رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یک نفر از جنس خورشید


با تاخیر تبریک می گم :
ولادت باسعادت و پربرکت برترین وجود عالم امکان٬ حضرت پیامبر اسلام٬‌صلوات الله و سلامه علیه و آله٬
امروز در سطح شهر دیدم که مردم به مناسبت و عید امروز توجه خاصی دارند.

یه مراسمی شرکت کردم روز چهارشنبه ٬ مراسم .... ! (یه چیزایی نوشته بودم که بنا به ملاحظاتی حذف شد!)

مطابق معمول فراخوان داریم ولی این بار برای دو کار!
                                                 ۱- رفتن به نمایشگاه کتاب ( ساعت ۱۶ به بعد )
                                                 ۲- فیلم مصائب مسیح ( ساعت ۱۰ سینما فرهنگ )

دوستانی که همراهی می کنند تماس بگیرند تا قرار بذاریم...

منصور

غزل برای درخت

اول از همه بهتون عید را تبریک می گم...
 چند وقت تو اینجا از شعر و ادبیات غافل شدیم. امروز گفتم یک غزل بزارم که از این جهت هم کم نیاریم. غزل زیر از سیاوش کسرایی:

تو قامتِ بلندِ تمنائی ای درخت
همواره خفته ست در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت!
وقتی که باد ها
در برگ های درهمِ تو، لانه می کنند... وقتی که باد ها ... گیسوی سبز فامِ تو را شانه می کنند ...
غوغایی ای درخت!
وقتی که چنگِ وحشیی باران گشوده است در بزمِ سردِ او
خنیاگرِ غمینِ خوش آوایی ای درخت!
در زیر پای تو ... اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان ... صبحی ندیده است
تو روز را کجا، خورشید را کجا،
در دشت دیده،
غرقِ تماشائی ای درخت؟
چون با هزار رشته، تو با جانِ خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد ... پروا مکن ز برق
که بر جائی ای درخت
سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت

یاسر

پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته


نمی دونم ... گیجم ٬ منگم ٬ ‌گولم...
هیچی دلم رو خوش نمی کنه...
ایمانم ضعیف شده؟ توکلم سست شده؟ مریض شدم؟
امروز یکی از دوستان قدیمی رو دیدم و یک ساعتی گپ زدیم... دلم وا شد و گرنه دق کرده بودم.
رفتم مهمونی . خوب بود. دلچسب و صمیمی...
فردا روز دیگری است. امشب رو خوب می خوابم به انتظار فردا...

منصور

Again, the same story

  Yesterday, we moved to Ottawa from Toronto to do some consular (Sefarati) affairs. In this country, you encounter (Movajeh) many interesting situations that some of them appears to be pleasant (Khoshaayand) for you and some turn out to be so disappointing (Na khoshayand). Our trip to Iranian embassy (Sefaarat) was one of those interesting events, which will stay in our minds for a long time. I was going to Ottawa to separate my passport from my father. In Western countries, or I can say all sophisticated (Pishrafte) countries, you will not find many paperwork( Kaghaz Bazi). Everything is quite straightforward and easy to proceed. In these countries, there is something, which is called “Law” defining all the aspects of life. Nobody is above law.

Anyways, we drove 500 km to Ottawa and arrived there 9 O’clock in the morning. They opened the door at 9:10. My father has brought all the possible documents with him. Everything was in order and ready. There were about 10 people in the line and there was a young guy aged about 25 sitting over there. He sounded really hostile (Bad Barkhord) for some reasons. Maybe he had not get enough sleep last night. He was talking to everyone really badly. Saying “NO” to everyone was his style. (Again, for all these people in the line, they had put one person to respond). My father submitted all the documents. “You know what? You do not have the PR card and your wife’s signatures do not match. We can not ( Ejraa) precede your inquiry,” he responded very rudely. That was really interesting. I can say if you even go to American embassy, they would not treat (Raftaar) you in such way.

I do not know what to say. Sometimes, I think that these Canadian people are not Muslim but they practicing Islam hundred times more than us. Management is a blank spot in our dear country, Iran. Some people are sitting in places that they do not deserve(Shayeste) it. God help us to practice Islam correctly.

عزای عمومی


دوستان سلام

فردا تو ایران عزای عمومی اعلام شد. اگر پیرهن سیاه دارید با شلوار آبی بپوشید بیاید بیرون.

روز گریه ما بود روز خنده دشمن                (استعدادم ندارم دو بیت شعر بگم)

واقعا کسی که گفت ۱۳روز نحسی درست گفته. استقلال تو روز ۱۳+ ۱ باخت. چه میشه کرد. نمیشه که همیشه برد. میشه؟ نه. خسته شدیم بسته بهمون گفتند قهرمان. یه مدت به پاس  بگند پرسپولیسم که می تونه فعلا بره تار بزنه.

میگما نموردیم شکنجه به سبک ۲۰۰۴ را هم دیدیم. قبلا می زدند و میکشتند. الان ادرار میکنند فکر کنم تو سال ۲۰۲۰ فقط رو هیکل یارو بو را بندازند.(یا سوپاپ در کنند یا ب.... یا اصطلاحات مرسوم دیگه)

راستش را بخواید فردا امتحان فیزیک دارم. منتظر یه مردک خر هستم که یه برگ بهم میل کنه چون فوریه و برم اما اگر کرد خوبه.

راستی حتما شنیدید بوکسور آفریقای جنوبی در بازی فاینال سنگین وزن سوسک شد. بد جوری کتک خورد. اینجا مستقیم نشون میداد. فیلمش را پیدا کردید ببینید. بد جوری یارو میزد. جالب بود.

راستی ازین فرصت استفاده میکنم و به آقا یاسر تبریک میگم. می دونید چیه.آدم ۱۲ سال درس میخونه میشه اول دانشگاه. ۴ سال درس میخونه میشه مهندس.(با زور کار گیرش میاد) ۲ سال میخونه میشه فوق لیسانس و بالاخره میره دنبال کار میبینه یه یارو نشسته اولین سوالی که میپرسه اینه: داداش! چند سال سابقه داری؟ آره قربون مرامت برم مثلا ۱۸ سال درس خونده اون بابا. بعد میگه اگه  تجربه نداری بیا یه مدت با حقوق کم جا بیفتی بعد. این مدت معمولا ۵ سالی میشه. بستگی به انصاف یارو داره. خلاصه بعد از یه مدتی حقوق درست میشه و آدم زور میزنه خونه ماشین بگیره. اگه کارمند دولت بشی که موفق باشی وگرنه بعد از یه ۱۰ سال موفق میشه خونه و ماشین بگیره و تازه می خواد بره سر زندگیش که میبینه ۱۵۰۰ تا مریضی پیدا کرده. یه چند سالی هم می زاره سر مریضی هاش بعد می خواد بره از زندگی حال کنه که یه هو متوجه میشه مرده. موفق باشید. چرا ما همش داریم میدویم. ان شا الله هیچ کدوم از این دویدن ها برا آقا یاسر ما پیش نیاد و همیشه موفق باشه.(البته ایشون دو سال سابقه کار دارند مه خیلی کمک میکنه). اگه خونندگان محترم فکر میکنند ما اینجا الافیم و تار میزنیم سخت در اشتباهند.

قربون شما

صادق