نمی دونم ... گیجم ٬ منگم ٬ گولم...
هیچی دلم رو خوش نمی کنه...
ایمانم ضعیف شده؟ توکلم سست شده؟ مریض شدم؟
امروز یکی از دوستان قدیمی رو دیدم و یک ساعتی گپ زدیم... دلم وا شد و گرنه دق کرده بودم.
رفتم مهمونی . خوب بود. دلچسب و صمیمی...
فردا روز دیگری است. امشب رو خوب می خوابم به انتظار فردا...
منصور
بی حرف از خم این ره باید عبور کرد...
سلام. راه حلش همینی بود که آخر نوشتید.
سلام اینا همه نشونه اینه که قراره یه تحول خوب پیش رو داشته باشی...شک نکن...فقط با خودت صبور باش.
خیلی مقته مالیخولیا گرفتم!
هیچ چیز شادم نمی کنه!
. . . و فردا روز دیگری است!
توکلت علی الله
چرا اخه؟ شما اینوبگید ما باید چی بگیم
شما خیلی خوبید ..........خدا کنه باشید.....خدا کنه همین جور که گفته بودید باشید.
زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست
گر بیفروزیش رقص شعلش در هر کران پیداست ورنه
خاموشست و خاموشی گناه ماست.
آقا منصور خاموشی گناه ماست
فکر کنم این قیمت از حرفهای دکتر شریعتی به حال و هوای شما بخوره:
تو میدانی که من هرگز به خود نیندیشیده م ، تو می دانی و همه می دانند که من حیاتم، هوایم، همهء خواستهایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است، تو می دانی و همه می دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته ام، از ترس خلافت تشیّعم را از یاد نبرده ام.
تو میدانی و همه میدانند که نه ترسویم نه سود جو! تو می دانی و همه می دانند که دلم، غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن به توست. تو می دانی و همه می دانند که من خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو میکنم که ایمانم تویی و عشم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد طعمی ندارد. تو میدانی و همه می دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذّت بزرگ من است. از شادی تو ست که من در دل می خندم. از امید رهائی تو ست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد، و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس می کنم
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذوری خوش خرام
در کمین و انتظارم وقت فرصت می کنم ...
و
با حرف آوای من موافقم.
فتوکل علی الله ... همین!
و
نذر کردم گر از این غم بدر آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
هوالهو