1- فیلم A Bronx tail اثر رابرت دنیرو از برنامه سینما یک پخش شد. به نظر من که عالی بود. چند نکته قابل به عرض دارم:
|
- مثل اینکه آخر شبه و مقامات مسوول(!) خواب هستن، نشان دادن یکسری صحنه ها آزاده! مثل قماربازی و دختربازی و لاس زدن و لات بازی و عرق خوری و امثال ذلک! - پیام های اخلاقی فیلم که توسط سانی به کاروجرو گفته میشد خیلی راهگشا بود. "اونایی که کار میکنن احمقن !" - بد آموزی های فیلم قابل توجه بود. یه پسر بچه 9 ساله از خونه بره بیرون، واسه خودش بچرخه، با غریبه ها حرف بزنه ، توی باشگاه بره، قاطی قماربازی بشه ، با آدم غریبه بزرگتر از خودش دوست بشه و اون جای پدرش رو بگیره و خانواده ش هم از این موضوع خیلی ناراحت باشن. - سانی هم آدم کاملی نبود. فیلم ازش اسطوره و قهرمان نساخت. او هم بدون تحقیق و بی گناه گرفت "سی " رو کتک زد. - باید اصل فیلم رو دید . "جین" یکهو و بی دلیل با "سی" خوب شد! علی ایحال فیلم خیلی نظرم رو جلب کرد . مردم یا باید ازت بترسن یا دوستت داشته باشن . این دقیقا به حرفه ما میخوره !! |
2- پنجشنبه بعد از یک جلسه سنگین ، رفتم دانشگاه علوم تحقیقات دانشگاه آزاد . یک تئاتر توسط دانشجویان دانشکده فنی مهندسی روی صحنه رفته بود و یکی از شاگردای سابقم که نقش اول رو داشت چندین باز دعوت کرده بود که برای دیدن نمایششون برم . خود دانشگاه نمایشی به مراتب دیدنی تر بود! دانشگاه نیست ، امپراطوریه ! نمی دونم چه جور طرح توسعه هایی دارن که اینقدر وسیع گرفتن اونجا رو. از دم در که ماشین رو پارک میکنی باید با سرویس های اونجا یک ربع بری تا برسی به دانشکده. همه چی هم آزاد! ما که به اون صورت کاری به این کارا نداریم ، ولی تیپ هایی که تو میرداماد و ولی عصر و جردن پیدا نمیشه، توی این دانشگاه دیده میشد !!
تئاتر بدک نبود. البته از ضعف مفرط نمایشنامه رنج میبرد ولی بازی صمیمانه دانشجوها این مشکل رو تا حدی از بین برده بود. یکی از هنرپیشه های درجه سه تلویزیون اومده بود نمایششون رو ببینه. گویا دخترش توی اونجا دانشجو باشه. کلی تحویلش گرفتن و براش کف زدن و بردنش بالای سن و ایشان افاضات فرمودند و از جنبه های هنری این نمایش تعریف و تمجید فرمودن ! اونوقت ، رئیس دانشکده اومده بود نمایششون رو ببینه ، دریغ از اینکه اشاره ای مختصر به اومدنش بکنن، تشکر و خیرمقدم پیشکش ! بنده خدا پس از پایان نمایش یواشکی از یه گوشه کناری دررفت که بیشتر قضیه ضایع نشه! این شاگردسابق ما، منو برد و به عنوان اولین استاد تئاترش به گروه و کارگردانشون معرفی کرد .البته من دو سه تا تئاتر باهاشون کار کرده بودم و درست میگفت ولی انگار الان به چه جایی رسیده که اینجوری با احساس همه چیزهاش رو به من منتسب میکرد !!! اولین چیزی که بعد از تعارفات معموله به کارگردان و بازی گردانشون گفتم این بود که چرا از دکتر فلانی تشکر نکردین؟ وا رفتن . و کلی بهم گفتن که " ای وای، راست میگه ها ، دیدین حواسمون نبود " و از این صحبتا.
الغرض اینکه من هر جا میرم مرض خودم رو دارم ! به این جور چیزا توجه میکنم. ادب و احترامی که باید نسبت به استاد و معلم داشت. البته یه مقدار راحت شدم. فهمیدم این بی توجهی و قشری بودن فقط مختص دانش آموزان نیست ! در جماعت داشجو که بزرگتر هم هستن رایجه. من همیشه این جور چیزها رو به بچه ها تذکر میدم و توجهشون میدم که افرادی "با معرفت" و "رعایت کننده" باشن ولی...
3- در برگشت از اونجا ، یک تصادف شدید در مسیر جنوب به شمال اتوبان یادگار شده بود. و من در مسیر شمال به جنوب حرکت میکردم. خوردم به ترافیکی شدید. چرا؟ چون رانندگان عزیز در اون قسمت با وجود اینکه مسیر حرکت هیچ مشکلی نداشت، یواش میرفتن که تماشا کنن! نمی دونم کی ما می خوایم یاد بگیریم. البته کافی بود یک پلیس وایسه و اشاره کنه که ماشین ها حرکت کنن ولی اون هم نبود.تا این سربازهای عزیز راهنمایی و رانندگی مترصد کمین و مچ گیری از ماشینها هستن که لااقل 25 تومن جریمه شون بکنن، مجال نمی مونه کار موثر بکنن !
4- این قسمت انتهایی پستهای من ، توجه خیلی ها رو جلب کرده. از این بابت که "در مورد کیه؟مخاطبش کیه؟ خبریه ؟! " و از این حرفا . گاهی اوقات نوشتن این یک جمله بیشتر از نوشتن بقیه مطالب پست وقت میگیره . به هر حال امشب هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید که مناسب باشه. ولی شما جمله ای فرض کنید تو مایه های : بی وفایی، من هر کار میکنم تو حالیت نیست (!) ، هر چی میگم تو کاری رو که باید بکنی نمی کنی ، سردی ، هی دل منو میشکنی و از این حرفا !!!
منصور
۱- اهل فیلم نیستم این فیلم رو هم ندیدم پس بی نظر...
۲- معمولا همینطوره... اینقدر ظواهر برامون رنگ و لعاب پیدا کرده که ... رییس دانشکده هم دیگه ارج و قربی نداره.. آزاده دیگه...
۳-شما اگه چند دقیقه از این تصادف در عذاب بودین من چی بگم؟؟؟ خونه ادم کنار یادگار باشه وتصور کنید تا چندین ساعت باید صدای بوق ماشین و آژیرو .. تحمل کنی...
۴-فرض کردیم اما همچنان موندیم تو خماری!!! دی:))
سلام
۱. کانال ۵ فیلم های جدید تری پخش می کنه (همون پنجشنبه شب رو می گم)
۲. باور کنید همه اش به علت شلوغی و حواس پرتی مسئول ها ست و هیچ غرضی در کار نیست . (اگر تو مراسم ها انتظامات منظم تر و ارتباطشون آن لاین تر بشه و مدیریت مراسم ها جدی تر گرفته شه این مشکلات خود بخود رفع می شه)
۳. ترافیک ... برای من با این سن کم ترافیک( به هر علتی) عادی شده و خیالم نیست .
۴. من هم آخر کامنت هام برای خودمه ( و در اصل کامنت نیست )
میرم و گم می شم آخر تو غروب دشت غربت
نمی تونم که بمونم توی شهر بی محبت ...
4)
when you need me I'm almost there and you know that is not enough
when I'm with you ,I'm close to tears cause I'm only almost there
Faramarz
منصورجان،
باز هم در مورد بند آخر است. ما که از این بند آخرها سر در نیاوردیم از زیادت ایهام و استعاره. روی آوردم به سلطان این دو حضرت حافظ و تفالی بر دیئناش زدم این بیت آمد، دیگر خود دانی:
مباش غره به بازی خود که در خبرست
هزار تعبیه در حکم پادشاه انگیز
ای بابا ! کانتر وبلاگ همین جوری میندازه ولی نظری نمیاد ! دانش آموزان عزیز مستحضر باشن که اگر نظر بذارن به ایشان گیر داده نخواهد شد !که چرا ایام امتحانات میاین تو اینترنت
نمایش صحنه های مذکور به نزدیکی انتخابات بیشتر ربط داره !!!
بالاخره باید یه جوری با شبکه های ماهواره ای مقابله کرد
سلام ...
این آقای محمد امین که بد جوری می ترسید از طرف معلم راهنماش جریمه بشه نه مطلب می داد و نه نظر می گذاشت ... می بینم که از رخصت رئیس کمال استفاده را برده و یادی از دوستان کردند !!!!! ....
در مورد بند آخر :
زجه ات را شنیدت سخت
اما به تو میلی نیست !!!!
زت زیاد
این آخری شعره؟!
زجه = ضجه ؟!!!
سلام ...
بله جناب رئیس شعره ولی این به مصرعش مبتلا به بود !
از بابت اشتباه املایی هم عذر می خوام ... به قول جناب محمد امین ادبیات بهتری باید به کار ببندم !
زت زیاد
حاجی چند روزه چیزی نمینویسید. یا نکنه مخابرات اینجا نوشته ها تان را فیلتر میکنه !!
بله فیلتر شدیم