رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

Again, free like a bird

Hey again. I was out for a job for a week and I couldn’t write here. Actually, I was out for a work trip (Safar). I really love to work hard. Actually, in these kinds of countries, western countries, everybody in all ages has to work to get money for his/her expenses (Makhaarej). What’s my job? Well, you can call me a sales person, a broker (Gharar Dad Neviis). I am a broker and I like these kinds of jobs. Talking to people and try your best to convince and sell to them is cool, is fun. Anyways, I have to apologize (Ozr Khahi) Toranj, and the other members of our weblog and all you people. I was working for nine hours a day, walking in the streets, talking to people and convincing them is really hard. Am I unhappy of working for nine hours a day? Oh, no way. I make money and I do not have to get money from any one, even my father and that is the ultimate (Nahayat) fun. Getting independent and being an independent is priceless
Amir
.

یک هفته میرم مسافرت


بلاگ اسکای اومد با سلام و صلوات
سیستم آرشیو و نظرخواهی تا دوهفته دیگر(لااقل) فعال نیست. و این یعنی کشک!
شانس نداریم که! در هفته ای که امیر نیست و یاسر هم کاراش زیاده ٬ بلاگ اسکای تعطیل میشه تا اصلا معلوم نشه اینا نیستن! حالا صاف روزی که من میخوام برم مسافرت دوباره راه میفته تا نبودن من قشنگ به چشم بیاد!
اعصابم خورد شد از دست این بازی در آوردن های سیستم های مجانی وبلاگ نویسی... واجب شد در آینده نزدیک دات کام بشم تا خر خودمون باشیم و خرکش خودمون.
فعلا تا هفته بعد...

اعضای محترم نذارن جای خالی من معلوم بشه !!!!!!

منصور

پس مردم از کجا بفهمن ما ایرانی ایم؟

سلام به همه دوستان. رضا هستم. 1- این چند مدت نتونستم بنویسم، هوار تا شرمنده... مخصوصا شرمنده همکاران عزیز و علی الخصوص، استادنا الاعظم ترنج بزرگوار که هر بار در مردسه ( مدرسه ) چشممان به جمال مبارکشان روشن می گردد ، این عرق شرم و خجلت است که بر جبین این حقیر جاری می گردد ... ( بسه دیگه، خودم از چاپلوسی مردم می نالم، ته چاپلوسی رو در آوردم... ) 2- راستش خیلی هم تقصیر من هم نبود. این مخابرات عزیز اومده به همسایه ما یکی دو خط تلفون بده، گند زده به تلفون پنج تا ساختمون که بدبختی یکی از اون پنج تا ماییم... منم که خوشبختانه همتون میشناسینم... ( امان از این کالیبر بالا... از معدود چیزائیه که خدا به من زیاد داده...) الآن که دارم سرتون رو درد میارم، دیگه خفه کردم خورم رو ، دارم از توی شرکت داداشم اینا!می لاگم. اگه به علت مسائل امنیتی و برای حفظ جان!، ننوتستم این رو کامل کنم ، دیگه شما به بزرگواری خودتون ببخشید... 3- راستش قصد داشتم از " سمینار گسترش AMD در ایران " که دو هفته پیش همین موقع برگزار شد براتون بنویسم که متاسفانه اجل مهلت نداد و به این روز افتادیم... البته الآن دیگه فکر کنم جذابیتش رو از دست داده. بعدشم ممکنه خیلی هاتون توی مجله و اینا خونده باشین . فقط چند تا از سوتی های باحال اونجا رو که برام جالب بود براتون مینویسم و رفع زحمت میکنم... - قبل از شروع باید این نکته رو بگم که شرکت کنندگان این سمینار، برا خودشون مثلا کلی با کلاس بودن. نماینده 20-30 تا شرکت توزیع کننده اصلی AMD توی تهران + نماینده های استان های دیگه. مکانش هم پایین پارک ساعی، هتل سیمرغ ( همون هتل میامی ) بود. حالا با این دید بقیش رو بخونین... - اولین چیز باحالی که از اول سمینار تابلو بود، کلاس های مفتی بود که مردم برا همدیگه میذاشتن. قضیه از این قرار بود که اون آقاهه که از AMD اومده بود، یه آقای فرانسوی الاصل بود که با لهجه وحشتناک فرانسوی، انگیلیسی صحبت می کردن و مترجمشون هم خیلی مسخره و دو جمله در میون ترجمه میکردن. تا این آقاهه شروع کرد صحبت کردن، از اونجایی که اصلا _ هیچی (؟) از حرفاش رو نمی شد فهمید، مردم هدفوناشون رو زدن به گوششون. من که خیلی برا گوش کردن نرفته بودم، گفتم بیام و لیسنینگم رو امتحان کنم. سنگ مفت و شیشه خونه مردم هم مفت ( این بود ضرب المثله؟ ) . گوشی رو به گوشم نزدم. دور و برم رو نگاه کردم ببینم چقدر کارم تابلوئه. دیدم نه، خیلی هم تابلو نیست، 10 - 20 نفر دیگه ( از صد و خورده ای نفر ) هم هدفون به گوششون نزدن. آقا یکی دو دقیقه بعد، این بغل دستی ما که یه آقا پسر خوشتیپ بود، هدفونش رو برداشت و شروع کرد با جی افش ( gf ) مسخره کردن صحبت های این آقاهه. منم که خوب، کرم از سر و روم می باره، گفتم احتمالا این آقا پسر، از 20 سال عمرش، 4-23 سالش رو خارجه و فرنگ و این جور جاها! بوده. بذار یه ذره بذاریمش سر کار... خلاصه، سرتون رو درد نیارم. طی 3 ساعت سمینار، 20-30 به بیچاره گیر دادم که آقاهه چی گفت؟ ... بنده خدا هم هر سری جواب میداد منم اینجاش رو متوجه نشدم و ... تازه بعد 10-20 دقیقه، سرم رو که برگردوندم، دیدم که این مساله شایع شده و انگاری که همه شرکت کنندگان 50 سال خارجه بودن... - وسط سمینار، آقاهه یه بریک داد و مردم مثل اون بزرگوار ریختن توی سلف و ... - اوه ه ه ه... آقا صاحابش اومد. بقیش و بعدا مینویسم فعلا. رضا.