چند روزی است که دوستان رادر بند می بینم:
بود آیا در میکده ها بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار بهر خدا بگشایند
به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند
در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند
راستی یک هفته به پایان این تعطیلات عجیب باقی نمانده است.
یک مطلب در باره ایرانیان دارم که در پست بعدی می نویسم.
محمد امین
این تعطیلات عجیب ...
بیت دوم کمی اشکال دارد- تطبیق بدید
گره از کار فرو بسته ما بگشایند . . . خدایا مپسند . . .
به پیروی از آقا منصور باید بگم بیت چهارم هم ایراد داره!
در ضمن بهتر که این تعطیلات زودتر تموم شه! تا کی ما سر کلاس باشیم و شما ...!
یاد یه شعری افتادم که اینو دیگه یه جای ......(!) شنیدم!:
تا کی فریب خلق با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده و می خوردن پنهانی
بدون ما میرید در بند ... واقعا که ...
من که نفهمیدم آخرش کدوم درو ببندند کدوم رو واز کنند ...
بی زحمت ...
گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خوانده ای همه در زیر خاک کن
اگر من ضعیفم پناهم قویست...
شعر رو خوندم
دو خط آخر رو هم خوندم اما هیچی الان به ذهنم نمیرسه...
وقتی پست بعدی رو نوشتی در خدمتم. اینم یه روشه دیگه. از حالا مینویسی موضوع پست بعدی چیه ملت کنجکاو شن ؟؟ آره؟؟؟
نه آقا ما زرنگتر از این حرفاییم!!!!!!!!!!!!!!!!!
این رو خوندم...
انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی
سلام.من برگشتم. اول از همه و آخر از بقیه تبریک و مثل همه و مثل بقیه تعریف ! ( ناقلا تو این همه ادبیاتی بودی صداشو در نمی آوردی.نوشته های قبلی رو همه خوندم.) روی جدولهای کوتاه خیابون بلند وبلاگتون با نوشته هات پیاده روی می چسبه.خدایی! موفق تر باشی.در مجموع همه این نوشته ها تو این بیت خلاصه که: سنگین نمیشد این همه خواب ستمگران میشد گر از شکستن دلها صدا بلند دیگه فقط مشتاق دیدار و همین.