جان دلم که شما باشید ، فطرتی حاصل شد بس عظیم در پروسه (!) پست های مکرر اینجانب در ماه بهمن که بی ارتباط نبود به ماجرای اختیار تاهل و هفته شهدای دبیرستان و گرفتاریهای دیگری که در این مقال نگنجد.
گیرم که من پست ندادم ، نبودم ، اصلا افتادم مردم ، این اعضای عزیز و گرام (!) باید در اینجا را تخته کنند؟! باز هم گلی به جمال نصیر که دو سه تا مطلب داد. این حاج محسن که شده ستاره ی دنباله دار ! نیست اصلا.
وقایع زیادی داریم که در ارتباط با آنها باید قلم فرسود: محرم ، کاریکاتورهای دانمارکی، انفجار در حرم مطهر عسکریین علیهما السلام، هفته بزرگداشت شهدای دیبرستان م... ، فوتبال ، و چند چیز دیگر. فعلا این مطلب را پست می کنم که بگویم زنده ام ، تا برسد به موضوعات مفصل. ان شاءالله از این به بعد روال مطلب دادن به فرم عادی باز خواهد گشت.
ماکشته تواییم ، به خنجر چه حاجت است.
منصور
درست است که من
همیشه از نگاه نادرست و طعنهی تاریک ترسیدهام
درست است که زیرِ بوتهی باد سر بر خشتِ خالی نهادهام
درست است که طاقتِ تشنگی در من نیست
اما با این همه گمان مَبَر که در بُرودتِ این بادها خواهم بُرید!
از جنوب که آمدم
لهجهام شبیه سوال و ستاره بود
من شمال و جنوبِ جهان را نمیدانستم
هر کو پیالهی آبی میدادم
گمانِ ساده میبُردم که از اولیای باران است
سرآغاز تمام پهنهها
فقط میدان توپخانه و کوچههای سرچشمه بود
اصلا میترسیدم از کسی بپرسم که این همه پنجره برای چیست؟
یا این همه آدمی چرا به سلام آدمی پاسخ نمیدهند ...!؟
چه عجب .!!!!!!
بالاخره از خانم اجازه گرفتی که آپدیت کنی؟؟
سلام
۱. بیا که جان بر لب رسید ای پیر.
۲. می خواست مطلبی را پست کنم که باشد برای بعد.
۳. مشتاق دیدار نو.
salam agha mansour.
mishnasi? nemidonam shayad beshnasi
age nemishnasi say kon beshnasi
ممنون از این که دوباره شروع کردین.
روح من در جهت تازه اشیا جاریست.
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من گاهی, مثل یک سنگ سر راه حقیقت دار
چه عجب .!!!!!!
بالاخره از خانم اجازه گرفتی که آپدیت کنی؟؟
چه عجب .!!!!!!
بالاخره خانم اجازه داد که آپدیت کنی؟؟
این زندگی عیالواری هم حسابی شما رو از نوشتن انداخته... من پیشنهاد میکنم تو نوشتن وبلاگ از عضو جدید بهره بگیرید...چرا پیشنهادش رو به خانومتون نمیدید؟؟؟
سلام
عجب مطلب دادن به فرم عادی برگشت!!!!
موفق باشید
salam agha mansoor.
valla be khoda ma taze khabar dar shodim.
kheily kheily tabrik migam.va kheily ham bebakhshid ke ye kam dir shod.ensha allah ke bepazirid va mobarak bashe
shayan
سر در غار کرده شهریار شهر سنگستان...
« غم دل با تو گویم غار ... بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟ ...»
صدا نالنده پاسخ داد : «...آری نیست .»
اگر ژست هم نمی دادید فرقی نمی کردا!!!
دوران متاهلی هم عجب صفایی داره ها ! خوش به حالتون .
ایشالا همیشه خوش باشی جون !