پ.ن. : آقا یه مساله ای. اینجا یه ذره قاطی پاطی شد. من مطلبم رو دقت نکردم کی فرستادم. یه مطلب آوای من اون وسط موندش. لطفا اول پست قبلی :«ایرانی های معتاد» رو بخونید.
سلام.
1- تیتر مطلب آوای من رو دیدم یاد یه داستانی افتادم. پدرم تعریف می کردن می گفتن چند سال پیش که خاله و شوهر خاله شون از مکه برگشته بودن، یه یخچال هم با خودشون أورده بودن.
موقع تحویل گرفتن بارها هم این پسر خاله پدرمم نامردی نکرده بود و گنده با ماژیک روش بوشته بود: « مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه...»
2- دیروز داشتم میرقتم خونه برادرم اینا که ایشون هم مثل بقیه در مورد رشته بنده تصمیم بگیرن.سر کوچه مون نگه داشتم که کمربند ببندم و بعدشم دستمُ کردم تو جیبم و پول خوردام رو دادم پدرم بندازن توی صندوق صدقه. پدرم انداختشون و گفتن " الهی به امید تو " . منم اعصابم خورد بود و همینجوری تو دلم گفتم "اصلا این سری الهی نه به امید تو". بعدشم از حرفم ناراحت شدم و یه " دیوونه " تو دلم به خودم گفتم و راه افتادم.
داشتم با یه سرعت معمولی می رفتم که یه دفعه از وسط درختای وسط خیابون دو نفر پریدم جلوم و خداییش با مرگشون چند سانتیمتر بیشتر فاصله نداشتن... ( یادآور می شم که قطعا مرگ اونا کم کمش مساوی اعدام بنده بود...)
می بینی؟ به همین سادگی. دقیقا به همین سادگی...
خیلی وقتا می بینم بدجوری مصداق آیه " و ادا مس الانسان الضر دعانا بجنبه... " شدم و خوب خیلی بده دیگه. نیس اینطور؟
3- حسین پناهی درگذشت و خدایش بیامرزاد...
گفتم میروم / و در مرام ما رفتن مردن بود / و حالا سالهاست که مردهام
حسین پناهی، مجموعه «من و نازی» (انتشار: 1376)
فعلا همین دیگه.
رضا.
روحش شاد
روزمرگیش خاتمه یافت ...
شب کم بخور و فیلم های تر سناک هم نگاه نکن باشه ...
بقول به تنهایی یک دشت:خدا به آدمای خوب یه سری چیزارو زود نشون میده ...مطلبت خیلی خوب بود در کل...
وبلاگتون در پیت شده دیگه!! مطالبتون ته کشیده ؟
فکر کنم آره
من از غروب خسته ام
من از چراغ مردگی
از این ستاره کشتنو
رواج سر سپردگی
بر اسمان نظاره کن
حادثه ای است در کمین
آقا رضا !
هزار بار گفتم فاصله با پست قبلی رو رعایت کن . نمی دونم چرا توجه نمی فرمایید؟
مجبور شدم اینجا بنویسم ...
من کمتر کسی رو میشناسم که این آیه در موردش صدق نکنه!!