۱- از گل و شعر و ستاره می رسم به تو دوباره
۲- چشممان به جمال نوشته آقا نصیر روشن شد! دیشب اومدم یه مطلب پابلیش کنم که دیدم نصیر بعد از مدتها دست به نوشتن برده ٬اونم چه مطلبی٬که الحق باید گفت جانا سخن از زبان ما می گویی ٬ خلاصه دامنم از کف برفت و نوشتن مطلب افتاد به حالا...
۳- نخستین جلسه اعضای وبلاگ ٬ بناست که امروز چهارشنبه ساعت ۱۸ برگزار بشه . احتمالا یک رپرتاژ آگهی از این نشست در وبلاگ منتشر خواهد شد...
۴- آقا ! این عضو جدید وبلاگ کیه ؟ همه می پرسند. من هم به اون صورت نمی دونم ! چون قرار بود که دو شب قبل یه مطلب بده بعد به همگان معرفی بشه که نمی دونم کجاست ؟! رفته گل بچینه(!) یا سرش شلوغه یا اینترنتش قطعه یا ...
۴-
دوشنبه ۲/۶/۸۳ : قرار جلسه صبح / رئیس نمیاد / کاشته میشی (!) / جلسه بعدی / بازم رئیس نیومده / بازم کاشته شدن / سالن ورزشی / بسکت / موتوری میزنه آئینه ماشینت میشکنه و مثل شیر فرار میکنه ! / این ایام همش آئینه ها میشکنن ٬نمی دونم چرا؟! / می ری سایت / بلاگ اسکای رو فیلتر کردن / دور میزنی این فیلتر رو !/ مصاحبه داری / فیلمی که قرار است یکی از کارگردانهای بنام در مورد آقای خاتمی بسازه / هر چی سعی میکنن نمی تونن توی مصاحبه مطلبی بر ضد آقای خاتمی از زبونت بکشن بیرون / تند ترین مطلبت اینه که ایشون یکسری فرصتهایی رو از دست داد / ناهار ساعت ۱۷:۳۰ / جلسه ولی ایندفعه جلسه ای خوب و دلپذیر / حبیب آمد ٬طبیب آمد...
۵- قبلا گفته بودم که یک نفری یک خوابی در مورد من دیده ٬خیلی خفن ! هر چی میگذره داره پرده پرده اون خواب تعبیر میشه . خیلی برام عجیب ٬ جالب و کمی ترسناکه ...
خدا آخر و عاقبتشو به خیر کنه !چون آخر خواب این بود که من میرم توی یک جایی و دیگه بیرون نمیام ! البته در این مدت با استفاده از قرائن و شواهد موجود تونستم حدس بزنم کی بوده که این خوابو دیده ولی ...
۶- دیشب داشتم به وسایل نزدیک کامپیوترم نگاه میکرده ٬دیدم که ۹۰ درصد سی دی هایی که دارم ٬ یک نفر از دوستان هدیه داده . خیلیه ها !خودش می بینه من چه چیزی را دوست دارم و یا احتیاج دارم ٬آماده میکنه و میاره میده به من . همچنین ۱۰۰ درصد نوارهایی که تو ماشین دارم . صفا میکنین ؟!رفیق یعنی این ! نمیدونم چه جوری میشه از خجالتش در اومد.
۷-
سه شنبه ۳/۶/۸۳ :
صبح گیجی / یک کلاس بسیار با حال و خوب / دو سه تا قضیه خفن / جلسه با رئیس (!) / طبق معمول موقعی که به اصل حرف می رسی رئیس دیگه باید بره !! / یکی از دوستان از کانادا اومده / می شینین به گپ زدن / آماده کردن مطالب جلسه بعد / یک جلسه نسبتا خوب / در این بین یک کاری رو هم به طور موازی داری میبری جلو / به نحو خوبی تموم میشه / یکی از دوستان میاد و شروع میکنه به گیرهای غیر ضروری و الکی / می مونی چی کار کنی ... / شب میرید خونه دائیت ...
۸- امان از رفتار غیر مسوولانه بعضی از افراد . امان از اینکه فکر کنی واقعیت بهت گفته نمیشه .
۹- فکر نکنین در این ایام ٬ دست من عطر تورو (!) کم نمی آورد ! چرا خوب هم می آورد ! ولی این تیتر مناسب تر بود برای این مطلب ...
۱۰- بیا با ما ٬ که فردایی نمی ماند...
منصور
چی بگم.
نظر خاصی در مورد حرفات ندارم.شبیه دفتر خاطرات روزمره بود. یا درددل دوستانه ما هم به گوش جان نیوش کردیم
1- من یکی که حرفم رو پس گرفتم. فکر نمیکنم تو عالم اندازه شما به کسی ظلم شده باشه! چقدر سختی!
2- همیشه «پرده آخر» قشنگترین و آخرین(!) پرده است. پردهای که «همه چیز» یا مشخص میشه یا برای همیشه مسکوت میشه! امیدوارم پرده آخر خواب شما هر چی هست خوب تموم بشه!
3- حرفتون رو قبول ندارم، امان از اینکه فکر کنی واقعیت بهت گفته میشه، اما ...
4- امیدوارم همیشه دستتون عطرشو کم بیاره! چونکه:
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
مگه دستم بهت نرسه !
کی گفته یه جایی میرید که بیرون نمیاید؟خواب مارو هم خراب کردین!بی دلیل نیست که میگن مستقیم باید خواب طرف رو گفت....نور زیادی میزد بیرون از ونجا ولی کسی نمیتونست بیاد پیش شما.حس من این بود که خودتونید و خودتون کسی تو اون شرایط نمیتونست بهتون نزدیک بشه.شاید لازم باشه ...نظرم اینه که خیلی هم خیره و اصلا ترسناک نیست،اگه سوالی دارین مطرح کنید که قضیه کاملا روشن بشه شما دارید مسیر خوابو عوض میکنید معلم عزیز....ببخشید اینجا نوشتم ...نمیتونسم دیگه.من در خدمتم در هر صورت...
به به ! صدای خواب دیده در اومد !
انصافا قشنگ بود فراتر از یک دفترچه خاطرات
منتظر گزارش جلسه می مونیم
عضو جدید الان وقت نکنه بعدا چه می کنه
شواهد نشون می ده این روزه رو دور خوش شانسی نیستید
انشا الله بزودی ورق برگرده
یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جزءاون چیزی نمونده
سلام. رئیس؛ رئیس؛ رئیس ... همش رئیس :)
صداشو در اوردید!
آمدهام تا گلی پیشکشت کنم،
اما تو لایق همهی باغ منی،
باغ من از آن تو باد ...
((تاگور))
جریانات سریالی داریدا!!آدمو تشویق میکنه به تعقیبش...من این طرز نوشتنو (وسطاش خط کج میذارید خوشم میاد!)جالبه که تند تند میخونمش!!در مورد خوابتون هم ،شاهنامه آخرش خوشه...خیره ایشالا...کاشکی یکی هم واسه ما خواب ببینه...!مزه میده والا...چه دوست خوبی که انقدر با سلائقتون آشناست...خدا حفظش کنه.ما بسی خشنودیم که شما عطر کم نیوردین...فقط من باب شوخی من تیتر زدم اون مطلبو...بشه شادتر ببینیمتون توی وبلاگ...
اگر ...اگر همیشه تنهایی ات را
بخلوت دلش گره بزنی خوش نقش خواهد بود...
به این خواب که برا من دیدن علاقمند شدین؟
سلام
من فقط میتونم بگم که شما(یعنی آقا منصور) نصف بیشتر عمرتون رو توی مدرسه میگذرونید.حتی ممکنه سال بعد به دلیل معلم راهنمایی شبها رو هم توی مدرسه بخوابین.
این ها نمک زندگیه جناب آقای مهندس!
(منظورم همین جریانات سلسله ای خواب هاست)
امروز پنجشنبست دیروز چهارشنبه بودددددددددددددددددددددددددددددددددددددفردا هم جمعستتتتتتتتتتتتتتتتتتت..یه تماس باهام بگیر
من هستم که...
. . . که از تقدیر و حال ما در این دنیا کسی چیزی نمیداند.
شما هم ابی...؟!!!
جه طاقتی دارید شما اما بدان و آگاه باش که هر کسی رئیسی دارد شما هم رئیس مایی
میشه ای میل این وبلاگ چک شود ترنج بزرگ؟؟؟
این شیوه ای که(اسمشو یادم رفته) شما از صبح تا شب رو مختصر و مفید مینویسی خیلی جالبه!
امان! بسوزه... دوست خوب خیلی خوبه!
بهش میگن مینیمال
همه ی آنچه که دارم پیشکش سادگی تو
سوگلی ترانههایم، هدیهی یکرنگی تو
آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم
سلام آقا منصور
نمی دونم چی بگم بعد از عمری فرصتی دست داد که بیام بلاگتون . قالب جدیدتون مبارک !!!!
همین . موفق باشید .
خدا از برادری کمت نکنه!!
من به خواب اعتقاد دارم...اما شما اینقدر این خواب رو به خودت تلقین نکن که با نیروهات تمام صحنه های خواب رو در دنیای واقعی با میل خودت واقعیت ببخشی ....یعنی مسیر خواب رو اونجوری که خودت میخوای تعیین کنی صرفا چون کسی خواب دیده نباید دلیلی باشه برای طی تمامی مراحل خواب..بهتر بزاری این ماجرا جریان طبیعی خودش رو طی کنه بدون اجبار نا خوداگاه شما..البته این نظر شخصی منه تا چه حد برای شما قابل پذیرشه دیگه به خودتون مربوط میشه.....
مقوله خواب همیشه واسم جالب بوده...همیشه!