ته این سیاهی بد یه چراغ زنبوریه
لحظه ی جدایی ما پس چرا اینجوریه!
شعر مال شهیار قنبری – طبق معمول درپیت (!) ولی من خوشم میاد ازش!
واقعا یکی جواب بده: لحظه ی جدایی ما پس چرا اینجوریه؟
امشب یکی از دوستان میگفت در یکی از کشورها، اینترنت با پهنای باند یک مگ و 24 ساعته به صورت دی اس ال در میاد ماهی 22 هزار تومن! اونوقت این اینترنت مزخرف ما( به معنای واقعی کلمه) میفته از قرار ماهی سی هزار تومن. تازه اونم به صورت Dial –up ! زور میگن بهمون ، نه؟
انحصاریه، گردن متولیان امور کلفته، همین اینترنت هم لابد از سرما زیاده و ما باید به امور برید و چاپار بپردازیم ما رو چه به این حرفا !
وقت مشترک برای جلسه وبلاگی جور نمیشه. نمی دونم چیکار کنم. یک وقتی تنظیم کرده بودیم که یکی از عزیزان (!) بهم زد. حالا خوردیم به مشکل. احتمالا تو هفته بعد باشه، وسطای هفته.
افراد جلسه عبارتند از: اعضاء + پشتیبان فنی ، نماینده وبلاگ پیرهرات، نماینده وبلاگ طنین دل ، نماینده وبلاگ آینه ، یک یا دو تن از خوانندگان ( هنوز انتخاب نشده) و هر کسی که تا هفته بعد خوشم بیاد و دعوتش کنم !!
دستور جلسه : معارفه اعضای جدید ، گفتن دوباره تاریخچه وبلاگ توسط من (!) ، تبیین سیاستهای کلان وبلاگ توسط من (!) ، تبیین ساختار جدید وبلاگ توسط من(!) ، تشکیل کمیسیونهای تخصصی وبلاگ جهت بالا بردن مشارکت (!) ، تبیین نظام پرداخت کارانه به اعضاء فعال و اصلاح شاخصهای انتخاب ایشان که مطابق نظر من باشد (!) برقراری تخصص گرایی درون وبلاگ (!) ، پژوهش مدار کردن مطالب نوشته شده ، مشخص نمودن سطوح شناختی و اهداف رفتاری مطالب نوشته شده توسط اعضا ، خلاق محور کردن موضوعات پست شده ، شام !!
منصور
خدا به همراه ای خسته از شب
اما سفر نیست علاج این درد
راهی که رفتی رو به غروبه
رو به سحر نیست شبزده برگرد
یه جلسه رفتم امروز صبح ، کمی تا قسمتی اتلاف وقت بود. جلسه برگزار می کنیم که جلسه برگزار کرده باشیم. نمی دونم کی این چیزا درست میشه. ارائه گزارش ، بیلان ، پرزنتیشن (!) ، برگه های خوشگل، کلاس گذاشتن های کشکی.
این سردمداران امور آموزش و پرورش در ایران سازمانا حالیشون نیست ! نمیدونن که مشکل کجاست و راه حل را جای دیگر جستجو میکنن. اونوقت هر از چند گاهی ابلهی میگوید و احمقی باور میکند! که باید آموزش ،پژوهش مدار شود و خلاقیت محور و از این ترهات... دیروز تو برنامه اختتامیه جشنواره خوارزمی میگفتن. روسای وزارتین آموزش و پرورش و آموزش عالی. مطمئنم حالیشون نیست چی میگن ولی چون مد شده و باسواد بودن یک نفر از روی زدن این حرفا معلوم میشه ، هی میگن! فکر میکنن یه مفهوم ساده فیزیکی رو که معلم یه شکل پای تابلو بکشه و یه ذره توضیح بده همه میفهمن ، اگه با پاورپوینت براش presentation بسازن و پخش کنن شاخ غول رو شکستن و کن فیکون کردن دانش آموز رو! غافل از اینکه اولا شان اون مطلب این نبوده ثانیا همین کامپیوتر و پروجکشن و غیره خیلی وقتها عامل حواس پرتی میشه. البته به تحجر و دور بودن از تکنولوژی و سنت گرایی و مخالفت با تغییر (!) متهمم نکنین! اون موقع که کسی نمی دونست آفیس چیه( سال 77) من یک گزارش با پاور پوینت آماده کردم ( البته اون موقع جهت رو کم کنی!) حالیمه و میگم...
مشکل آموزش و پرورش ما فرهنگیه . یک کلام ختم کلام! و مشکلات فرهنگی غیر قابل اصلاح ترین موضوعات مملکت ما هستن. مردم ما در مورد آموزش بچه هاشون دید صحیح ندارند. کلام را طول نمی دهم. شبهای بعد ان شاءالله در این رابطه خواهم نوشت . فقط به ذکر یک مثال بسنده می کنم:
مثلا مشکل فرهنگی ما اینه که در برنامه صندلی داغ ، یک سوژه داغش آقای نوذری با مهمانان عزیز برنامه ، فرار اونها از مدرسشون بوده ! و درس نخوندن هاشون! با آرش میراسماعیلی این مطلب را گفت ، با یکی از فرماندهان نیرو انتظامی هم که اسمش یادم نیست هم این موضوع را صحبت کردند. نمی فهمن مدرسه چیه. و دارن این کارا رو اشاعه میدن. صدا و سیمایی ها هم حالیشون نیست ( یعنی این موضوع رو باید بذارن در راس کلکسیون چیزایی که نمی فهمن !) ذهنیتشون از مدرسه یه جاییه که به زور پدر و مادر رفتن و تا میتونستن پیچوندن و انتظار ظهر کشیدن تا بدوند بیرون.
مسوولین امر دوران راهنمایی و دبیرستان درست درمونی نداشتن و سازمانا نمی تونن بفهمن رسالت مدرسه چیه. اونوقت خودشون رو هم صاحب نظر میدونن و حتما باید زر بزنن و همون طور که در مورد دستپخت ضعیفه اظهار نظر میکنن ( اگه البته غذا بپزه!) در مورد امور آموزش و پرورش هم افاضه میکنن!!
راجع به جشن خودکفایی گندم خیلی وقته گذشته ولی تازه یادم اومده مطلب بدم . فکر میکردم این موضوع قاعدتا تبلیغاتی بیش نیست. اولا نان از اصلی ترین غذا بودنش در خیلی خانه ها در آمده. ثانیا ما که در سالهای اخیر در کشور زمینی احیاء نکردیم که. پس حتما از یه جای دیگه زدیم که رفته زیر کشت گندم و صداش در خواهد آمد. ثالثا اینکه به میمنت و مبارکی خودکفایی در این امر ، نان گران شد! حدود 20 درصد. این هم از دست آوردهای خود کفایی!
بین ما هفت کوه و دریا
فاصله افتاده اما
به تو نزدیکترم امروز
قلب من می تپه با قلب تو اینجا
منصور
Finally, I’ve finished my exams. Electrical Engineering at
Amir