امروز رفته بودم یه کارخونه موزاییک سازی طرفای جاده ساوه . یه ماشین موزاییک میخواستم (جهت انجام بعضی امور!) .پسر صاحب اونجا یه مقدار اهل عمل(!) بود. یه بند زر میزد. حوصله ام سر رفت. الکی خودش رو داخل میکرد، به کارگر ها دستور بیخود میداد ، اینور میرفت ، اونور میرفت ، موقع حساب و کتاب کردن که اعصابم رو خورد کرد، 8 رو با 4 جمع میکرد میگفت 14 !!
خلاصه دیدم این گرت سفید(!) چه به روز آدم میاره – به صاحب کارخونه گفتم : حاجی، ماشالا آقازادتون خوب کارگاه رو می چرخونه!یه جواب داد تو مایه های اینکه:آره می چرخونه ولی مارو هم شوهر میده!!! الغرض ، خواستم به خوانندگان وبلاگ ، به خصوص جوانترها ! توصیه کنم که ورزش کنند و به دنبال این مواد لعنتی نرند که آخر و عاقبت نداره !!!
این عکس هم جهت زنگ تفریح :(به نقل از پانته آ )
سلام خوبی ؟
واقعا بهت تبريک ميگم همونطوری که گفته بودی بايد بگم که وبلاگ فوق العاده ای داری و من که واقعا از ديدنش لذت بردم و اميدوارم که شاهد موفقيت های بيشترت باشم .
مونا
Jenabe Aghaye Toranj e Aziiz, Iin diige akhare akse, Bad miigan cheraa havaapeymaa azoon balaa miofte paain, Migan cheraa too masiire Havaapeymaaa kooh goazaashtan (lol) d
منصور جون نصیحت خوبی کردی ولی وقتی مواد مثل نقل و نبات ریخته و تازگیها قرصهای شادی هیچ فایده ای نداره
درضمن عکس واقعا تکان دهنده است چه ابرویی از ایران توی دنیا میره
خارجی ها چه میدونن اونی که دست این باباست آفتابه است !! پس هیچم آبرو ریزی نیست!!!!
سلام
این عکس هر وقت می بینم کلی می خندم.
عکس سال و هرکی این را گرفته خیلی خوش شانس بوده.
خداحافظ
سلام
واقعا : فقط در ایران چنین صحنه ی بدیعی امکان بروز داره .
سلام. خیلی خندیدم...توپ بود.. و اعتیادم بده ها..نه داداش؟
سلام....چه عکس بامزه ای کلی خندیدم.
سلام خسته نباشی وبلاگتون عالیع از لحاظ موضوع ولی اگه تونستی کامنتتو یه زری اینور تر بگذار اخه اول ندیدمش رنگشم عوض کن تا کسایی که مثل من چشماشون ضعیفه بهتر ببینن ممنون که به وبلاگ من اومده بودی قربانت خدانگهدار
سلام به همگی,
خوب...هزارمین بازدید کننده من شدم!
دیدم شمارنده ۹۳۸ شده.گفتم دیگه تا هزار چیزی نمونده.با استفاده از سرعت سایت و ۲ pc همزمان حدودا ۱۰ دقیقه طول کشید تا به ۱۰۰۰ برسه.
موفق و موءید باشید.....................................
شلام داداش!. نگو که شه به روژ آدم میاره این لامصب. موفق باشـــی...دوس ژون!
قابل نداره! من هم خوشوقتم. ما در جنوب غربی آلمان زندگی میکنیم و با هامبورگ فاصله زیادی داریم.
کاش یکی یه فکری به حال اعتیاد به کامپیوتر بکنه ! ):
خوب این هم از عوارض جایزه دادن. امروز صبح اومدم که هزارمین بیننده وبلاگتون باشم و جایزه رو ببرم ولی دیدم هزار که هیچی رفته بالاتر. کامنتها رو که دیدم فهمیدم یکی با ۷۰-۸۰ بار ریفرش کردن تونسته هزارمین باشه. فکر کنم در نوع خودش یه رکورد باشه. با همه این احوالات ٬ هزارتایی شدنتون مبارک.
یه نکته جالب!
اصلاْ به خاطر جایزه نبود.(مفیدی ها رو من می شناسم, اٌمراْ جایزه ای در کار نیست!)
فقط می خواستم هزارمی من باشم!!!
سلام بر برنده خوشبخت!
چک کردم دیدم که بله! شما هزارمی هستی...
أقای علیرضا! خداروشکر که شماهزارمی شدی و بهت دسترسی هست! اگه یه نفر از خارج ایران برنده میشد ٬ خیلی جایزه دادنش سخت بود!!!
پنجشنبه بیا مدرسه م... جایزه ات را بگیر! منتظرم...
خیلی حال کرذم از کار علیرضا
چون از دوستای خودمه و ترنج عزیز باید فکرشو می کرد که با گذاشتن این جایزه یکی از ۲۲ ایها دست به کار میشه
عکس با اینکه تکراری بود ولی گویای واقعیت بزرگیه که ما حالا حالا ها نباید به فکر جهانی شدن باشیم
اول به فکر فرد مذکور تو عکس باشیم بعدش ......
سلام
دیشب این عکس را که دیدم اول خندیدم. اما یه احساس خاصی داشتم. اون تو رختخواب کشف شد.
چرا ما سعی میکنیم .خودم. همه چیز را با بهترین امکانات داشته باشیم؟ چرا از اون چیزایی که هست به بهترین نحو استفاده نکنیم؟ من افتخار می کنم که مال کشوری هستم که مردمش. البته بعضی. با کمترین امکانات بهترین کار را انجام می دند و اینکه انجام نشدن کار را نمی پذیرند. اهل کشوری که زنان با تلاش خود هم در خانه و هم در بیرون کار می کنند. مردان با تلاششان ضعف ها را جبران می کنند. من افتخار می کنم به ملیتم.
چاکر شما
سلام
این یه چیزی بود که میخواستم بگم گفتم شاید وقت خوبی باشه با دیدن این عکس. اما مثکه نبود. از آقا معلم عذر میخوام و اینکه منظورم اصلا انتقاد از ایشان نبود