1-
امشب یک افطاری وبلاگی داشتیم. با شرکت چهار تن از وبلاگ نویسان قهار ! سخنها گفتیم و حرفها راندیم و دنیا به کام ما بود ! تنها چیزی که از آن حرفی نزدیم وبلاگ و وبلاگ نویسی بود...
2-
زندگی بهتر از این نمیشه. چیکار کنیم ! زورکی باید این رو بگیم دیگه !
3-
من از تو حرف می زنم ،شب عاشقانه میشود ترا ادامه می دهم ، همین ترانه میشود
چند وقت قبل این شعر رو توی یکی از پستها نوشته بودم. البته این رو بگم که خیلی این آهنگ رو دوست دارم چون به نظر من عالی ترین عناصر رو داره . شعر : اردلان بزرگ ( اردلان سرفراز) ، آهنگساز : زولاند ، تنظیم : تیگران ساکیان ، و البته خواننده که نیاز به گفتن نامش نیست ! بهترین های هر قسمت جمع شده اند. یکی از دوستان اون پست رو خونده بود و از این شعرخوشش اومده بود. همین جوری زیر لب با خودش تکرار می کرده. حالا این رفیق ما اصلا نمی دونه خواننده چی هست و آهنگ چیه! محمد اصفهانی رو هم نمی شناسه چه برسه به اونور آب! همکاراش گفتن : به به! آقای مهندس ! چشم ما روشن . شما هم بعله ! ما نمی دونستیم. ابی گوش میدی . بابا ایول ! تو هم اینکاره بودی ما نمی دونستیم ! خلاصه ، این رفیق ما اومده بود منو یقه کرده بود که تقصیر تو بوده و آبروی من رفت ! گفتم به من چه ! مگه تو هر چیز جایی ببینی باید بری بخونی ! حالا مگه چیه. بگو من شعرش رو خوندم به من چه که ابی هم اونو اجرا کرده ! خلاصه کلکل کردیم و وقت ما خوش گردید !
4-
شهر کثیفی داریم ، همه جا آشغال ریخته. نمیشه سر به زیر راه رفت ! فرهنگ افتضاح . مردم خوبی نداریم . هر کی هر چی میخواد بگه ولی باز هم می گم مردم خوبی نداریم. رانندگی ها را ببینید و دقت کنید چقدر افراد بی انصاف و مهاجم به همدیگر هستن. همه مثل خروس جنگی بهم می پرن. اعصاب ها کاملا خرد و داغونه. به نظر من باید یک تست انسان بودن هم همراه آزمون رانندگی بگیرن چون من در انسان بودن بعضی از اینهایی که پشت ماشین و موتور میشینن و توی شهر رانندگی میکنن شک دارم . تازه این در حالی است که ممتحنین خودشون آدم باشن !
5-
عید فطر چه روزیه ؟! طرفه حدیثی است ها ! تا حالا یک روز تفاوت داشتیم داریم می رسیم به دو روز ! به هر حال شب عید فطر قراره قالب وبلاگ عوض بشه . منتظر باشین.
6-
Office 12داره میاد. می گن ترکونده . البته مایکروسافت داره از طرف رقباش جدی تهدید میشه.
7-
در طول ماه مبارک فقط افطار سه شب خونه بودم. هر سه شب هم به علت اینکه مهمون داشتم. ولی فکر کنم آخرین ماه رمضان است که اینجوری سر میشه !
8-
روز یکشنبه ، به درخواست دوستان شله زرد پختم برای صد نفر . اولین بار بود که در حال روزه داری این مقدار شله زرد درست می کردم .کمی ریسک داشت، چون نمی تونستم بچشم . خدا رو شکر بد نشد. پخش کردیم و دادیم دوستان بخورند. همه مشغول خوردن افطار شدند و من موندم سر دیگ .دیدم کسی دعوت نکرد بشینم سر سفره ! یواشکی دمم رو گذاشتم رو کولم و از اون بغل مغل ها جیم شدم که بیشتر ضایع نشم! دیدم نه بابا ، این جماعت نیاموختند...
9-
بریم که مسابقه چلسی (عشق من !) و بتیس داره شروع میشه .
10-
دوست من ! نمی خواهم عشقم باری بر دوشت باشد ،
بدان که این عشق ، خودش بهای خود است. «رابیندرانات تاگور»
منصور
در مورد نداشتن مردم خوب موافقم..فکر کردن تعطیل شده به گمانم... چیزی به نام فکر در فرهنگ لغتمان پیدا نمیشه که باهاش فرهنگ بسازیم...یه چیزی میگم نخندیدا..شعر رو خوندم به نظرم اشنا اومد اما هرچی فکر کردم تا اونجا که گفتی ابی یادم نیومد...منو باش....دی:)))
اون موقعی که شما داشتی شله زرد می‌پختی ما تو یکی از اتاق های نمازخونه‌ی سابق بودیم.
بی‌خبر از همه جا گفتم بوی زرشک پلو میاد که آگاهی گفت کجای کاری که آقایی که شما باشی دارد آشپزی می‌کند.
راستش را بخواهید تو دلم پقی زدم زیر خنده!
حلال بفرمائید.
سلام ...
نمی دونم باورتون میشه یا نه ولی قبل از اینکه خوندن این پست شما رو تموم کنم صورتم خیس از اشک چشام شد . دلیلش بماند ...
ممنون
یا حق
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود. گابریل گارسیا مارکز