1- سلام
۲-ایام فاطمیه رو تسلیت میگم...
لعن الله عمر، ثم ابابکر و عمر، ثم عثمان و عمر، ثم عمر ثم عمر...
۳- هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
*** -
یه نامه به خدا. اینجوری شروع میشه...
سلام خدا...
نمیدونم باید به تو هم
سلام کنم یا نه؟! ولی خوب سلام اسم خودته:
...اللهمّ أنت السلام و منک السلام و لک السلام و إلیک یعودُ السلام...فکر کنم با اسم خودت شروع کنم بهتر از اسم خودم باشه، میدونی خدا همین اول کاری یاد چی افتادم؟
یاد این حکایت افتادم که یه بار زلیخا میخواست به یوسف یه هدیه بده، خیلی فکر کرد که چی هدیه بده، آخرش تصمیم گرفت برای یوسف یه آئینه بگیره، یه آئینه که یوسف خودش رو با اون ببینه، در واقع میخواست یه جورائی خود یوسف رو به یوسف هدیه بده...حالا منم اول نامه گفتم
سلام پس من هم جلوهای از خودت رو به خودت هدیه میدم.
فکر می کنم حرف دل خیلی هامون باشه. من که باهاش حال کردم...
شما هم یه نیگا بهش بندازین
۴- یه ترجیع بند از سعدی هست که البته تنها ترجیع بندی است که توی کلیاتش هست. دیشب برا دوازده - سیزدهمین بار خوندمش و کلی حال کردم. خیلی توپه. این همه مردم کشتند خودشون رو، هوار تا ترجیع بند گفتند برا خودشون، این بابا اومده یه دونه ترجیع بند گفته تو کل شعر هاش، دکون همشون رو تخته کرده:
ای ســـــرو بلنــــد قامـت دوســت
وه وه کـه شمـایلـت چه نیکـوست
در پــــای لطــــافت تو میـــــــــــراد
هر سـرو سهی که بر لب جوست...
مـــــــه پـــاره اگـــــــر به بـــــام آید
که فــــرق کند که مــــاه یا اوست؟...
خلاصه، از ما گفتن. بعدا نگین نگفتا... نخونده از دنیا نرینا...
۵- مهدی اینا تیمشون تو مسابقات روبوکاپ ایتالیا توی بخش RoboCupRescue
سوم شد و بالاخره این آقا مهدی ما هم سربازی رو دودر کرد... مهدی جان مبارکت باشه...
۶- باز هم هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
۷- خیلی حرف زدم... همین دیگه...
رضا
۱- لطفاً آن لعنتها را از اين پيغام پاک کنيد و بياييم کمی مهربان و بزرگوار باشيم و با تحمل همانطور که علی (ع) بود و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسين (ع) و ديگر امامانمان (عليهم السلام).
۲- محض اطلاع، سعدی ترجيع بند به غير از اين هم دارد. مثلاً :
غريبان را دل از بهر تو خون است
دل خويشان نمی دانم که چون است
لطفاً نگاه دقيقتری به ديوان سعدی داشته باشيد.
۳- البته در اينکه سعدی استاد سخن است حرفی نيست، ولی در عالم ترجيع نويسی شعرای خوب ديگری هم هستند، ميگی نه از استاد ترنج در مورد ترجيع بند زير سؤال کن:
وقت آن شد که عزم کار کنيم ...
سلام و مرسی از نظرتون...
۱- بایدر مورد اول یه نکته ای رو عرض کنم.
در مورد اون قضیه عمر...
من مفسر قرآن و اینا نیستم و هیییییییچ ادعایی هم در مورد فهمیدن این قضیه ندارم. نمیخوام هم اعتقاداتم رو اجبار کنم. اما اگه یه کوچولو قرآن رو مبنا قرار بدیم ( که فکر نکنم توی اینش شما شکی داشته باشین ) من اینجوری می تونم برداشت کنم که:
۱- اگه درست یادم باشه، توی سوره احزاب آیه ۵۷ ، خود خدا میگه : ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخره و اعد لهم عذابا الیما ( خیلی حرفه، نه؟)
... فکر نکنم معنی بخواد.اما یعنی اونایی که خدا و رسولش رو اذیت میکنن، خدا ، هم تو این دنیا هم تو اون دنیا لعنتشون میکنه و یه عذاب دردناکی هم براشون آماده کرده ...
۲-پیامبر میگن ( یه چنین مضمونی که): فاطمه بضعه منی، من اذاها فقد اذانی... یعنی اینکه فاطمه (س) پاره تن منه، هر کی اذیتش کنه منو اذیت کرده و ...
۳- بر اساس اونی که توی همه کتابهای تاریخی ( حتی کتابهای معتبر خو سنی ها مثل صحیح مسلم و صحیح بخاری و مسند احمد و... اومده که حضرت فاطمه (س) موقعی که داشتن از دنیا میرفتن گفتن که : خدایا این دو نفر من رو اذیت کردن ( دقیقا همین لفظ اذیت )، و من شکایتش رو پیش تو میارم...
از ۲ و ۳ من نتیجه میگیرم که این آقای عمر( لعنه الله علیه ) پیامبر رو اذیت کرده دیگه... نه؟
از ۱ هم دوباره من نتیجه میگیرم که خدا، به این مهربونیش(که یغفر الذنوب جمیعا، یا یغفر لکم ذنوبکم والله غفور رحیم و.... خیلی چیزای دیگه که شما بیشتر از من میدونین)، که همه مدل آدمی رو که هر کاری( دقیقا به معنای همون صور عمومی هر ) کرده باشه می بخشه، این مدل آدم رو که پیامبر رو اذیت کرده باشه، نمی بخشه که هیچ، خودش هم لعنتش میکنه. خوب، حالا خدا که اینقدر مهربونه، اینجوری. پس من میتونم اطمینان داشته باشم که پیامبر ( که قطعا از خدا مهربون تر نیست ) به طریق اولی نمی بخشدش و علی (ع) هم و فاطمه (س) و حسن(ع) و حسین(ع) و دیگر امامانمان (علیهم السلام) نیز او را نخواهند بخشید...
این یه مدلش که همه اینایی که گفتین لعنتشون میکنن پس...
یه مدل دیگه هم میشه فکر کرد... همه اینا رو بی خیال. فکر کنین خدایی نکرده یه آدمی همین کار رو با همسر و مادر خودمون انجام بده... توصیفات اون داستان رو هم که شما قطعا بیشتر از من میدونین. توی همه کتابای شیعه و سنی هم هست. یه سری بخونیدشون... حالا خداییش اگه یه چنین داستانی برا خودمون پیش میومد، شونصد سال بعدش هم شما میومدین و میگفتین: ( بیاییم کمی مهربان و بزرگوار باشیم ...) ؟؟؟ ( آره یا نه رو فقط به وجدان خودتون بگین کافیه)
خداییش من خودم هرگز چنین حرفی رو نمیزدم...
نمیدونم... این دلایل من(دقت کنین من، لزومی هم نداره هیچ کس دیگه ای قبولش کنه) بود برای خودم. نمیدونم چقدر تونستم شما رو مجاب کنم اما در هر صورت برا خودم کاملا توجیه شده است... پس با اینکه به نظر شما احترام قائلم ولی قبول کنین این دلایل برای برنداشتن اون لعن (لعن الله عمر، ثم ابابکر و عمر، ثم عثمان و عمر، ثم عمر ثم عمر...) کافیه...نیست؟
۲- این حرفتون رو کاملا قبول دارم. مرسی که متذکر شدین... من دقیق نگشته بودم. توی این کلیا سعدی ای که من دارم یه قسمت ذاره به اسم ترجیعیات که من فقط همین رو توش دیدم. اما وقتی شما میگین هست، حتما هست دیگه. چون ادعایی توی این موضوع هم ندارم... شاید باید جای دیگه ای رو بگردم...
۳- در این مورد، اون ترجیع بند وقت آن شد که عزم کار کنیم رو هم خوندم. من اینجا فقط نظر خودم رو گفتم که بین اینایی که من خوندم، این ترجیع بند سعدی از همشون توپ تر بوده...
**** نهایتا باز هم مرسی از نظرتون.
موفق باشن.
رضا.
یک روز به یکی از بچهها که خیلی متعصب بود یک متن رو از نهجالبلاغه خوندم . بعد ازش پرسیدم فکر میکنی حضرت علی این رو دربارهء چه کسی گفته؟ گفت: مالک اشتر. گفتم نه عزیزم. این حرفها در مورد عمره. چرا کاسهء داغتر از آش میشید؟ من از همتیمیهای ترنج همچین انتظاری نداشتم
سلام.
مرسی از نظرتون.
چند تا چیز...
- اولا که من دلایلم( که کاملا شخصی، اما فکر کنم خیلی غیر منطقی نبود) رو برای لعنم گفتم.
-دوما اگه آدرس اون خطبه رو بدین، من خوشحال میشم اطلاعاتم در مورد این موجود عزیز زیاد بشه...
- سوما هم کهاگه یه کوچولو این نهج البلاغه رو بگردیم، میبینیم که نسبت خصوصیات خوب و منقبت هایی که در وصف مالک اشتر گفته شده، به خوبی هایی که در مورد عمر عزیز گفته شده، همچین عدد بزرگی میشه.
خوب، حالا مثلا وقتی یکی در مورد خود شما چنین کاری بکنه، منظورم اینه که یه خطبه ای براتون بخونه که احتمالا کلی توش خوبی و اینا گفته، با توجه به این نسبتی که توی موارد ذکر شده از خوبیهای این دوتا ( مالک و عمر) می بینید، چی کار می کنید؟
برا من که دو مدل اپروچ بیشتر نسبت به این قضیه متصور نیست:
۱- آدم وقتی که چیزی رو نمی دونه، راحت میگه که نمی دونم و بی خودی هم کلاس نمی ذاره که بگه: آره، لزوما فلان...
۲- آدم با یه استقراء ناقص با توجه به این نسبتی که گفتم، میتونه بگه که : فکر کنم فلان یا احتمالا بهمان...
بعدشم منظورتون از کاسه داغ تر از آش شدن رو لطفا بیشتر توضیح بدین...
نهایتا هم مرسی از نظرتون.
من تو این کارا نیستم. تا بحث های بهتر هست چرا آدم ( با عرض معذرت از آقای آنسوتر و آقای احسان و آقا رضا) بحث کنه سر این چیزها. تا خوشی هست چرا آدم راجع به ناراحتی فکر کنه. تا درود هست چرا آدم لعنت بفرسته؟
پس درود بر تو ای فاطمه و بر پدرت و فرزندانت که هنوز در آسمان دل ها میدرخشند.
امیدوارم کسی ناراحت نشده باشه. ولی اگه شد من عذر می خواهم. رو عقل کوچکم و درک کمم بگذارید و به بزرگواری خودتون ببخشید.(البته قبول دارم ناراحتی تو زندگی پیش میاد. اما آدم باید با خوش اخلاقی در حد معمول بر طرفش کنه. تو این زمینه قصه ای دارم. اما کار را از این بلندتر نمی کنم که بخونیدش)
خیلی خوبه! تضارب افکار در قسمت نظرات وبلاگ!
در مورد مطالب بالا بگم که:
آقارضا !
?- غریبه ای آنسوتر آدم باسواد و اهل مطالعه ای است. این موارد که شما اشاره کردی را هم میدونه و هم سوره احزاب رو دیده و احتمالا از من و شما به منابع اهل سنت آگاه تر است. و احساس شما رو هم میدونم? واقعه ای که در ارتباط با حضرت زهرا سلام الله علیها نقل شده بسیار جانکاه است. منتها با تمام این حرفا و نقلها ? غریبه گفته که لعنت نفرستین و .... دلیل حرف او چیز دیگری است.ومن هم موافقم و به نظر من در این جا ننوشتن لعنت اولی ست.و تاکید میکنم در اینجا. و سعی میکنم که در این مورد توضیح بدهم.
و لعنت نکردن به معنی تایید نیست.
و این حرف من یا غریبه به معنی کم بودن ارادت به اهل بیت سلام الله علیهم نیست. یادمه این غریبه موقع تلاوت قرآن مثل ابر بهار اشک میریخت چه برسه به موقع ذکر مصیبت اهل بیت.و از قضا به موضوع عمیقی اشاره کرده که نشان از شناخت او داره.
این موضوع : اگه برای مادر یا همسر خودتون پیش بیاد... که سیستم مداحاست ! شما دیگه چرا؟
و وبلاگ گروهی است! این مطلب میتونه در وبلاگ شخصی آدم نوشته بشه و بعد گفته بشه که :
خوب ? نظر منه و مهم نیست کسی موافق نباشه و از این حرفا.
ولی در وبلاگ گروهی ? مطلب هر کدام از اعضا به صورت نصفه و نیمه موضع بقیه هم محسوب میشه (تیم یعنی همین دیگه) و این با چنین فرضی ناخوب است.واینه که احسان گفته از همکاران ترنج انتظار نمیرفت.چون مردم همه اعضا را با هم میبینند نه تک تک. به تنهایی که خوب هر کس میتونه وبلاگ داشته باشه!
واحتمالا منظور احسان این بوده که حضرت در مورد افراد لعن شده توسط شما ? جملات تایید هم دارند.
و دیگر اینکه اصلا این لفظ لعن (گذشته از همه این حرفا) مخصوص مجالسی با عنوان ....کشون است که هزار تا اگر و اما داره و اگر در ارتباط با ایام فاطمیه (سلام الله علیها) آمده است به نظر خیلی وارد نیست.
علی ای حال ? من هم با پاک شدن این قسمت موافقم.
و حرفهای دیگری هم دارم که جایش اینجا نیست.از صادق هم خیلی ممنونم.
?- بله ? سعدی فقط همین ترجیع بند را دارد و عالیست:
ای سخت دلان سست پیمان
این شرط وفا بود که بی دوست
بنسینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
و شعر :
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمیدانم که چونست
عنان گریه چون شاید گرفتن
که کار از طاقت مسکین فزون است
شکیبایی مجوی از جان ....
.....
نمی دانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خون است
این قالب ترکیب بند است و ترکیب بند با ترجیع بند فرقش در بیت برگردان شعر است که در ترجیع بند آن بیت :
بنشینم و صبر......
است و در ترکیب بند بیتهای برگردان مقفا با هم و مقفا با بند اول است ولی متتفاوت اند.
مثلا: نمی دانم حدیث نامه..... برگردان بند اول است.
?- ترجیع بند:
وقت آن شد که عزم کار کنم
رسم الحاد آشکار کنم
روزگار گر به کام ما نرود
..........
را مطمئنی خوندی؟ اشتباه نمیکنی؟!!!!! از عبید زاکانی است ها !
با سلام خدمت استاد عزیزم، آقا ترنج.
- در مورد قسمت اول نظرتون : عرض شود که خوب. من چیز دیگری نگفتم. و هیچ جایی هم قصد اسائه ( همین جوری بود دیگه؟ ) ادب نداشتم .
بله، باید هم ایشون بیشتر از من بدونن، توش شکی نیست.اما یه مساله ای که هست اینه که اولا من دلیل اینکه این دوست عزیز میگن لعنت نفرستین رو نمیدونم. داستان ( با دوستای ما دوستند و با دشمنامون دشمن )
برا من که کافیه. خوب شاید ( شاید هم نه، حتما ) ایشون چیزایی رو میفهمن که این حقیر فقیر سراپا تقصیر ( یعنی بنده ) شعورم بهشون نمی رسه و این طبیعیه. و من در ابعاد فهم ناقص خودم این حرف رو
زدم...
- من نگفتم ارادت ایشون نسبت به ائمه کمه. و این اصلا به من مربوط نیست.
در مورد داستان تلاوت قرآن هم خدا خیرشون بده. این رو هم بگم که حقیقتا یادم نمیاد جایی از قرآن رو خوب فهمیده باشم و بعدش گریه کرده باشم. این از من. ایشون درک می کردن و (مثل ابر بهار اشک میریختن
) ولی من برداشت های سطحی از قرآن میکنم. اون بالا هم گفتم که : ( من مفسر قرآن و اینا نیستم و هیییییییچ ادعایی هم در مورد فهمیدن این قضیه ندارم ). باز هم می گم، هرکی در ابعاد فهم خودش دیگه.
لا یکلف الله نفسا الاوسعها... نه؟
- این موضوع که اگه برای مادر یا همسر خودتون پیش بیاد هم من نمی دونم کار مداحاست یا نه. چون مداحی و اینا خیلی کم و به ندرت و زمان ها و جاهای خیلی خاص گوش میدم. تازشم سیستم مداح ها باشه.
برای منی که اندازه ایشون شعورم نمیرسه، این حرف، حرف پرتی نیست. تصور مسخره ای هم نیست ( باز هم میگم، برای من ) . جدای این حرف ها برام جالبه که بدونم اگه چنین واقعه ای برا ایشون پیش
میومد، باز هم میگفتن که : ( بیاییم کمی مهربان و بزرگوار باشیم و با تحمل ... ). فقط برای اطلاع خودم می خوام ...
- من گفتم ( نظر منه ) اما بعدش رو نگفتم که ( مهم نیست کسی موافق نباشه و از این حرفا. ) یه نیگا به بالا بندازین... منظورم این بوده که تا حالا این دلایل رو داشتم و کسی رو مجبور نمی کنم
قبولش کنه. اگه کسی استدلالی داره که من بتونم بفهممش، لطف کنه بگه و ما رو از این جهل مرکب در بیاره... اگه اونجا منظورم نارسا بوده، معذرت...
- در مورد اینکه گفتین : ( در وبلاگ گروهی، مطلب هر کدام از اعضا به صورت نصفه و نیمه موضع بقیه هم محسوب میشه (تیم یعنی همین دیگه) ) اصلا موافق نیستم. شلید تعریف هامون از تیم فرق میکنه
و باز هم مطمئنا تعریف من ایراد داره... اما در هر صورت توی تیم با تعریف من، هدف ها و مقصد ها مشترکه، نه لزوما عقاید و ...
- استاد عزیز، اولا که من از ایشون درخواست کردم که اون خطبه رو به من معرفی کنن. ثانیا که باید یه کوچولو دقت داشته باشیم که اون جملات تایید اولا کی گفته شده؟ (قبل این ماجرا یا بعدش ) جون احتمالا
هممون قبول داریم که آدم با مرور زمان تغییر می کنه. ثانیا هم باید ببینیم که اون جملات تایید در چه زمینهای بوده... مثال بارزش، سر کلاس خودتون. کلی آدم هستند که هندسه بلدن وشما کلی در زمینههنده
باهاشون حال میکنین و اینا. اما مثلا در زمینه روحیات و اخلاق، نه همچین. من چون هم این خطبه رو نخوندم نمی تونم حرفی در موردش بزنم تا اینکه آقا احسان آدرسش رو به ما بده. اما فکر کنم اینکه مثلا حضرت
علی (ع) گفته باشن که فلانی خوب شمشیر می زنه، دلیل تایید همه کارایی که اون فلانی در طول عمرش میکنه نیست. هست؟ چه بسا ممکنه شما بگین این رضا مثلا کارش تو فلان زمینه درسته... حالا من 5
سال بعد بیام هرکاری بکنم ( چه در اون زمینه ای که شما ازش تعریف کردی، چه یه زمینه دیگه ) با توجه به اینکه آقای ترنج من رو 5 سال پیش در اون زمینه تایید کردن، هیچی بهم نمیشه گفت؟
- این جملتون رو مطمئنین : (و دیگر اینکه اصلا این لفظ لعن (گذشته از همه این حرفا) مخصوص مجالسی با عنوان ....کشون است که هزار تا اگر و اما داره و اگر در ارتباط با ایام فاطمیه (سلام الله
علیها) آمده است به نظر خیلی وارد نیست )
- بله. از اونجایی که تازه آقای ولی دارن سر کلاسای تابستون اینا رو برامون دوره میکنن، خوشبختانه دیگه فرق بین ترجیع بند و ترکیب بند رو می دونم... اما باز هم ممنون.
- در رابطه با اون مورد آخر هم باید عرض کنم که بله. خوندمش. دو بار هم خوندم. جفتش هم از اونجایی که توی خونه دیوان عبید نداریم، توی کتابخونه آستان قدس توی مشهد خوندم... این بود و مثنوی
موش و گربه که فکر می کردم چی داره و چند تا هم حکایت واینا...
زمانش هم با اجازتون تابستون پارسا و سال قبلش، توی تابستون، اردوی تشویقی مشهد، 3-11 مرداد بود...
من که جیز خاصی توش ندیدم. الآن هم در بدر توی نت و اینا دارم دنبالش میگردم که ببینم نکته خاصی داشته که ما اونموقع شعورمون بهش نرسیده...یا شاید سانسورش کرده بودن. ( البته وقی حکایتاش با اون
الفاظ رکیک که البته متناسب زمان خودش بوده کامله و سانسورش نکردن یا اینکه دیوان ایرج میرزا ***رو گذاشتن توی کتابخونه قفسه بازشون که هر ننه قمری مثل من میتونه پیداش کمه، بعید میدونم اون شهره هم سانسور
شده بوده باشه...)
***: دیوان ایرج میرزا تابستون دو سال پیش توی کتابخونه قفسه باز بود. سال گذشته ( احتمالا بدلیل مراجعه کم ! از اونجا برده بودنش توی کتابخونه تخصصی و ما متاسفانه سال پیش به این فیض عظیم نائل
نشدیم ) راستی امسال هم چون رضایتنامه اردو مشهمد رو دیر بردم، احتمالا بپره...
- یه چیز دیگه هم بگم که ربطی به این مسائل نداره: من میتونم دوربین دیجیتالتون رو برا فردا و پس فردا ازتون امانت بگیرم؟ تلفنم رو براتون میل میکنم...
البته در آخر هم بگم که اگر نظر شما به عنوان رئیس تیم در مورد پاک شدن مطالب بنا به مصلحت و اینجور حرفاست ، حرف دیگه ایه.
نهایتا هم مرسی از نظرتون
سلام.. نمی خوام در مورد این بحث خیلی صحبت کنم ؛ فقط اجازه می خوام چند نکته رو متذکر بشم: ۱- فکر میکنم آقا منصور خیلی بهتر از من زیارت عاشورا رو بشناسن و احتمالا این نکته رو هم بدونن که اکثر علما روی صحت این زیارت اتفاق نظر دارند... این جمله ، جمله ی خیلی معروفیه : اللهمَّ خُصَّ أنْتَ أوّلَ ظالم بِاللّعْنِ مِنِّی ، وَابْدَأْ بِهِ أوّلاً ، ثُمَّ الثَّانِی ، وَالثَّالِثَ وَالرَّابِع ... پس لعن کردن یک چیز ساختگی و دور از ذهن نیست و تمثیل ایشون هم در مورد اینکه چون در مجلس عمرکشون لعن فرستاده میشه پس لعن مخصوص چنین مجالسیه کاملا خطاست ... حال اگر نظر ایشون در مورد پاک شدن مطالب بنا به مصلحت و اینجور حرفاست ، حرف دیگه ایه
۲- مطلب دیگه اینکه به نظر من حرکت آقا منصور در دفاع از «غریبه آن سو تر» کار درستی نبود... چرا که نوشتن جملاتی در وصف قرآن خوندن ایشون، دید دیگران رو در مواجهه با نظر ایشون تحت تاثیر قرار میده و نوعی تایید بدون دلیله
۳- اینکه اگر آقا منصور در مورد مداحی نظر خاصی دارند بهتر که اول اون رو بیان کنند تا در مورد اون بحث و نتیجه گیری بشه ، نه اینکه با بیان اینکه (فلان چیز مخصوص مداحاست شما چرا) اون رو زیر سوال ببرند و به نحوی محکوم کنند چنانکه بسیاری همچون خود من کاملا به مداحی اعتقاد دارند..
۴- یه مطلب دیگه در مورد نظر آقا صادق و اون اینکه بحث های بهتر ، از نظر شما بحث در مورد شادیست ... شاید دیگران این را نپسندند چنان که من خودم در مسائل مربوط به ائمه غم رو ترجیح میدم چراکه معتقدم غم اثر معنوی بسیار بهتری نسبت به شادی در آدم میذاره (البته مسلما غم مورد نظر من تعریف خاصی داره ) و نکته ی دیگه اینکه تولی در کنار تبری ست که معنی پیدا میکنه نه اینکه ما دوستی با دوستان ائمه را در بوق کنیم ولی در زمان دشمنی با دشمنانشان ( علیهم اللعنة ) همچون گلو گرفتگان بمانیم
۵- اینکه چه لزومی داره ما بخوایم چیزی رو تحمل کنیم در صورتی که ضرورتی وجود نداره ... من کاملا با غریبه مخالفم که اعتقاد به تحمل این مصائب در دل داره اگه یکم به شرایط زمانی توجه کنیم میبینیم که اگه اون موقع نیاز به نادیده گرفتن بعضی چیزا به خاطر مصلحت مسلمین بود ، امروز نیاز به فریاد خیلی از همون چیز هاست ... چنانکه بحث انتقام قائم آل محمد یک بحث مستند و قویست
۶- آخرین مطلب اینکه شاید استفاده از مقایسه برای درک مصائب کار منطقی نباشه ولی یک حسن در اون محسوسه که حداقل میتونه ما رو به تفکر واداره...
از همه متشکرم که وقت گذاشتن و نظر من رو هم مطالعه کردند
ای جونم!
اینو میگن قسمت نظر دهی وبلاگ!
خودش یه پروژه ست!!!!
تعریف ما نباید از تیم فرق کنه چون باز یک تیم هستیم!!!
در مورد حرفای خرابه:
در پرده باشد تا بعد...
سلام.
دیگه حال ندارم از تو بلاگ اسکای جواب بدم.
روی این هم که پست جدید فرستادین. اما باز هم من میگم که تعریف های ما از تیم تفاوتش توی اشتراک دیدگاههاست که شما میگین باید اشتراک داشته باشه و من ویگم لزومی نداره...
شما تعریف کنین...
مرسی.
رضا.
یه چیزی نوشتم اما خودم سانسورش کردم چون احساس کردم ممکنه تحمل این رک بودن من رو یه نفر نداشته باشه، اما کلا تبریک میگم که وبلاگتون توش حرف هست.
سلام به همگی به خصوص ترنج عزیز
۱- ترنج جان این حرفائی که زدی مطمئنی راجع به من بود؟ یه وقت با یه نفر دیگه اشتباه نگرفته باشی؟
۲- آقا اصلاً بگذریم، این داستان لعن و نفرین طولانی و پیچیده است. فقط این را بگویم که به نظر من درست به همان دلیلی که مولا علی (ع) خار را در چشم و استخوان را در گلو تحمل کرد ما هم نباید در تریبونهای عمومی (مثل وبلاگ) اینطور لعن و نفرین نثار کنیم. البته این نظر بنده است.
۳- ترنج جان، مرثیه سعدی در مرگ سعد بن ابوبکر زنگی ، ترجیع بند است نه ترکیب بند. بیت ترجیع آن هم
نمی دانم حدیث نامه چون است
همی دانم که عنوانش به خون است
می باشد (محض اطمینان خاطر دیشب دیوان سعدی به تصحیح محمد علی فروغی را مجدداً نگاه کردم).
۴- آقا این ترجیع بند عبید رو من به شوخی نوشتم. در ضمن خیلی چیزای بدبد! توش داره مخصوصاً قسمت زیردلقش!
۵ پایدار باشید. وبلاگتون خیلی باحاله، تیمتون هم توپه.
سلام رضای عزیزم. خوبی؟ من که تو روزنامه ایران خوندم دانشگاه شریف تیمش اول شده بعد شنیدم تیم اصفهان سوم شده مثل اینکه این هم سنگین وزن و سبک وزن و این جور چیزا داره. مهدی بهم ای میل زده بود. ولی خیلی کوتاه که براش جواب نوشتم دیگه چیزی ننوشته. راجع به سربازیش خیلی نفهمیدم؟ چی شده ؟ راستی هادی حالش خوبه؟
«» چئیک«»ئةN ءیئ»ةNّ»Xئ/.ةیئ
Reza jaan az teame khodemoonam. Mikhaastam ye bahsiiyo begamo sarii begzaram. Ino nafahmiide boodam taa vaghtii ke baa tammame voojoodam diidam. Reza jaan midoni darsade shiayan dar moghabale ahle tasannon cheghadre too donyaa? Az yek milliyard nafar cheghard shiie va che ghadr ahle tasannaonan?? bish az 700miilion nafar az moisalmaman az ahle tassanonan. Dar morede Lan kardan e Omar mitonam begam ke maa be sadegiii vahdate khodemoonoi az beyn mibariim. Maa bishtar bayad be soorat jamii nazar koniim na faghat shiayaan na faghat khodemoon. Be nazare man savabii ke in lan kardan dare dar moghable mortakeb shodane gonahii ke vahdate jamiiye mosalmoona ro az beyn mibare besyar besyar naachiize. Barhaa shode didam baa chesh maa haaye khodam ke cheghadr be mosalmoonaa zolm miishe . Khob baa in lan ferstdan kesii ke khosh haal miishe Seyhoonistaan. Ino migam chon didam, chon baa tamaame vojood hes karam. Pas bezarim bishtar motahhed bashim ta hamigaro az khodemoon monzager koniim.