رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

پیامهای کوتاه ولی...


 1-     
پیامبران هم نتوانستند بعضی از انسانها رو هدایت کنند. چه برسه به ما....  «یکی از دوستان»


 2-     
دلاکی سراغ ندارید که دل آدم رو بشوره؟ «هزار دستان»


 3-     
... و می سپرن دست میرغضب و میرغضب آهسته ببر نداریم. «هزار دستان»


 4-     
هر کس پایه ونسب خود را فراموش کند به یادش میارید. «رساله صد پند»


 5-     
جان فدای یاران موافق کنید. «رساله صد پند»


 6-     
آنانکه غنی ترند ، محتاج ترند. برای اینکه صدر جدول رو از دست ندی باید خیلی خیلی بیشتر تلاش کنی. یعنی هر چه نزدیکتر باشی ، برای حفظ این جایگاه باید بیشتر مراقبت کنی. کارهای معمولی افراد دیگر شاید برای تو ناصواب باشد. و حرف عادی دیگران برای تو خطا محسوب شود.


 ۷-     
قوت ما به این چیزها نبود، نمی تونه هم باشه. ما مال یک جای دیگریم...


 ۸-     
بهترین خبر همین حضور تو...

منصور

نظرات 14 + ارسال نظر
شایان دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 11:37 http://0800.blogsky.com/

مرسی و سلام
خیلی جالب بود
به من سر بزن
خوشحال می شم

ناتور دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 15:02 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

آنانکه غنی ترند محتاج ترند...این جمله رو جور خیلی زیادی قبولش دارم همیشه!

[ بدون نام ] دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 16:54

۱/ مگه ما مسوول هدایت آدمهاییم؟
خودمونو بسازیم کافیه...

جمله های هزار دستان قشنگ بود.

۵/خیلی موافقم

۶/جمله اولش درست ولی از کجا میدونیم جدولیم
دومن:بشرطیکه دچار غرور نشیم.

۷/تازگی آدم حس میکنه دارید دچار غرور میشید...کاملا مشهوده.خیلی خودتونو جدا میدونید از بقیه.همه که مثل شاگرداتون نیستند که کم سن و کم تجربه باشند.هر کسی تو مسیر خودشو انقدر بالا پایین و جدا ندونید لطفا!

..................................................................
میدونم که کامنتای بی اسمو جواب نمیدید پس یا حق


اتفاقا این یکی رو جواب میدم !
۱- من که اصلا نفهمیدم که این کامنت رو کی گذاشته !!!
۲- نمی دونم چی از مورد هفت فهمیدید که این جواب رو نوشتین. بی ربط است.
۳- نفهمیدم جدولیم یعنی چه؟
۴- شاگرای من مطمئنا هر چی که باشند از شما یکی که بیشتر می فهمن!

یک دوست دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 19:26

هر کسی خودشو درست کنه دنیا
بهشت میشه.

حتی شما دوست عزیز....

راستی یک دلاک خوب سراغ دارم.
اگه خواستی بگو.

پشوتن دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 20:51 http://insunset.blogsky.com

شاگرد حیرانی از استاد پرسید:
ــ شما می گوئید حقیقت را می توان بدون سخن گفتن و بدون سکوت بیان کرد! ولی چطور ممکن است؟
استاد پاسخ داد: وقتی پسر بچه بودم٬ فصل بهار٬ در جنوب٬ آه ... پرندگان در میان شکوفه ها چه زیبا می خواندند

یا حق

[ بدون نام ] دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 22:51

برای من مهم نیست که شما بفهمید من کی هستم. ولی دلیلی هم نمیبینم بگم.
جدول همون چیزی که میگید صدر جدول رو از دست ندیم.مورد ۶.
جمله ی آخر شما کافیه که بگه شما دچار غرور شدین.من منکر این نیستم البته که ممکنه شاگردای شما تو خیلی مسایل از منم بالاتر باشن.من نخواستم خودمو مقایسه کنم که...
ولی واقعا میزان سنجش شما به دو خط نوشته و کامنت محدود میشه برای این مقایسه؟
جوابتون نا امیــــــــد کننده بود.من قصد بی ادبی نداشتم فقط برداشتمو خیلی بی ژروا گفتم.

احمد دوشنبه 17 اسفند 1383 ساعت 23:08 http://mirror.blogsky.com

کوتاه ولی خواندنی؟
خیلی قشنگ بودن
رو یه سی دی یه کالکشن از این جملات بزنید قول میدم از قلم ۲ هم بیشتر فروش داشته باشه!
ما که کلی استفاده بردیم (مستفیض فیض شدیم !)

یا علی

علیرضا سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 01:03

سلام
من در مورد این پست نظری ندارم . (اگه تونستید اون جوکی رو که مناسب حال این کامنت هست و مد نظر من بنویسید جایزه می دهم =))) البته و صد البته که اعتبار من و شما در جایزه دادن اصلا قابل مقایسه نیست (چند وقت پیش سر یک چیز چرت یک شرط با خواهرم بستم ۵ تومن باختم همون لحظه دادم دهن همه ی خانواده باز موند )

نصیر سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 13:52 http://toranj

سلام
۱. نتوانستند یا آنها ( مخاطبان پیامبران ) نخواستند.
۲. دلاکی سراغ ندارید که دل آذم را بشوراند.
۳. میر غضب که زیاد است میر ادب کجاست؟
۴. شمع نی ام جمع نی ام دود پراکنده شدم.
۵. یار موافق یا موافقان یار؟
۶. حرفی نیست
۷. ما ز بالا ییم و بالا می رویم. سخته این برزخ ابوالفتح
۸. غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
۹. مشتاق دیدار مفصل و مبسوط همراه با بی پریشانی.

پیام سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 20:53 http://insunset.blogsky.com

奨خب معلومه چرا دیگه چون خدا می خواد که یه نفر هدایت شه نه پیامبر...
奨سما می فروشی سراغ نداری دمی مست کنیم بلکه غمها فراموش شود
奨...
奨پایه نصب خود را فراموش مکن اگر کسی فراموش کرد به او بگویید(منظور از پایه نصب دلیل به وجود اومدنه)
奨من جان فدای دشمنان شوخ چشم می کنم...
奨حرفی نمونده باقی سکوت حرف اخر

صادق سه‌شنبه 18 اسفند 1383 ساعت 23:14 http://restart.blogsky.com

۶. شاید بخاطر همین باشه که قانع، ثروتمندترین افراده ...

علی درویش چهارشنبه 19 اسفند 1383 ساعت 01:56

سلام ... چون در مقام نقدم میگم که پست این دفعه زیاد نچسبید !! .... زت زیاد

علیرضا چهارشنبه 19 اسفند 1383 ساعت 03:10

تو رو خدا ببین نصف شب اومدم کامنت بزنیم (لعنت به این اعتیاد که به این بلاگ پیدا کردم)(بعد هی دوستان به من می گن آقا مگه تو مرغی که تا لنگ ظهر می خوابی)
آقا من در مورد این عزیز ناشناس که ۲ تا کامنت زده کامنت می زنم . من که با آقا منصور تعارف ندارم پس رک بگم که منم که بار اول سر سری این پست رو خوندم کمی احساس کردم که همان قضیه غرور در پست به چشم می خورد (گرچه خود منصور خان برای ما الگوی بچه خاکی بودن و فروتن بودن و ... (کلی چیز خوب دیگه D:)هستند) و علتش این بود که مورد ۷ را با دقت نخوانده بودم (که این مورد باز هم همون تایید اون چیزهایی هست که تو پرانتز قبلی گفتم ) و این مورد ۱ بد نوشته شده بود (از لحاظ ادبیاتی نه مفهومی ) تا این جا نظر یک خواننده بلاگ بود (که از همه هم بدبین تر و رک تر است )
اما من تعجم از منصور خان که چرا به کسی که جرات ندارد مسئولیت حرفهایش را قبول کند جواب می دهد (حیف که دوستان ۱۸- هم این بلاگ را می خوانند وگر نه با عبارات بهتری این موضوع را بیان می کردم =))) من هم این جا یک تریپ مدل نصیر خان (که آنقدر متواضعند که قدرشان را خاک می داند و آنچه از خوبیْ که همه خوبان دارند ایشان یک جا دارند ) میام و حسابی شعر می نویسم :
هجو اگر گفت جوجه ای و رییسی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
این هم یک غزل بسیار زیبا از دکتر شفیعی کدکنی :
بوسه‌های باران



ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه ی نگاهت ، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت ، صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت ، خاموشی جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبارِِ جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

گفتی : "به روزگاری مهری نشسته!" گفتم :
"بیرون نمی‌توان کرد ، حتی به روزگاران"

بیگانگی ز حد رفت ، ای آشنا مپرهیزْ
زین عاشق پشیمان ، سَر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوارِِ زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه ی محبت ، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقی ست آوازِ باد و باران

به جای کامنت پست نوشتم =)))))))

باران چهارشنبه 19 اسفند 1383 ساعت 14:23

درباره ی شماره ی ۱ :
گفتند : « چرا بدین فضل که حق – تعالی- با تو کرده است ، خلق رابه خدا نخوانی ؟ » گفت : « کسی را که او بند کرده ، بایزید چون تواند بردارد ؟! »

در ذکر بایزید بسطامی / تذکرة الاولیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد