1) وای! داره تصاویر آزاد سازی خرمشهر رو نشون میده. پل شناور روی کارون. یادش بخیر.
آقای صباغان لندکروز رو میذاشت تو دنده یک و میومد پایین و با اون پای نصفه که نصفه دیگش رو تو شلمچه جا گذاشته بود دنبال ماشین میدوید! ما هم می ترسیدیم ماشین بدون راننده بیفته توی کارون! الکی داد میزدیم. من ، علی بیوکی، فرزاد، لک، علی رسولی، رضا سبزه، رضا ثابتی، ممد میری، علی اصغر، کریم ، که یه رقم این آخری الآن تو واشنگتن دی سی داره حالیشو می بره!
یاد جکهای بی مزه آقا صباغان به خیر! دو نفر سوار هلی کوپتر شدن ، کمک راننده(!) به راننده(!) گفت : قربونت اگه گرمت نیست اون پنکه بالا سرت رو خاموش کن سر و صداش زیاده!
مثل یه رویاست. رویای نیمه کاره. هر وقت تلویزیون نوحه ممد نبودی ببینی رو پخش میکنه بی اختیار اشکهام جاری میشه. مثل الآن. تصاویر مسجد جامع آتیش به جونم میزنه. شب عید 68 رفتیم اونجا دعای کمیل و من خوابم برد و بعد دعا پاشدم جفت پاهام خواب رفته بود و با تمام هیکل خوردم زمین ! مردم با چشمان قرمز هرهر بهم خندیدن!
2) قرار بود امروز یه کاری انجام بدم یادم رفت. مادرم از اینکه این کار انجام نشده ابراز نگرانی کرد و اینکه فردا شاید نشه و دیر باشه و... که من در اومدم گفتم: من فردا این کار را انجام میدم، یه مرد داره این حرف رو میزنه! حالا دیگه نمی دونم جور می شه یا نه!
3) تصمیم دارم یکی از سوالات امتحان آخر سال بچه ها در درس هندسه رو توی وبلاگ منتشر کنم! آمار بازدیدکنندگان وبلاگ زیاد بشه!!! منتظر باشین ! البته از روز پنجشنبه تا حالا (48 ساعت) وبلاگ ما بیش از 250 تا بازدید داشته ولی جالبه بدونین که بازدید کنندگان ما اهل نظر دادن نیستن . در همین مدت همش 6 تا نظر گذاشتن!
نظر بدین بابا!
منصور
عالی بود عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!
امیرحسین زود این وبلاگت رو درست کن که میخوام لینک بدم بهت!
به هر حال این هم یه جورشه !!! (گذاشتن سوال امتحان پایانی در وبلاگ رو میگماااا)
سلام
۱. و افغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
۲. هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
۳ . نظری نبود که این نظرها آمد
فکر نمی کنین سوالات امتحان در وبلاگ کار درستی نباشه؟ من که دلیل درست و حسابی براش نمی تونم پیدا کنم غیر از...
بابا! صد تا علامت تعجب و غیره پس توی متن چیکاره است؟
راستی کوه تعطیل شد؟؟
چی بگم والا!
از کجا پیداش کردی؟
سوالها رو
آقا مگه شما چند سالتونه که موقع فتح خرمشهر اونجا بودید؟!!
سال ۶۰ بوده دیگه! شما باید ۷ ساله بوده باشید!! یادتونه اون وقت!!! یا اینها خاطره یه سفره به اونجا در سالهای بعد؟!
حالا نگید این طرف چقدر خنگهها!!!
در ضمن انتشار سوال امتحان در وبلاگ خیلی ناعادلانه است!! چون ممکنه بعضیها خبر دار نشند و نبینند!! مگه اینکه بزرگ روی تمام بردهای مدرسه اعلام کنید!!
دانشآموزان عزیز؛ این هم دفاعیه من از شما قشر زحمت کش در این ایام مقدس!!
عالیه
ابتکارخوبیه
۱ سوال = افزایش تعداد بازدیدکنندگان!
...
حالا من یه پیشنهاد دارم... این یک دونه سوال رو بکنید ۴ تا هم تعداد بازدیدکنندگان باز هم بیشتر میشن هم من بیشتر شدن تعداد نظرات رو تضمین میکنم!
تازه لوگوی وبلاگ شما رو هم در وبلاگ خودمون میذاریم..
(;
خرمشهر که سال ۶۱ آزاد شد..منصور هم که من خبر دارم نوروز ۶۸ و ۶۹ رو اونجا بوده حداقل.....اشکال نداره ما آمارتو میدیم منصور؟؟!!!
کاشکی ما ازین شانسا داشتیم.( سوالات امتحان را میگم)
گلهای خونین شهر گلهای دگر بود
شوری دگر از عشق آنان را به سر بود
آنجا که نخلش سر بسوی عرش دارد
در هر قدم خون شهیدی نقش دارد ...