بعد از مدتی،ایندفعه تصمیم گرفتم یه جور پست جدید بدم که، ملاحظه بفرمایید:
اول:که فرمودند:((بشتابید برای کلیک کردن.کلیک کنید وبه امضاکنندگان فراخوان ملی رفراندوم بپیوندید.))راستش این ما رو یاد حکایت قدیمی انداخت که شخصی به خواستگاری دختر پادشاه رفته بود،وقتی آوازه این شهامت همه جا پیچید،کسی از او پرسید:این اقدام فعلاْ در چه مرحله ایه؟جواب داد:فعلاْ پنجاه درصد کار انجام شده و اون اینکه خودم راضی هستم!!! حالا خیلی شبیه جریان رفراندومه!
دوم:برخی جمله ها آنقدر حکیمانه و اسطقس دار است که مو لای درزشان نمیرود و حیف است ما تو وبلاگمون نگیم! از آن جمله،جمله ها عبارتند از جمله مدبرانه احمد توکلی (رئیس مرکز پژوهش های مجلس):کسانی که به مرکز پژوهش ها اعتراض دارند،زیادی اعتراض دارند!
(ژاپن اسلامی)که یادتون هست اینم تو همون مایه هاست! یا جمله بوش که تو تبلیغات انتخاباتیش گفته بود:دیگر زمان آن رسیده که بشر وارد منظومه شمسی شود! یا مثل این یکی که:اکثر واردات ما از خارج کشور است! و دیگه اینکه...
سوم:ماری کلماتور:آدم ناشی تو پاچه شلوارش مار پرورش میده!
مار تو آستینش پرورش اندام کار میکنه!
برای جلوگیری از ورود مار،آستین کوتاه بپوشید!
مار بوآ از آستین گشاد خوشش میاد!
...
همینجوری میتونیم یک عالمه ضرب المثل و جمله از مار و آستین و غیره بسازیم!میتونید،بسازید!
چهارم:میدانید فرق یک لگن و یک پیانو چیه؟
لابد
نه! پس در موقع خریدن پیانو حواستون رو خیلی جمع کنید تا...!(این یه جک خارجی بود!)
آخر اینکه ایندفعه اینجوری نوشتم تا ببینم چقدر مخاطب داره!پس حتماْ و لطفاْ و خواهشاْ نظراتتون رو راجع به این پست و هر از گاهی اینجوری نوشتن بگید.
باسپاس فراوان
علیرضا
سلام وبلاگ زیبایی داری!
دوباره پس از مدتی شروع به نوشتن کردم برای شما
شاید مطالب وبلاگ((خبرنگار))را تا بیش از این دنبال کرده باشی.این بار از ترانه های وجودم می نویسم.منتظرت هستم تا نظرت را بدانم.
خدانگهدار
چشم حتما خدمت میرسیم!
سلام
ببخشید که اینطور میگم ولی نظر شخصیمه: این نوع نوشتن به درد وبلاگ نمیخوره.از خودت بگو.اگه هدفت نوشتن ماری کلماتوره پس هدف خوبی رو برای وبلاگ نویسی انتخاب نکردی.
مرسی از نظرتون!
حالا می فهمم چرا اسرائیلیها این وبلاگ رو می خونن.
سلام مهندس
می دونی چیه؟ خوننده ها مطالب را از آخر می خونند (اگه بخونند ) اول از بخش اسم شروع می کنند. بعد تصمیم می گیرند که مطلب را بخونند یا نه. حالا ما بیایم هی سیستمش را عوض کنیم. خیلی فرق نداره. اگه نخوان بخونن نمی خونن و اگه نخوان نظر بدند نمی دند.
خوبه ٬بالاخره اندیشه ها رو که نمیشه محدود کرد...
عالی بود به نظر من. ادامه بده ...
ممنون از نظرتون!مرسی آقا محسن!
همین جوری هم عالیه.
تازه یه نفر سر کلاس ما گفت:
تو آستینمون گرگ پرورش می دادیم!!
پیر هرات عزیز!
با تشکر از نظرت بازم از این ضرب المثل های کلاسی بگو!
این جوونای امروز هم چه حرف ها که نمیزنن...
اکثرش بازی با کلماته...یه جووری که بعضی ها فکر میکنن خیلی پروفسوری...
ولی اون جوکه باحال بود...اگه شنیدی بازم بنویس.
یه جک مخصوص شما:ـمتهم،لطفا اسم همدست خودت رو به ما بگو؟
-غیر ممکن است آقای قاضی،خیال میکنید من تنها برادرم رو لو میدم؟هرگز!
قشنگ بود .. قوی بود .. خیلی حال نکن با خودت ... زت زیاد
علی آقا مرسی،خیلی ممنون ،حتما!
نوشته ی خیلی خوب متوسط رو به ضعیفی بود!
پیر خمین !ما که نفهمیدیم آخرش چی بود!ولی آقا افشاری جواب میدیا!!!