رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

پرم از ستاره امشب


ساعت
۷:۳۰ شب به بعد ٬ دیگه مغزم کار نمی کنه. هنگ می کنه. ریزه کاریهای کارم خیلی زیاده. صحبتها ٬ برخوردها ٬ پی گیری ها ٬‌بحثها ٬ قرار و مدارهای ریز ریز. والبته دوست دارم این وضعیت را.
تو این شلوغی بعضی چیزها فراموش میشه. یک تلفن ٬ یک قرار ٬ یک صحبت ٬ یک نامه ٬ یک جلسه و یا یک نگاه ....
یک دوست شب توی چت میگه که حال یکی از نزدیکانش خراب شده و بردنش بیمارستان. فردا که اون دوست رو  می بینم ٬ اصلا ماجرا یادم نمونده که ازش بپرسم چه خبر...
این جوری میرسی خونه٬ می فرستنت پشت بام که آنتن تلویزیون وصل کنی ! خیلی حال میده نه؟!!
*****************
بوی رمضان میاد ! از شعبان که به اون صورت چیزی نفهمیدیم. دلم لک زده برای سحر ماه رمضان و دعای سحر. معنویت خالصه . لحظات افطار و آش کشک !
تا این لحظه افطاری
۱۲ شب از شبهای ماه رمضان مشخص شده ! اگر کسی میخواهد دعوت کند٬ زودتر اقدام کند که شرمنده اش نشوم!

فردا روز دیگری است...می بینمش ... منتظر فردا هستم. پرم از ستاره امشب...

منصور

نظرات 18 + ارسال نظر
امیرحسین چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 01:19

سلام
التماس دعا داریم. فقط همین.

**صابر** چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 04:03 http://blogsky.com

سلام عجب تیریپ باحالی داره وبلاگتون...موفق باشید...پیش ما بیایییییییید

امیرحسین چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 10:56 http://www.material.persianblog

سلام...ازت بیخبرم.یه تماس بد نیست بگیری ...

پیر هرات چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 18:47

من حاضرم سی و یکم ماه رمضان بهتون افطار بدم!!!
(شد ۱۳ تا!!)

احمد چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 20:47

به به ! تازه امروز فهمیدم که دوباره بساط وبلاگتون راه افتاده
مبارکه
بازم مثل همیشه خیلی التماس دعا داریم
موقع چایی ما رو یادتون نره!

آوای من چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 22:19

آقا منصور!!
ما کار می‌کنیم که زندگی کنیم. نه اینکه زندگی کنیم که کار کنیم.
یه کوچولو فکر کنید ببینید سهم خود خودتون از زندگی که دارید می‌کنید چه‌قدره! واقعا چیزهای خیلی خیلی مهمتری هم هست که متاسفانه ازشون غافلید . . .

خوب! نمی دونم «آوای من» چقدر منو می شناسن که تشخیص دادن من نمی دونم سهمم از زندگی چیه. و غافلم از یک سری چیزها.
خواهش میکنم از خوانندگان عزیز وبلاگ که نظرشون رو در مورد نظر ایشون بگن...کسانی که چند سالیه منو از نزدیک می شناسن بگن...

نصیر پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 01:58 http://toranj.blogsky.com

سلام
۱. تا حدودی من هم مبتلایم به آن چه تو مبتلایی.
۲. شاید ماه مبارک فرصت دیدار مفصل شود میسر.
۳. بوی ماه رمضان می آید شدید.شدید.ماه قرآن.
۴. راستی شما میزبان هم می شوید؟

۵. منظور آوای من را نفهمیدم ولی تشخیص سهم زندگی سخت است. هر کسی از ظن خود شد یار من

با شناخت چند ساله من از شما فکر می کنم که نه این گونه هم نیست.
با این که وبلاگ محیط مجازی است ولی می توان در آن حقیقی هم حرف زد اما قرار نیست از حرفهای وبلاگ به همه حقیقت پی برد.
آن می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است؟!

محمد امین پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 02:05

سلام
کم وبیش همه با شغل شما آشنا هستیم سخت است
بی خیال همه ما مثل هم هستیم (صبحها که از ...)

امیرحسین پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 15:00 http://www.material.persianblog.com

البته با توجه به تجربه شما در زندگی خیلی منصفانه نیست در مورد شما اینجوری قضاوت بشه.البته فکر کنم لذتی که از زندگیت میبری مال کس دیگه ای نباشه و مربوط به خودته.
موفق و موید

پیر هرات پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 15:26

من هم منظور ایشان را نفهمیدم.

علی درویش پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 16:11

من هم ایضا منظور سر کار خانوم را نفهمیدم لیکن ۲ کلمه بود که لحن را تند کرده بود :
۱ - متاسفانه : که حاکی از موضع قدرت داشت
۲ - غافل

تجربه ۸ ساله من از منصور به من میگه که فردیه که با اینکه مشغله کاری زیادی داره ولی به افراط تفریح هم میکنه ... هر مدلیش رو که شما بپسندید .... و صد البته که توازن مثال زدنی بین این ۲ مقوله زندگی بر قرار کرده که برای بنده یک الگوی تمام عیاره

یک مشکل بزرگ منصور خان داره که اگر حلش کنه دیگه توپه توپه ! این پیتزای مارو که ۵ ساله قراره بده و نداده بده تا هم خدا راضی باشه هم بنده خدا .... وای به حال آدم ناراضی

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

یا حق

حسین پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 17:22 http://totanj.blogspot.com

امیدوارم ببینید اون کسی را که می خواهید
گون از نسیم پرسید به کجا چنین شتابان ....

علیرضا انصاری پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 18:38

salam:
Omid vaaram ke hamisheh saretoon sholoogh baasheh, zemnan in titr e shoma poram hast yaa param? bebakh shidaa!

سجاد پنج‌شنبه 23 مهر 1383 ساعت 19:14 http://paknevis.com/weblog

سلام. جای ما رو هم خالی کنید :)

صادق جمعه 24 مهر 1383 ساعت 08:39 http://restart.blogsky.com

1) فکر نکنم با خوندن یک سری مطالب و یادداشت از یک نفر بشه راجع به شخصیت او اظهار نظر قطعی کرد (منظورم اینه که آشنایی ها توی این فضای مجازی زیاد شناخت نمیاره برای ما). ایضا حرف حق رو در این مورد، چند تا نظر بالاتر، آقا نصیر گفته‌اند ...
به طریق اُولی، اینکه شما سهم تون از زندگی چی بوده و شما میدونید سهم تون چی هست یا نه را نمیشه از خوندن این مطالب فهمید.
2) اون آقا «منصور»ی که من میشناسم: (تنها جمله‌ای که بشه مفهوم رو با اون رسوند، اینه که به بگم:) ایشون یه مرد به تمام معنا هستند! سرد و گرم روزگار چشیده! اهل فکر و عمل! با تجربه ای خیلی بیشتر از سنشون!
3) چقدر خوبه که ما آدم‌ها - چه توی فضای حقیقی و چه توی فضای مجازی (یعنی اینجا) - حرمت نگهداریم و فاصله‌ها رو حفظ کنیم!
4) اما در مورد واژه ی "غافل": ردّپای این واژه رو فقط میشه در یک جور طرز تفکر و تربیت خاص مذهبی که برداشت شده از کتاب های خشک اخلاق مثلا اسلامی (ممزوج با اخلاق یونانی و مسیحی که هیچ بویی از حقیقت دین نبرده اند) دید! طرز فکری که تنها ما راه درست را میدانیم و بس!
و چه خروجی های خوبی که این نوع طرز تفکر داشته!!!
5) اینکه کسی که از من ده سال بزرگتره، سهم خود را از زندگی میداند یا نه، فکر نکنم به همین راحتی مشخص شود و اگر هم بشود مشخص کرد، این طرز بیانش نیست!
--------------------------------------------------------------------
«حباب، با تورّم غرورش،
در حقیقت دریا تردید می کند،
می خندد و ناگهان می ترکد و تهی می‌شود.»

رسول جمعه 24 مهر 1383 ساعت 17:32 http://totanj.blogspot.com

سلام . ما اگه بخوایم افطاری دعوت بشیم به کی باید بگیم؟

[ بدون نام ] جمعه 24 مهر 1383 ساعت 17:41

محسن دوشنبه 27 مهر 1383 ساعت 15:04

سلام و ارادت،

۱) خوش به حالت چون من که از شعبان هیچ نفهمیدم

۲) ببینم این قضیه کار و زندگی هنوز ادامه داره؟ پس این هم یک کلمه از بنده: ما کار میکنیم که کار کرده باشیم!!!

۳) در زندگی یه چیزای هست که اینقدر مهمه که نگو ... (حالا میشه یکی به ما بگه این چیزا چین؟)

۴) سهم من از زندگی آهی است که هنگام مرگ خواهم کشید، سهم شما چیه؟

۵) یه روز یه نفر به یه نفر دیگه گفت: ای غافل، طرف جواب داد: خودتی (این هم یک لطیفه به سبک برنامه شاخه طوبی)

۵) بابا جان، رفقای حاج منصور، یه بنده خدایی یه چیزی گفت. شما چرا اینقدر جوش آوردید؟ یه بار دیگه در هنگام خونسردی نظرات خودتون رو بخونید... روا نبود این همه بداخمی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد