رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یا ضامن آهو

صبح ، بخش خبر ، یک پیرزن برای روستاهای اطراف زنجان را نشان داد . او به یک آهو که به خاطر سرما به حیاط خانه اش گریخته بود ، پناه داده و نگذاشته که جوانان دلاور(!) روستا بگیرن و کبابش کنن. تلفن زدن به محیط زیست و اومدن بردن حیوون زبون بسته رو. البته همینطور که می بینید خبر چندان مهمی نیست که اخبار پخش کنه ولی ما ایرانی ها روی قضیه پناه دادن به آهو حساسیت داریم و در انتها خبرنگار این مطلب را از اون خانم پرسید و او هم به قضیه ضامن آهو اشاره کرد.

 

السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا یاغریب الغرباء ویا معین الضعفاء

 

نمی دونین چه حالی شدم. آخه تو این ایام پسر خاله م رو که سرطان داره بردن پابوس حضرت. یا امام رضا، ضامن آهو شدی ضامن ما هم میشی؟

موهاش کاملا ریخته و به من گفتن به دیدنش نرو . خجالت میکشه تو این وضعیت ببینیش. می بینید چقدر سخته؟ آخه این پسرخاله م در عین نزدیکی و رفاقت که با وجود فاصله سنی 13 سال با من داره ، خیلی هم به من احترام میذاره و رودربایستی داره.

دعا کنید.

  

نسلی که سوخت و نسلی که نیاموخت

 

هفته بعد ، هفته بزرگداشت شهدای دبیرستان است. جوانانی با اراده ، پاک ، مصمم و زیبا.

یکسری آدمها زور میزنند که بگن شهدا  آدمهای معمولی بودن و حتی بعضا" آدمای بیخود و ضعیف و درس نخون. بودن . بعضیاشون بودن . نه اینکه نبودن ولی احمق جون ! تو که اینها رو میگی حالیت باشه که اگه هر جوری بودن اونجوری از این دنیا نرفتن. یک شبه مرد شدن . یک شبه بزرگ شدن . یک شبه پاک شدن...

تو  همه چیز رو با نظام دو دو تا چهار تا می سنجی. منطق این دنیا چیز دیگست. آخه بدبختی از پوزیتیویستی هم چیزی نمی دونی که بگیم لااقل پوزیتیویست شدی.

تو خودتون بحث می کنین هفته شهدا باشه یا نه . جنگ بود یا دفاع. مقدس بود یا زورکی. اصلا چرا باید شهدا رو گرامی داشت. و از این حرفا. نمی دونم اون بزرگواران اگه نرفته بودن و اسلحه دست نگرفته بودن که الآن تو ی خوشگل خلوت بچه ننه مفتخور که تنبون هم نداشتی چه برسه به اینکه بیای اینجا هارت و پورت کنی!

 

خدا خیرشون نده اونایی که مارو کشوندن به اینجا که باید یکسری اراجیف رو تحمل کنیم. و فضا دیگرست و هوا دیگر. کو ، کجا؟ حال کجا؟ کی میفهمه؟ هفته شهدا کیلو چنده؟ کدوم وری داریم جهت گیری میکنیم؟

 

من کاری ندارم به اینکه جنگ چه جوری بود و چرا و مقدسی و لازمی و بدی و خوبی و درسته و غلطه. یک آدمهایی با اعتقاد و اراده و اخلاص رفتند و از میهن دفاع کردند و جانفشانی کردند. مستحق یک بزرگداشت کوچک هم نیستن؟

 

صدام رو مگه نمیشناسین؟ ندیدین  رفت سراغ کویت ؟ رفت با امریکا درگیر شد. من از سایه الآنشم وحشت دارم که دوباره بیاد رو. زبون میفهمید؟ میشد باهاش کنار اومد؟ به فرض که گنده هامون اشتباه کردن ولی جنگ که جنگ بود. موشک میومد رو سرمون اون که شوخی نبود. نباید مقابله میکردیم؟

 

هرچی میگذره بدتر میشه. من که بعد جنگ بدنیا اومدم و همه ذهنیاتم رو از دیگران گرفتم. چه جوری بود جنگ ما؟ قهرمان نداشتیم؟ دلاوران ما از سربازان امریکایی در کره و ویتنام و عراق و کویت کمتر بودن که اینقدر ستایش میشن برای تجاوزاتشون.

هرچی که بوده بوده ولی اینا بزرگ بودن و از اهالی امروز بودن و باید تکریم بشن و یه ذره هم که شده بچه های امروز و نسل جدید رو یاد بدیم چه خبر بوده.

 

اونا هم جوونایی بودند که مال این مرز و بوم بودند. اونایی تو خونشون آوار اومد رو سرشون . مگه میشه اینها رو فراموش کرد. مگه میشه عکس جنازه سوخته بهروز قلانی رو دید که با آتیش منور سوخته و در حال فریاد زدنه و فراموش کرد. مگر میشه جسد بدون سر و دست حلاجیان رو فراموش کرد، می‌دونی که دوشکا چه می‌کنه! مگه میشه افشین ناظم رو با اون پدر پسر از دست داده جنتلمنش از یاد برد. مگه میشه حمیدرضا ابراهیمی رو فراموش کرد. فیلمش رو دیدم مال روایت فتحه. داره جون می‌کنه و اطرافیان تنها کاری که ازشون بر میاد تلاش کنند تا شهادتینش رو بگه. مگه میشه محمد جهان‌آرا رو فراموش کرد اون که حتی روش نمی‌شه موقع حرف زدن به دوربین تلویزیون نگاه کنه. مگه می‌شه رضا دشتی رو فراموش کرد. کسی که فرمانده نیرو‌های مردمی دفاع از خرمشهر بود و حین سقوط شهر کشته شد. مگه میشه اینها رو فراموش کرد؟ کاری ندارم شاید اگر زنده بودند الان با بعضیهاشون اختلاف نظر هم داشتیم ولی نمی‌تونم فراموش کنم که اینها چه کردند. برای فرزندانم خواهند گفت که 8 سال ملت چه کشیدند و چه دیدند . از موشکبارانها و شیمیاییها خواهم گفت. و از جوانان پاک وطن.

 

کجایید ای شهیدان خدایی                               بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک بالان عاشق                          پرنده تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی                                بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای زجان و جا رهیده                              کسی مرعقل را گوید کجایی

کجایید ای در مخزن گشاده                               کجایید ای نوای بینوایی

در آن بحرید کاین عالم کف اوست                       زمانی بیش دارید آشنایی

                                  کف دریاست صورتهای عالم

 

منصور

نظرات 10 + ارسال نظر
منصور۲ جمعه 20 آذر 1383 ساعت 22:20

۱- بالاخره یه بار ما نفر اول نوشتیم!!!
۲- خونه نو رو تبریک می‌گم!!! معمارش هر کی هست معلومه اینکارست!
۳- به قول شهید آوینی: «و اما در عالم رازی است که جز به خون فاش نشود!» پس معلومه آدمایی مثل من هیچی از اون راز نمی‌فهمند! هیچی!

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

آیا؟ جمعه 20 آذر 1383 ساعت 22:37

واقعا نتیجه اینکه شما بگین که کی سوخت وکی فروخت وکی نیاموخت ونتیجه ای نداشته باشه چیه؟
...
اینم نتیجش!!

del-aram جمعه 20 آذر 1383 ساعت 23:14

تو رنج کشیده ای
با رنگ های پریده
ترنج کشیده ای

صادق جمعه 20 آذر 1383 ساعت 23:21

قضیه آهوه مثل قضیه سی.ان.ان است که سربازان آمریکایی را نشان میدهد که برا رد شدن ۳ سگ از خیابان خودشون را می کشند.

وبلاگ خیلی قشنگ شده

محسن شنبه 21 آذر 1383 ساعت 09:17

فکر کنم کجائید ای سبک بالان عاشق درست تر باشد منصور جان. یکهفته است با خودم کلنجار می روم که در مورد شهدا چیزی بنویسم یا ننویسم، الان تصمیم گرفتم بنویسم انشاءالله.

آوای من شنبه 21 آذر 1383 ساعت 19:50 http://avayeman.blogsky.com

به به؛ بالاخره این پشتیبان فنی یه فعالیتی بروز داد! دستش درد نکنه! خونه نو مبارک!

[ بدون نام ] شنبه 21 آذر 1383 ساعت 20:47

آقای میرجانی یه شعری میخوندنا که : تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس...

بله - برای ما هم خوندن

پیر هرات شنبه 21 آذر 1383 ساعت 21:01

در این زمینه با شما کاملا موافق هستم.

کدوم زمینه - راستی خیلی ممنون

‌بهرنگ شنبه 21 آذر 1383 ساعت 23:29

Mansour jaan, mamnoon. damet garm. estefaadeh kardam. I got your point. You're 100% right

صادق دوشنبه 23 آذر 1383 ساعت 19:52 http://restart.blogsky.com

طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل
افتاد
و هر چه را کاشته بودیم
طوفان به باد داد

در گرگ و میش آتش و خاکستر
جنگل ولی هنوز
نفس می کشید
جنگل هنوز هم
جنگل بود
هر چند در دلش
جای هزار خاطره تاول بود

جنگل بلند و سبز
بپا خاست
و با تمام قامت
این قطعنامه را
با نعره ای بلند و رسا خواند:

جنگل هجوم طوفان را
تکذیب می کند!
جنگل هنوز جنگل
جنگل همیشه جنگل
خواهد ماند!

«قیصر امین پور»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد