دلم می خواد میوه ممنوع رو بچشم!مزه اش یادم رفته.دیگه بعد از این همه سال تلخی اش از دهنم رفته.دیگه از خون ما خارج شده.زیادی پاک شدیم.خیلی معصومیم.از همون اول هم همینجوری بودیم.از اول که آدم شدیم پیغمبر بودیم.ما پیغمبرزاده ایم.اصلاْ و اصالتاْ آدم خلق شدیم.با همین چیزا بزرگمون کردند ولی حالا دیگه زیادی معصومیم.به معصومی هابیل.من خودم حاضرم از همون خاک و گلی که من رو از اون خلق کردن یه مشت بردارم؛تو دستم و یه هسته میوه ممنوعه رو توش بکارم و جلو آفتاب اونقدر بشینم و تو دستم بهش آب بدم تا درخت میوه ممنوعه سبز بشه و من از اون بخورم.میگن این میوه یا سیبه یا انگوره یا گندم!خدا کنه سیب یا گندم باشه!درخت مو خیلی بلنده.اگه تو دستم بکارم شاخه هاش دست و پاگیر میشن ودیگه نمیذارن گناه کنم.برگهاش جلوی چشمامو میگیرند و دیگه نمیذارن...!!!
اما محاله خدا بکنه .نمیخواد جلو فرشتهاش کم بیاره.باید پوزه شیطونو به خاک بماله.همون خاکی که من رو ازش آفریده.منم باید مثل بابا هابیلم سربلند بشم.خون اون تو رگهامه!نه میوه ممنوع نمیخوام!!!
انگلیسی ها یه جُک دارند که ترجمش این میشه:در یک جنگ اتمی همه چیز روی کره زمین نابود شدوفقط مردی که در ته یک غار بود زنده ماند.روزی در جستجوی زندگان دیگر دم در غار زنی را دید و با لحنی التماس آمیزگفت:من دارم از گرسنگی تلف میشم .چیزی برای خوردن داری؟زن گفت:متاسفانه فقط یک سیب دارم.مرد با ناراحتی گفت:وای خدایا باید دوباره این نمایش رو از سر شروع کنیم.
این یه جُک انگلیسی بود .شمام خندتون نگرفت؟یا شایدم گریه تون گرفت که دوباره و ای کاش...!!! اصلاْ این یه جُکه یا مصیبت نامه؟!شایدم...!
راستی شمام پیغمبرزاده اید؟؟؟
علیرضا
سلام
آره آقا جون .ماهم پیغنبرزاده هستیم . فکر کردی فقط خودت آره ؟
خوب یه گاز از اون سیب میزدی ببینیم چی میشه؟
از اول شروع کن هیچ وقت دیر نیست!
-آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند!!!!
ما هم آره!
-ورود علیرضا به تیم تیم ترنج مبارک باشه.
- در عجبم از استراتژی پسرخاله ها؟!...
پیر خمین مرسی!منظور از استراتژی پسرخاله ها چی بود؟
خوب منظورتو نگرفتم.ولی به نظر میومد روش فکر شده باشه.
۱.آقا علیرضای نامرد٬ ورود شما به ترنج مبارک باشه.
۲.میگم چه طوره یه نفر دیگه رو هم بیارین. آخه اون جوری می شین یه تیم فوتبال کامل.
۳. ...
آقا میلاد . اول مرسی و بعد که رییس جوابتو داد.به امید تیم ملی با بازی جوانمردانه و دور از کشمکش و حاشیه.
تشکر میکنم از علیرضا به خاطر اولین مطلبش و ورودش رو خوش آمد میگم.
امیدوارم موفق باشه.
در مورد میلاد هم بگم که چشم! حتما یک نفر دیگه رو هم اضافه میکنیم!!!
جک های خارجی معمولا برای ما مصیبت نامه است
گاهی این سیب های قرمز از ینگینی آدم را بد جور به زمین میزند.
مرسی.زمین زدن !اکنایه جالبی بود
آیا تتنج هم مثل ترنج یه میوه زمینیه !
خدایا چرا تتنج رو نیافریدی ...
حالا از کجا معلوم ترنج میوه آسمونی نیست!
تازه شمام که خودتون تتنج آفریدید دیگه...
اولین بار اومدم رویای نیمه کاره.اولین مطلب هم که خوندم فوق العاده بود .علیرضا خان؛پیشنهاد میکنم کتاب (فلسفه انسان)دکتر علی شریعتی رو بخونی . خلقت آدم و ... !اگه بخونی جای امید هست که شاید.ولی نزدیک بود.
وبلاگ خوبی دارید در مجموع.
امیر بهادر خان .به رویای نیمه کاره خوش اومدید.از تعریفتون ممنون .من اون کتاب دکتر رو کامل خوندم ولی تا دکتر و اونجور نوشتن و گفتن کلی راهه.معلومه اهل حالی!مرسی.
ورودت به تورنج رو تبریک میگم
کار اولت خیلی خوب بود
من هم پسر آدمم ولی اینکه خودم آدمم یا نه ...
ولی آدم آورد در این دیرخراب آبادم.
دیدگاهت قشنگه...ولی مطلبتو من که چند بار خوندم تا یه چیزکی گرفتم شاید باید کمی ویرایشش کنی.ایشالا مطالب بعدیت هم سوژش بهمین قوت باشه...موفق باشـــــــــــی.
اول از همه مرسی!!
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود؟
باز هم مرسی!!
ما درس داریم .اگه بخوای تو پاسخ همه را بدی یه جوری ما هم مجبور می شیم که پاسخ همه را بدهیم. می فهمی درس داریم.
علیرضا کمی هم جدی نباش. خورشید که نزدیک تر نمی شه.
در کل یه جوری با مطلبت حال کردم. باز هم می گم مطلب نوشتن تو این وبلاگ سخته. ولی مثل این که برای تو راحته.
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
علیرضا جان !
با عرض معذرت من جواب این کامنت رو بدم.
اولا که علیرضا ۵ تا کامنت رو جواب داده نه همشونو.
ثانیا شما که بیشتر از این به کامنت هات جواب میدی.
ثالثا شما چرا مجبور میشی؟راحت باش بابا
رابعا درس؟ حتما شوخی میکنی!!!
خامسا نوشتن تو این وبلاگ اونقدرام سخت نیست
سادسا برای مطالب من هم کامنت بذارین ٬ عقده ای میشم هاااا
منصور
می بینم که موفق بوده ام! کم کم باید یه بنگاه دلالی وبلاگ نویس بزنم!
ما همه مرغ باغ ملکوتیم هیچکدام که خدایی نکرده ازعالم خاک که نیستیم.