نمیدونم از کجا باید شروع کرد.بگیم سوم حسین هم تموم شد و وبلاگمون به اندازه کافی از حسین نوشت یا شعار بدیم یاد حسین به عاشورا نیست و اندازه نداره.مثل بقیه مدل روشنفکری به خودم بگیرم و از مداحی های نامناسب انتقاد کنم که این مجالس رو محکوم میکنم یا از سادات خوانندمون معذرت بخوام و امام زمان منو ببخش که : دوست دخترم رقیه !( این مداحی خونده شده!)
از خوردن چای داغ تو لیوانای یه بار مصرف سرطان زا برا حسین ، وایسادن تو صف طویل قیمه و شایدم برای تنوع فسنجون و خوردن پیتزای حضرت عباس ، دخترایی که موهای مشکیشون تو ظهر تاسوعا باد میخوره و نشون میده همه اقشار جامعه با هر قیافه ایی تو عزای حسین شرکت میکنن ، همایش شیرخوارگان حسینی و هزارتا چیز دیگه که همشون مورد قُر یا نقد قرار میگیرن!!!
منم هر کاری میکنم یه قطره اشکمم در نمیاد . میگن هر کی گناه زیاد کنه قلبش تیره میشه و برا حسین گریه اش در نمیاد ، شایدم برا خودش! جوونا گریه میکنن و من خوشحال میشم، گناهکار نیستن ! و لابد من گناهکارم ، شاید اشکال از مدا حی هاست آخه تکراری شدن و عباس پارسالم چون دست نداشت با صورت به زمین خورد و پارسالم همین جا بود که همه بلند بلند ناله زدن و بازم امسال! ولی من که گناهی یادم نمیاد!
امسالم تاسوعا ، عاشورا با همه اینا گذشت ، لباس مشکیا یکی یکی در میان ، تلویزیون بازم آهنگای شاد شاد میذاره و لابد نمیخواین که من اینجا بنویسم که یاد حسین از میان جامعه نرفته و ما باید یاد سید الشهدا و یاران با وفایش را... بقیشو خودتون حفظید!
اینجا: نمیدانم چه میخواهم بگویم، زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس، که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم، غمی در استخوانم میگدازد...
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی میسوزدم ، گه می نوازد. ه.ا.سایه
خدا کنه هیچکس ازم نرنجه ، بغضم در اومده ، حرفام مونده و گیج شدم ولی ممنونم که مخاطب درد و دلام بودید.علیرضا
گریه ای افتاد در من بی امان.
در میان اشکها ، پرسیدمش:« خوشترین لبخند چیست؟»
شعله ای در چشم تاریکش شکفت ، جوش خون در گونه اش آتش فشاند ،
گفت :« لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند . »
من ز جا بر خاستم ، بوسیدمش. ه.ا.سایه
علیرضا