1- سلام
2- سخن هفته: و خداوند حال هیچ کسی را نگرفت، مگر آنکه بعد آن، حالی بزرگ تر به او داد... (خودم)
خدایی یه کوچولو روش فکر کنین... غیر اینه؟
3-شب ها چو گرگ، در پس دیوار روزها
آرام خفته اند و دهان باز کرده اند... (کی ها؟ خود شاعر هم نمیدونه )
بر مرگ من که زمزمه صبح روشنم
آهنگ های شوم کهن، ساز کرده اند
می ترسم از شتاب تو ای شام زودرس
می ترسم از درنگ تو ای صبح دیریاب
می ترسم از شتاب
می ترسم از درنگ ...
من هم شبی به شهر تو ره جستم ای هوس
من هم لبی به جام تو تر کردم ای گناه
زان لب، هزار ناله فرو خفته در سکوت
زان شب، هزار قصد فرومرده در نگاه
می ترسم از سیاهی شب های پر ملال
می ترسم از سپیدی روزان بی امید
می ترسم از سیاه
می ترسم از سپید
می ترسم از نگاه فرومرده در سکوت
می ترسم از سکوت فروخفته در نگاه
می ترسم از سکوت
می ترسم از نگاه
می ترسم ازسپید
می ترسم از سیاه...
(دکتر حسن هنرمندی)
همین
رضا
سلام
دنبال این شهر میگشتم. در وبلاگ شما یافتمش و اش شما سپاسگزارم.
فقط یک نکته: شعری که نوشته اید از هشترودی است و نه از حسن هنرمندی
ضمنا
پرسیده اید شب ها چو گرگ، در پس دیوار روزها
آرام خفته اند و دهان باز کرده اند... (کی ها؟ خود شاعر هم نمیدونه )
منظور شاعر "شب ها" هستند که چو گرگ، در پس دیوار روزها آرام خفته اند و دهان باز کرده اند...