از کتاب باید عاشق شد و رفت
گزیده شعرهای م. آزاد ( محمود مشرف آزاد تهرانی )
من از آسمان سخت نومیدم
ای دوست
نومید نومید!
میدانی؟
اینجا
نباریده دیریست باران
نتابیده خورشید.
نروییده دیگر نهالی
زمین پوک و خالیست
نه از بوتهی خشک خاری پناهی
نه بر کشتزاری گواه از شیاری
(من از آسمان سخت نومیدم،
آری!)
بر این دشت خاموش
در یاد داری؟
چه گلهای نازانِ پاکی
چه آزاد سروی
چه تاکی!
چه بادی؛ که سرمست ...
چه بیدی؛ که بیتاب ...
چه آهوی مستی که در بیشهی خواب؛
چه خوابی!
بر این دشت خاموش، در یاد دارم
که مرغان سرود سفر ساز کردند
هوا سخت تاریک و نامهربان شد
(تو گفتی که
فریادی از دشت بر آسمان شد)
پس آنگاه، در یاد دارم؛
خزان شد
چه گلها که بر خاک عریان فرو ریخت!
چه گلها که غمناک،
برخاک!
نه از سرو دیگر نشان ماند،
نَز تاک دیگر.
نه از آسمانِ شکوهندهی پاک ...
دیگر
من از آسمان سخت نومید
نومید نومیدم
- ای دوست!
یاسر
...هوا دلگیر
سلام...تا خدا هست باید امید داشت...در پناه حق