سیستم خدمات امور متوفیات بهشت زهرا خیلی ردیفه. اگه سیستم زندگان هم در کشورمون اینقدر مرتب بود، خیلی خوب میشد! همه چیز منظم و ردیف.پارچه نویسی در عرض 5 دقیقه. تمپلیت (!) آماده بود. فقط باید اسم طرف رو توی جای خالی پارچه مینوشتن. بقیش متن های نوشته شده از قبل. حق انتخاب هم نداشتی . همون هایی که اونا داشتن. آگهی ترحیم هم همینطور. دو ساعت به قول خودمون شعر انتخاب کرده بودیم . گفتن فقط همین شعر امکان داره و لاغیر.
الموت حق و الحیاه حق و النشور حق و المیزان حق و سوال نکیر و منکر حق.
قبلا هم گفتم ، مرده که مرده . این تلقینها رو میگن برای زنده ها که کنار قبر وایسادن و میشنون.
اسمعی افهمی یا سارا بنت علی
شلاق سرما میخورد به صورتم. همه دستها در جیب و یقه های پالتوها و کاپشنها بالا داده شده.
و محمد صلی الله علیه و آله نعم الرسول
با خودم میگفتم یه نفر زیر ۲۵ سال تو این جمع نیست. جوونا نمی دونم دنبال چی هستن؟ برای روحیه لطیفشون ضرر داره مرده خاک کردن رو ببینن. بابا ماماناشون نمی آرنشون؟ یا خودشون نمیان. یه صلوات درست حسابی نفرستادن. یه لااله الا الله محکم نشنیدم. این جماعت...
اللهم عفوک عفوک...
عزیزان ناهار بیان رستوران فلان. همین . تموم شد. بدو بیا خونه و مهمون داری و پذیرایی از کسانی که اومدن مارو سرسلامتی بدن.
دوستان و همکاران دائی بزرگم هر کدوم که رسیدن بهش ، گفتن بیا این پول رو بگیر مراسم دارین لازم میشه. به زور گذاشتن تو جیبش. هر چی میگیم به خدا لازم نیست، پول هست ، داریم ، مگه میخوایم چیکار کنیم. به خرجشون نمی ره . می گن بگیر ، آخر مراسم هاتون اگه استفاده نشد برگردونین. شدیم امانت دار پول مردم. یه رقمش اینکه امروز یکی از دوستانش یه پاکت به همین شرح به زور گذاشت تو جیب دائیم ، وقتی رفت باز کردیم دیدیم 100 تا تراول 50 تومنیه . یعنی 5 میلیون! نمی دونم طرف فکر کرده چه خبره! ولی کلا با این سیستم حال میکنم. خیلی دوستای اینجوری دلم میخواد. خودم سیستمم اینجوریه . به همین صورت . ولی اکثر آشنایانم این شکلی عمل نمی کنن. یکی از دوستانم براش مصیبتی یا مشکلی پیش بیاد ، هر کاری بتونم براش میکنم. مایه میذارم . ولی بقیه در اون حدی که من جلو میرم ، حرکت نمی کنن. نمی دونم . شاید کار اونا درسته و من زیادی هول می شم ! فکر میکنم اطرافیانم جاهایی مثل ختم ، عروسی ، عیادت مریض و امثال ذلک رو حسابگرانه میرن ولی من هیچوقت اینجوری نبودم. اتفاقی اگه افتاده رفتم و به هیچ چیز فکر نکردم.
امشب با دائی کوچیکم یه کم جر و بحثم شد. خدای ناهماهنگی و ییلخی کار کردنه. منتها چه کنیم که رعایت بزرگتری و کوچکتری واجب است.
فردا روز دیگری ست! صبح بهشت زهرا ، بعد مدرسه ، ساعت یک و نیم هم ختم و بعد ... پایان !
حتی در این ایام هم:
بنشینم و با غم تو سازم پنهان زتو با تو عشق بازم
منصور
شما هم حق بدید به اطرافیان ... آخه اینقدر لطف می کنید به بقیه که واقعا هیچ جوری نمی شه جبران کرد .... تجربه شخصی بود و لاغیر ..... زت زیاد
اختیار دارین
سلام دوست عزیز
اگه با تبادل لینک موافقی به وبلاگ من سر بزن وخبرشو بده
چشم قربان
منصورجان، سلام
باز هم تسلیت عرض می کنم.
من فقط از طرف خودم می گم که بنده بی معرفتم، ببخشید، شما بزرگواری خود را قطع ننما. به قول حافظ:
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه مستی و رندی نرود از پیشم
ما کماکان ارادتمندیم و مخلص
چاکریم- شما بزرگوارین
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی ای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگ برای نام
این بود زندگی ؟!!!!!
( ازنظر من جمله ی آخرش استفهام انکاری ... پرسشی که پر واضحه جوابش چیه !!! )
* سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ؛ سر ها در گریبان است ...
از ان جماعت انتظاری بیش از این ؟
بله...شاید دیگه مثل همه تکراری های دیگه.مردن هم تکراری شده...به جای این که زندگی تکراری بشه...
سلام
انالله واناالیه راجعون
سرت سلامت
اولا تسلیت میگم
ثانیا : ما ایرانی هستیم.اگه بیسکوییتمونو نصف کنیم و با دوستمون بخوریم نه تنها قند بدنمون کم نمیشه بلکه از شیرینی رفاقتامون قندش بیشتر هم میشه.
Mansour jaan, chand rooz saram sholoogh bood weblogro nakhoondam
...vaaghean tasliat migam
...khodaa rahmat koneh maadar-bozorgeto
...ishalla hich vaght gham nadaashteh baashin
...ghorbaanat
ممنونم بهرنگ جان