رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یه بیت شعر


عرض کنم که این نصیر هم مارو گرفته! دو ماهه میخواد مطلب پابلیش کنه... یه هفته است که خیلی عزمش رو جزم کرده ولی نمی دونم چی شده...؟؟؟
یکی از خوانندگان وبلاگ (محمدحسین) رو از نزدیک دیدم . گفت شعرت در پیت بوده و نخواستم تو وبلاگ بگم آبروت بره!
دیشب هر کار کردم بلاگ اسکای وا نشد... این بلاگ اسکای هم مارو گیر آورده...
از اعضای وبلاگ اگه شما خبر دارین من هم خبر دارم! فقط صادق رو دیدم...
در این بلبشو بازار سیاسی فعلی٬ خوشحالم که اصلا کاری به این کارا نداریم.

دیدین بعضی وقتا یه بیت شعر ذهنتون رو پر میکنه و خیلی باهاش حال میکنین؟ بعضی ها اونو تو وبلاگشون مینویسن با وجود اینکه دلیلی نداره بقیه هم همون حس خوش از خوندن اون شعر بهشون دست بده . ومن امشب اونجوریم و با همه این حرفا یه بیت شعرم رو مینویسم:

روح بزرگوار من ٬ دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته چهره بی نقاب تو

منصور

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 15 بهمن 1382 ساعت 22:27 http://ice-hell.blogsky.com

بابا منم کامنت ميخوام!

زکریا پنج‌شنبه 16 بهمن 1382 ساعت 02:11 http://daneshjoojoon.persianblog.com

وبلاگ خوبی داری ... به من هم سر بزن !!!!! خداحافظ

پیر هرات پنج‌شنبه 16 بهمن 1382 ساعت 17:16 http://pire-harat.blogsky.com

از نوشته های خودتان:

دیدین بعضی وقتا یه بیت شعر ذهنتون رو پر میکنه و خیلی باهاش حال میکنین؟ بعضی ها اونو تو وبلاگشون مینویسن با وجود اینکه دلیلی نداره بقیه هم همون حس خوش از خوندن اون شعر بهشون دست بده

به نکته خیلی جالبی اشاره کردید
شعر مثل یک سفره است و هر کس هم به اندازه سهم خودش از آن بهره می برد!
یکی ممکنه که اصلا از یه شعری برداشت ظاهری کنه ولی ممکنه یه نفر دیگه با یه بیت شعر زندگی کنه !

چند وقت پیش یه شعر از محمد اقبال لاهوری شنیدم برای من هم دقیقا همین حس بوجود اومد:

چو رخت خویش بر بستم از این خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود

** راستی! می خواستم دیگه در اینجا نظر نگذارم! به خاطر همون توهینی که به من شده بود! ممکنه بعضی ها بگند خوب این انتقاده. خوب اگه انتقاد بود می اومد پیش خودم به خودم می گفت نه اونجوری! اگه ببینم اوضاع اینجا همین جوریه (یعنی بعضی ها بیاند و حرف های دیگران رو مسخره کند و به هم دیگر توهین کنند ! و آب از آب تکون نخوره) دیگه هرگز اینجا نظر نمی ذارم. فقط میام اینجا و یادداشت ها رو می خونم!

با تشکر
پیر هرات

پیر هرات عزیز!
مگه من مسوول نظر دادن کس دیگر هستم که چیزی به شما گفته و ناراحت شدین؟
نظر نگذاشتن شما در اینجا یعنی تحریم کردن من که اصلا ربطی به اینکه یه نفر دیگه حرفی زده نداره...
تازه ٬ من از نویسنده آن مطلب خواهم خواست که از شما عذرخواهی کنه...اگه اینجوری میگم چون با نویسنده آن مطلب (( ندار )) هستم و میتوانم از جانب او چیزی بگم...

از این نظرت برگرد٬‌خواهش میکنم..

حسین جمعه 17 بهمن 1382 ساعت 10:03

اولین باره که اومدم ... جالب بود ببینم چطور جلو میره.

علی درویش جمعه 17 بهمن 1382 ساعت 11:23

ببخشید .... من حرفی نزدم که بخواهم از کسی معذرت خواهی کنم .... اگر هم متوجه لحن طنز من نشدی مشکل از جای دیگست ... آقا منصور هم امر بفرماییند دیگه اینجا نخواهم آمد تا کسایی که عمری را در هرات گذرانده اند !!!! نظر بدهند ۸ کیلو ..... یا حق

مفید۲۵ جمعه 17 بهمن 1382 ساعت 18:56

آقا ......اصفهان میاین؟

mh_sattari شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 01:41 http://MyStargazing.blogspot.com

Please write/talk more about yourself,it would be more intresting and enjoyable. (of course not for all your readers;forget about them!) And sorry about thurseday evening,you were talking and I didn't want interrupt you. bye

امیرحسین کلج شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 11:19

از مارمولک بنویس ...منتظریم

علی درویش شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 13:42

دیشب تو مراسم یک دوست از دست رفته آقای ترنج رویت شد به طوری که ۸۰۰ کیلومتر شاکی بود و در واقع محل نذاشت .... در نتیجه کار من حتما غلط بوده .... من آقای آقاخانی رو به عنوان دوست . استاد . معلم و از همه مهم تر کسی که بدیهای منو بهم گوشزد می کنه قبول دارم ... هر چی بگه به دیده منت ....
آقای پیر هرات ... اگر از صحبت های من در مطلب قبلی ناراحت شدی ! شرمنده .... ولی من قصد بی احترامی حضور سر کار را نداشتم .... کمی متوسل به NaCl یا همون نمک شده بودم که شما ناراحت شده بودید .... به هر حال چون نمی خواهم نظر بیشتر از ۴-۵ خط شه دیگه کلامی ساطع نمی کنم .... دوستان دیگه هم از این دعوای زرگری سوء استفاده نفرمایند !!!!!!!! ......... یا حق

بهزاد شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 16:38 http://www.nimkat.tk

نظر منو که نگفته می دونین ؟!
بدجوری رفقا قالب تهی کردن بیش تر از همیشه احساس تنهایی . پوچی می کنم کاش یه نفر می شست حرفای منو گوش می کرد بعدشم ...

صادق شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 18:05

سلام من زندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد