~ صائب تبریزی میگه: در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او
یعنی اینکه خالی بندی و اغراق و شلوغ بازی از ملزومات شعره. اگه بخوای شعرت قوی باشه باید معشوق رو که مثلا یه آدم زپرتی مافنگی ریغوست(!) ، یل و پهلوان و شیخ و بزرگ و کاردرست نشون بدی !
الغرض ، شده حکایت ما و وبلاگ. من هم هی مسائل رو وسیع می کنم و تیز و تند می نویسم و شلوغ بازی در میارم جهت رعایت فنون وبلاگ نویسی. بنابراین به دوستان عزیزم خصوصا جوانترها(!) توصیه می کنم که در وبلاگ و فن او مپیچند که ته نداره.
~ خوانندگان بی حال شدن. آمار وبلاگ رو که دنبال میکنم ، حکایت از تعداد بازدید کننده 190 الی 200 نفر در یک شبانه روز رو داره ( یعنی 60% بیش از قبل) ولی تعداد نظر دهندگان یک چهارم سابق شده! یاد روزهایی به خیر که قسمت نظرات این وبلاگ خودش به اندازه دو سه تا وبلاگ مطلب داشت. به هر حال ، وبلاگ به نظراتش زنده ست. خواهش میکنم دوستان ما رو محروم نکنن.
~ داریم به ایام شبهای احیاء نزدیک میشیم. هنوز نفهمیدم که باید چیکار کنم. فقط فهمیدم که چیکار نباید بکنم! کجا نرم. بریم تا صبح ضجه بزنیم و دعا بخونیم، یک سال اوضاع ردیفه دیگه !
~ دیروز تونستم از وقوع یک فاجعه جلوگیری کنم. از این رو به خودم می بالم ! چهارشنبه با صرف نیم ساعت وقت ، باعث شدم یک دعوا در روز پنجشنبه صورت نگیره. واقعا درسته که حرف زدن و عمل کردن دو روی یک سکه هستند. انرژی بعد از حرف زدن تخلیه میشه. یک آدم عصبانی یا پرحرارت که عزمش رو جزم کرده بره یک کاری بکنه ، بنشونید و یک کاری کنید که نیم ساعت حرف بزنه ، تخلیه میشه و راهش رو میکشه میره پی کارش.
~ به زودی می زنم زیر همه چیز. آخه شعور هم حدی داره !
~ من جرب المجرب، حلت به الندامه.
منصور
«به هر حال ، وبلاگ به نظراتش زنده ست.»
مخالفم!
چرا دیگه. وگرنه مطالب رو تو دفتر یادداشت شخصی ات بنویس. توی آوت لوک بنویس. دیگه چرا روی اینترنت منتشر می کنی؟
سلام
شما از خیلی ها جلوتری که میدونی چه کار نباید کرد خیلی ها این رو هم نمیدونن ......
شاگرد قدیمی
مخلصیم و التماس دعا
سلام ...
اکثر مطالب به گونه ای است که جایی برای نظردادن نمیذاره ...
شب های احیا ما همان جای سابق هستیم . فقط اینو می دونم که من از ۱۰ سالگی هر جا می رفتم شب احیا خوابم می برد تا دوم دبیرستان که اینجای فعلی میام و انرژی برای یک سال ذخیره می کنم !!! ولی پارک گفتگوی تمدنها رو پایم !
زت زیاد
می دونم. افتی موقتی داریم. ایشالا قالب جدید و اعضای جدید می ترکونیم.
میگن وقتی ماشین که خیلی کار میکنهو کم کم به ۱۰۰۰۰۰ تا می رسه میرن صفرشو وا میکنن تا خوب بخرنش حالا حکایت این وبلاگه شما شده مثله ماشین که صفرش وا شده.
یه زمانی می گفتن تیم فوتبال ترنج از بس بازیکن داشت حالا فکر کنم سهام باشگاه فروش رفته رییس باشگاه زده تو خط مسافر کشی(همون ماشین که بالا گفتم!)
ای آقا !
از تیم ترنج فعلا یک سایه مونده.
همه بازیکنها ترانسفر شدن! ما هم شدیم پارکابی ! سرمایه مون کجا بوده یه پیکان مدل ۵۵ بخریم مسافر کشی کنیم.
آقا این جمله ؛ شعور هم حدی داره؛ از کلمات استاد ما مرحوم سید هادی رضوی بود قدس الله نفسه الزکیه
آن مطلبی هم که در مورد تنزل ریاست به عرض انورتان رسید از مرحوم سناتور عبدالحسین نیکپور بود خطاب به دکتر جمشید آموزگار. حکایتی دارد که ممکن است حضراتی که تاریخ درس میدهند بدانند. اگر هم لازم دانستید هر وقت شرفیاب شدم به عرض میرسانم.
سلام
خوبه ما هر چی گفتیم ٬ یک نفر قبلا گفته.
هر وقت نزول اجلال فرمودید به خاک پاک وطن ٬ بی صبرانه و حریصانه شنونده خواهیم بود.