۱- به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم؟
ببخشید یه کم دیره ولی جا داره:سال نو مبارک!
۲- حالا چرا یه کم دیر، که در جریانید که با رییس و امین و دوستان سفر بودیم!(باور کنید از وقتی که مطلب میدم تا حالا یه مطلبم راجع به مدرسه م... ندادم! و حالام راجع به اون نیست،راجع به چند روز با هم بودنه!)
ولی خلاصه تا حالا فهمیدم دو تا درد از همه دردها بدتره ، یکی درد فهمیدن و دیگه درد دلبستگی!
درمون اولی تا همیشه ی تاریخ، یا سکوت توی خودت بوده یا فریاد توی حلقوم چاه!
درمون دومی قراره! که چاره بی قراریه!قرار داشتن ولی نه ساکن بودن(که سکون ،رکوده و راکد شدن هم یعنی گندیدن)! قرار داشتن یعنی بودن با... ، بودن در کنار...، و درد بودن!(سو ء تعبیر به وقت قرار و قرارمون یادت نره ! قرارمون کنار گل...! نشه یه وقتا!)
ببخشید یه ذره که نه، خیلی نامفهومه! با خودم کلّی کلنجار رفتم که اینارو بنویسم یا نه ، چه جوری بنویسم :که بگم بابا جون چند روز ۲۴ ساعته با هم بودیم دلبسته شدیم.موقع خداحافظی اشکمون در اومد اما انگار نه انگار یه هفته دیگه دوباره هم دیگه رو میبینیم! دلم برای رییس،امین،پیر مغان،پیر خمین،احمد،میلاد،... و خیلی های دیگه که تو این دنیای مجازی نیستن و دنیای واقعی اند تنگ شده! به خاطر برف هم یه هفته تعطیل شدیم ولی دلم یه ذره هم تنگ نشد چون چند روز با هم نبودیم ،اصلآ قرار نداشتیم که با هم قرار بگیریم !!!
خلاصه دلبستگی و بعد دلتنگی یکی از سوغات های سفرم بود که فکر کنم که نه من بلکه ما مبتلا شدیم! مرسی از اینکه دردلم رو خوندید ولی این درد مشترکه،آیا؟!
۳- از دیگر سوغات سفر یه چند تایی نامه به خدا بود که نمیدونم دست ما چیکار میکنه!( ولی راستش ما خواستیم که مردم اونجا بنویسن!!!)
نامه زیر از وحید کلاس دوم راهنمایی روستای بردستان بندر دیّر . من اصلآ منظوری از انتخاب این نامه و نوع نگرش خاص اون از بین صدها نامه نداشتم.
خدایا تو خیلی سپاسگذار و نعمت گذار هستی که مردم را به این مقام رساندی.
و بنده حقیر را از کودکی تا حالا بزرگ کرده ای خداوندا از تو سپاسگذارم.
خدایا تو به بندگانی روزی دادی که دزدی میکنند و پول مردم را میخورند تو به آنها بیشتر نعمت دادی. خداوندا تو چرا به یک مرد فقیر در حال مردن روزی نمیدهی. خداوندا تو چرا یک مرد که کار میکند و در گرما و سرما عمر خود را میگذراند و تورا یاری میکند تو چرا به این مرد روزی نمیدهی. خداوندا یک مرد که پول دارد همه ی مردم با او درست صحبت میکنند ولی یک مرد که یتیم است و در حال مردن است چرا با او صحبت نمیکنند.
خداوندا من شب با تو راز و نیاز میکنم و نماز میخوانم و همان مردی ام که در گرما و سرما کار میکنم.
ولی کسی که پول دار است نه نماز میخواند و نه راز و نیاز با خدا میکند ولی خدا به همان مرد بیشتر روزی میدهد.
خداحافظ
نامه بالا بدون تخلیص و تحریف به همون صورتی که بوده اومده.
۴-حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
اول فالی بود که همین الان از حافظ گرفتم!
علیرضا.
سلام وبلاک خوبی داریند موفق باشیند
لذت با هم بودن را نمی خواهم به رنج و تعبی که در موقع جدایی است...
کدوم نویسنده یا ....ای می تونه مثل این کودک بنویسه؟حقا که عالی بود.معلومه از صمیم دل نوشته.دلم می خواست گروه فرهنگی بودم و با اونا صحبت می کردم.
تا حالا شده حس کنی کسی داره با زبان خودت باهات حرف می زنه؟
نمی دونم چرا ولی این نگارشت خیلی به دلم نشست
...