رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

ببخشید؛من با شما فامیل نیستم؟

دلم می خواد میوه ممنوع رو بچشم!مزه اش یادم رفته.دیگه بعد از این همه سال تلخی اش از دهنم رفته.دیگه از خون ما خارج شده.زیادی پاک شدیم.خیلی معصومیم.از همون اول هم همینجوری بودیم.از اول که آدم شدیم پیغمبر بودیم.ما پیغمبرزاده ایم.اصلاْ و اصالتاْ آدم خلق شدیم.با همین چیزا بزرگمون کردند ولی حالا دیگه زیادی معصومیم.به معصومی هابیل.من خودم حاضرم از همون خاک و گلی  که من رو از اون خلق کردن یه مشت بردارم؛تو دستم و یه هسته میوه ممنوعه رو توش بکارم و جلو آفتاب اونقدر بشینم و تو دستم بهش آب بدم تا درخت میوه ممنوعه سبز بشه و من از اون بخورم.میگن این میوه یا سیبه یا انگوره یا گندم!خدا کنه سیب یا گندم باشه!درخت مو خیلی بلنده.اگه تو دستم بکارم شاخه هاش دست و پاگیر میشن ودیگه نمیذارن گناه کنم.برگهاش جلوی چشمامو میگیرند و دیگه نمیذارن...!!!
اما محاله خدا بکنه .نمیخواد جلو فرشتهاش کم بیاره.باید پوزه شیطونو به خاک بماله.همون خاکی که من رو ازش آفریده.منم باید مثل بابا هابیلم سربلند بشم.خون اون تو رگهامه!نه میوه ممنوع نمیخوام!!!
انگلیسی ها یه جُک دارند که ترجمش این میشه:در یک جنگ اتمی همه چیز روی کره زمین نابود شدوفقط مردی که در ته یک غار بود زنده ماند.روزی در جستجوی زندگان دیگر دم در غار زنی را دید و با لحنی التماس آمیزگفت:من دارم از گرسنگی تلف میشم .چیزی برای خوردن داری؟زن گفت:متاسفانه فقط یک سیب دارم.مرد با ناراحتی گفت:وای خدایا باید دوباره این نمایش رو از سر شروع کنیم.
این یه جُک انگلیسی بود .شمام خندتون نگرفت؟یا شایدم گریه تون گرفت که دوباره و ای کاش...!!! اصلاْ این یه جُکه یا مصیبت نامه؟!شایدم...!
راستی شمام پیغمبرزاده اید؟؟؟
                                                                                                       علیرضا

نظرات 16 + ارسال نظر
حمید پنج‌شنبه 5 آذر 1383 ساعت 17:36 http://fardaa.blogsky.com

سلام
آره آقا جون .ماهم پیغنبرزاده هستیم . فکر کردی فقط خودت آره ؟

احمد پنج‌شنبه 5 آذر 1383 ساعت 18:46 http://mirror.blogsky.com

خوب یه گاز از اون سیب میزدی ببینیم چی میشه؟
از اول شروع کن هیچ وقت دیر نیست!

پیر خمین پنج‌شنبه 5 آذر 1383 ساعت 21:28

-آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند!!!!
ما هم آره!

-ورود علیرضا به تیم تیم ترنج مبارک باشه.
- در عجبم از استراتژی پسرخاله ها؟!...

پیر خمین مرسی!منظور از استراتژی پسرخاله ها چی بود؟

یه بازدید کننده جمعه 6 آذر 1383 ساعت 07:32

خوب منظورتو نگرفتم.ولی به نظر میومد روش فکر شده باشه.

میلاد جمعه 6 آذر 1383 ساعت 11:45 http://mirror.blogsky.com

۱.آقا علیرضای نامرد٬ ورود شما به ترنج مبارک باشه.
۲.میگم چه طوره یه نفر دیگه رو هم بیارین. آخه اون جوری می شین یه تیم فوتبال کامل.
۳. ...

آقا میلاد . اول مرسی و بعد که رییس جوابتو داد.به امید تیم ملی با بازی جوانمردانه و دور از کشمکش و حاشیه.

منصور جمعه 6 آذر 1383 ساعت 12:33 http://toranj.blogsky.com

تشکر میکنم از علیرضا به خاطر اولین مطلبش و ورودش رو خوش آمد میگم.
امیدوارم موفق باشه.
در مورد میلاد هم بگم که چشم! حتما یک نفر دیگه رو هم اضافه میکنیم!!!

محمد جمعه 6 آذر 1383 ساعت 15:01

جک های خارجی معمولا برای ما مصیبت نامه است

حامد جمعه 6 آذر 1383 ساعت 17:06 http://mirror.blogsky.com

گاهی این سیب های قرمز از ینگینی آدم را بد جور به زمین میزند.

مرسی.زمین زدن !اکنایه جالبی بود

الهه مهر جمعه 6 آذر 1383 ساعت 18:10 http://www.totanj.blogspot.com

آیا تتنج هم مثل ترنج یه میوه زمینیه !
خدایا چرا تتنج رو نیافریدی ...

حالا از کجا معلوم ترنج میوه آسمونی نیست!
تازه شمام که خودتون تتنج آفریدید دیگه...

امیربهادر جمعه 6 آذر 1383 ساعت 18:32

اولین بار اومدم رویای نیمه کاره.اولین مطلب هم که خوندم فوق العاده بود .علیرضا خان؛پیشنهاد میکنم کتاب (فلسفه انسان)دکتر علی شریعتی رو بخونی . خلقت آدم و ... !اگه بخونی جای امید هست که شاید.ولی نزدیک بود.
وبلاگ خوبی دارید در مجموع.

امیر بهادر خان .به رویای نیمه کاره خوش اومدید.از تعریفتون ممنون .من اون کتاب دکتر رو کامل خوندم ولی تا دکتر و اونجور نوشتن و گفتن کلی راهه.معلومه اهل حالی!مرسی.

یه فامیل! جمعه 6 آذر 1383 ساعت 20:55

ورودت به تورنج رو تبریک میگم
کار اولت خیلی خوب بود
من هم پسر آدمم ولی اینکه خودم آدمم یا نه ...
ولی آدم آورد در این دیرخراب آبادم.

یه قصه محال جمعه 6 آذر 1383 ساعت 23:07

دیدگاهت قشنگه...ولی مطلبتو من که چند بار خوندم تا یه چیزکی گرفتم شاید باید کمی ویرایشش کنی.ایشالا مطالب بعدیت هم سوژش بهمین قوت باشه...موفق باشـــــــــــی.

پیر هرات شنبه 7 آذر 1383 ساعت 17:57 http://pire-harat.blogsky.com

اول از همه مرسی!!
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود؟
باز هم مرسی!!

محمد امین یکشنبه 8 آذر 1383 ساعت 18:14

ما درس داریم .اگه بخوای تو پاسخ همه را بدی یه جوری ما هم مجبور می شیم که پاسخ همه را بدهیم. می فهمی درس داریم.
علیرضا کمی هم جدی نباش. خورشید که نزدیک تر نمی شه.
در کل یه جوری با مطلبت حال کردم. باز هم می گم مطلب نوشتن تو این وبلاگ سخته. ولی مثل این که برای تو راحته.
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است

علیرضا جان !
با عرض معذرت من جواب این کامنت رو بدم.
اولا که علیرضا ۵ تا کامنت رو جواب داده نه همشونو.
ثانیا شما که بیشتر از این به کامنت هات جواب میدی.
ثالثا شما چرا مجبور میشی؟راحت باش بابا
رابعا درس؟ حتما شوخی میکنی!!!
خامسا نوشتن تو این وبلاگ اونقدرام سخت نیست
سادسا برای مطالب من هم کامنت بذارین ٬ عقده ای میشم هاااا

منصور

پیرمغان دوشنبه 9 آذر 1383 ساعت 16:21

می بینم که موفق بوده ام! کم کم باید یه بنگاه دلالی وبلاگ نویس بزنم!

محسن سه‌شنبه 10 آذر 1383 ساعت 15:59

ما همه مرغ باغ ملکوتیم هیچکدام که خدایی نکرده ازعالم خاک که نیستیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد