1- می گن یه روز همسایه ملا نصرالدین اومد خواست که از ملا بند رخت رو به عاریت بگیره.
ملا نصرالدین گفت : نمی تونم بند رخت رو بهت قرض بدم چون روش ماش پهن کرده ام! همسایه میگه مگه روی طناب میشه ماش پهن کرد؟ ملا میگه من میخوام یه بهونه بیارم که بهت طناب رو قرض ندم . حالا روش ماش پهن کردم یا نکردم!!
حالا شده حکایت ما ! امروز با رئیسمون یه مطلبی رو مطرح کردم که ایشان یه دلیلی آورد تو مایه های ملانصرالدین ! یعنی اگر میگفت این کار رو کردم که کرده باشم بهتر بود! اونوقت من چقدر از مرحله پرتم که حالیم نیست و بحث میکنم !
هزار بار تصمیم گرفتم با رئیس جماعت بحث نکنم ! ولی حالیم نمیشه که ! البته جهت اطلاع حضار گرامی عرض کنم که من به طور کلی حالیم نیست !!
از بس که نمودم و گسستم توبه فریاد کند همی ز دستم توبه
دیروز به توبه ای شکستم ساغر امروز به ساغری شکستم توبه
2- یه سوال :
چرا کسی را که دوست داری دوره ٬ ولی کسی را که ازش خوشت نمیاد هر دقیقه جلوی چشمته؟
منصور
سلام
۱. همیشه همین طور است یا باید رییس باشی یا ...
۲. در یمنی پیش منی
پیش منی در یمنی
اینجوری قدرشو بیشتر میدونی....
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
دیوان حافظ رو باز کردم . این اومد.
اولا سلام
دوما حتما فکر می کنین یا خیلی احمقم یا خیلی بیکار که دو ساعت قبل امتحان اومدم تو اینترنت سراغ وبلاگا
ولی با ید بگم که سوما بالاخره از ما هم یه بخاراتی متصاعد شده و چهارما که «هر دم از یاد تو نقشی زندم راه خیال/به که گویم که در این ژرده چه ها می بینم»
قربان شما
منصور اینقدر شاکی نباش بعضی وقتها میشه که آدم سرشو باید توی چاهی بکنه .چون فقط اون میفهمه...
یا حق
کی نظر من رو پاک کرده؟!!
فکر نکنم که چیزی پاک شده باشه
سلام اقا منصور
با رئیس جماعت اونم از نوع .... خیلی سخته باسه همسن بیخیال شو . (فرهنگی)
به ما هم سر بزن
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است ...
ز دیده گر چه برفتی نمی روی از یاد....
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن...
(راستش دومیش رو بلت نبودم)
که چشم بد به جمال مبارکت مرساد
نه؛ همین جا من راجع به رئیس و مرئوسی یه نظری داده بودم که حالا نیست!!
حالا بیخیال. شما خودتون رو به خاطر رئیس جماعت اذیت نکنید. اگه میتونید کارتون رو وض کنید. یه کاری که توش خیلی رئیس بودن معنی نده. برای خودتون بهتره.
البته این رو هم بگم که این نوشته های من به معنی این نیست که مثلا به اینجام رسیده !
بلکه خیلی در کار راحت هم هستم.
این حرفها را میزنم برای روشنگری نسل جوان که قسمتی از خواننده های مرا تشکیل میدهند!!
در جواب سوالتون: چون اون کسی که دوسش داری ازت خوشش نمیاد و عین تو می خاد از کسی که ازش بدش میاد دور باشه
به نکته قابل تاملی اشاره کردید...
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسیار محرم اسرار کجاست
سلام. در مورد رئیس و مرئوس که من چیزی حالیم نیست:) ولی در مورد دوستی از قدیم گفتن: دوری و دوستی! شاید اون بنده خدایی هم که دوسش دارین اگه همش جلوی چشمتون باشه دیگه همچین علاقه نداشته باشین بهش. بالاخره یه روز شما حال نداری یه رو اون حال نداره دعوا می شه سلایقتون فرق داره. مخلصیم.
با رئیس جماعت نباید بحث کرد ...
اون سئوالات شاید برای اینکه بیشتر دلتنگش بشی ...
منم یه سئوال پرسیده بودم تو وبلاگم اما کسی جواب نداد
بله نکته مهمی بود. به قول مولانا:
دلا نزد کسی بنشین که از دل خبر دارد ...
حالا من نمیدونم چرا هر چی گرگوری دو دره پیدا میشه میات پیش ما ؟! ...
پ.ن. پیر صبا آپدیت کرده!!
هوالهو
شاید همیشه این طور نباشه. آدم شاید خیلی دوستانی که نزیکش هستند به چشمش نیاد و وجود خانواده ؛ بعضی از اعضای فامیل و اینا براش عادی بشه. اما یکی که ازش بدش میاد را هر دفعه که می بینی زجر میکشی.
سلام
حکایت جالبی بود.
اخه گفتن دوری و دوستی.
پیش منم بیا
تا بعد