رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

به هر کسی گفتی نفس پنجشو زد تو نفست


به هر کسی گفتی کلید قفس زدش تو قفست.
به هرکی خوبی کردی با بدی جوابتو داد!
یه آشنا داریم میگه : خیرت به کسی نرسه ٬ شرش دامن خودتو میگیره!
بهش می خندیدم و میگفتم بدبینی... شانس تو به آدمای عوضی برخوردی و... ولی شماها که غریبه نیستین ٬ دارم باهاش هم عقیده میشم!!
برای هرکی کارکردم گذاشته تو کاسم! باهرکی صادق بودم با من دورویی کرده!

چند وقت پیش دوستی ازم خواست یه کاری براش بکنم٬ منم که سازمانا (نه) گفتن بلد نیستم! انجام دادم. چند وقت بعد کار دیگری خواست ٬ اونم کردم. فکر کنم برای این دو تا کار لااقل ۱۰ ساعت وقت گذاشتم و بگذریم چقدر اذیت شدم. اونوقت یه ماه پیش میخواستیم جایی بریم و من تقریبا ۱۰ دقیقه معطلش کردم ٬ با ناراحتی جوری که من بفهمم بلند شد و رفت! البته دوست جوانی است و قاعدتا احساساتی.

 برای هرکی قیافه گرفتم و کلاس گذاشتم و وقتی با من حرف میزد کار دیگه کردم و روزنامه نگاه کردم و وسط حرفش با دیگری حرف زدم٬ شدم خیلی مهم! ولی اگه مثل آدم بودم و متواضع بودم و احترام گذاشتم٬ هیچی ٬ لابد ضعیفم!!

مزخرفه٬ نه؟ روابط ننوشته شده بین آدما در جامعه خودمون...
به یکی کلی محبت میکنی یه بار از دستت بیخود یا باخود ناراحت میشه هر چی از دهنش در میاد بهت میگه و ماله میکشه روت!

آقایان روسا ! کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای...
حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه وآله) چقدر برای انسان ارزش قائل بود؟ یک چنین موجود والایی برای اون عربای زمخت اون موقع! اونوقت امروزه افرادی که خیلی مسلمون مهمی(!) هستن و هیچی هم نیستن هیچکس را آدم حساب نمیکنن...

منصور
 
نظرات 7 + ارسال نظر
علیــــــــرضا سه‌شنبه 15 مهر 1382 ساعت 23:15

سلام.
اووووووه.چه پر کار شدین این شبا!
فعلا حواسم به قبلیه.بعدا در باره این هم مینویسم!

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 مهر 1382 ساعت 20:04

اوغ

توبا چهارشنبه 16 مهر 1382 ساعت 20:46

آقای آقا خانی، سلام. خسته نباشید.
من یکی از شاگردهای سال دومی شما هستم. از این طریق می توانم همه نظراتم را هم نسبت به شما بدهم البته نه با نام اصلی خودم. مطمئنم که اصلا به فکرتان هم نمی رسد که من کی هستم!از این به بعد مرا با نام مستعار توبا خواهید دید. خوب بریم سر اولین جلسه درس هندسه. راستش بعضی از بچه ها از شما در اردوهای گذشته یک ذهنیتی داشتند. فکر می کردند کلاس شما همش میشه بگو بخند و هتل. چون به قول خودتون شما اهل بگو بخند هم بودید. ولی جلسه اول به همه ضد حال زدید و با اخم و تخم و دلخوری کلاس را برگزار کردید. ولی خیلی از کارتون خوشم اومد. چون اون بجه هایی که از شما یک ذهنیتی داشتند فهمیدند این روی سکه هم هست. من چونکه خودتون یه بار تو تابستون به این ضدحاله اشاره کرده بودید ده صفحه از کتاب را هم قبل از کلاس خوانده بودم. خوب . به نظرم شما دیگه به هدفتون رسیدید. دیگه بهتر است شیوه جدیدتان را در پیش بگیرید.
ارادتمند شما
توبا

بهزاد(۲۵) چهارشنبه 16 مهر 1382 ساعت 21:25 http://www.30moorghejavan.persianblog.com

آقای آقا خانی سلام
حرفهایی که امروز زدین دو حالت داره اول اینکه حرفهاتونو فهمیدن ولی مثل حرفهای بقیه سخن ران ها فردا بچه ها یادشون میره؟!
دوم این که مثل من از قبل پش زمینه داشته باشن وحرفهای شما که کلیشه ای بود براشون تکراریه؟!
ولی حداقل حرفهای من این بود که دو نفر و به فکر انداخت و بعدش اومدن به من گیر دادن؟!
بعدش به نظر من از راه دین نمیشه به هیچ جایی رسید دین هم سیر تکامل بشر رو بهم میزنه من روی این زمینه خیلی فکر کردم

روبی پیره پنج‌شنبه 17 مهر 1382 ساعت 11:50 http://roobipire.blogspot.com

منصور طالقونی نا امیدم کردی.آقای مهربان و معرفت . آرش

صادق پنج‌شنبه 17 مهر 1382 ساعت 21:30

سلام

اسمم را تو خطای اول دیدم و شروع کردم به خوندم گفتم فحش دادن آقا به من. اما خوب از این اشتباه ها میشه.

امیرحسین شنبه 19 مهر 1382 ساعت 01:35 http://asrareazal.blogsky.com

بابا منصور جون مگه طالقونی هستی و ما هم خبر نداشتیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد