تشکر مخصوص دارم از تمام دوستانی که در این مدت سکوت وبلاگی ، ازم سراغ گرفتند و با محبتهاشون من رو نواختند.
29 فروردین ، سومین سالروز تولد وبلاگ ترنج بود. علیرضا یادش بود. ممنونم ازش. امسال تولد بی سر و صدایی داشتیم. در این سه سال چه نشیب و فرازهایی داشتیم تا به اینجا رسیدیم. چه اعضایی آمدند و رفتند. هی روزگار...
مجال کمتری برای نوشتن پیش میاد و من از این بابت سخت ناخرسندم. امیدوارم گشایشی ایجاد شود.
امشب آتش نشانی اومد و از خونه روبرویی ما یک قلاده(!) مار پیدا کرد ! از طبقه سوم. خدا آخر و عاقبت مارو ختم بخیر کنه. البته مار و افعی زیاد کنارمون داشتیم ولی اینجوری رسمی نبود ! شاعر می گه: من از عقرب نمی ترسم ولی از مار می ترسم !
شاگرد از استاد سر شده! این علیرضا رو می گم. همش به به و چهچه در مورد نوشته اون اومده. حسودیم شد! می رم زیرآبش رو می زنم ها ! چه معنی داره؟ می دانید که تو ایران دیدن فردی بالاتر ممنوع است !
سکه همین طور رفت بالا و اومد پایین . ولی تو این بالا و پایین رفتن یه پنجاه تومنی گرون شد. یواشکی ! ما هم خوردیم به خرید و مرید(!) و این چیزا که خودتان پیدا کنید پرتقال فروش را . همه چیز گرون شده. حتی نفت ! نقاط محروم سلامت باشن. تو تهران قیمتها سربه فلک میزنه بی خیال.
ترو خدا به کی بگم ؟ تهران فقط یک اتوبان شرقی – غربی داره. اتوبان همت. آخه این وضع رو بدی دست آدم کور بهتر اداره می کنه. این همه ماشین کجا برن؟ چی شد این اتوبان رسالت؟ با اون طراحی مزخرفش . لازم نیست اطلاعات راهسازی داشه باشی که بفهمی چه گندهایی زدن. روی پل یادگار مسیر شمال به جنوب ، یه تیکه آسفالت روی پل خرابه و همه اونجا ترمز میکنن. شده یه ترافیک یک کیلومتری. آخه چند وقت باید اینجوری باشه؟ به نظرم یه سری که می خوان بنزین کوپنی بشه ، دوست دارن که الکی مصرف سوخت بره بالا تا زودتر این امر محقق بشه. مثل آقای آلوده که می گه: گاز بده ، دود کن ...!
امشب ببین که دست من ، عطر تو رو کم میاره
امشب همین ترانه هم ، نفس نفس دوست داره
منصور
اوه...اون تیکه اسفالت اگه بدونید چه بلایی سر ما اهالی کنار پل میاره...وقتی ترافیک میشه... و بگم چند بار صدای ترمزهای وحشتناک و بعد گرومب...رو شنیدم؟؟؟ خلاصه من همیشه شهرسازی...اتوبان سازی...خیابون سازی این اقایون رو تقدیر کردم..کجای دنیا اینهمه خلاقیت هست تو سرگرم کردن مردم...
منصور خان نازنین مدتها بود که به وبلاگتون سر نزده بودم. نشستم از اول تا آخر وبلاگ را و تنها پستهای خودتون رو خوندم. همه خاطرات ۱۰ سال پیش در دبیرستان واسم زنده شدن. یادمه آخرین بار چند سال پیش جلوی کانون زیارتتون کردم. مسافرتهای گروهی با شما رو هرگز فراموش نمی کنم و بهترین مسافرتهای عمرم بودن.
در هر صورت موفق باشید و امیدوارم بتونم مجددا ببینمتون.
شاگرد شما در سالهای تحصیلی ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۵: سینا عموشاهی
سلام
۱. نوشته ات را در محضر یک استاد و کارشناس شهری خواندم. پل یادگار را تایید کرد. و گفت مناطق محروم رو به ازدیاد است.
۲. مشتاق دیدار تازه البته اگر خرید مرید ها بگذارد.
baba shayad ta farda bezanan bombaroonemoon konan baad shoma migid pol e yadegar kharabe????????
چشممان روشن شد حضرت منصور،
وقتی نمی شود عدالتی داشت که مناطق محروم را غنی کرد، عدالتی استوار می کنیم که مناطق غنی تر محروم شوند. (کنفسیوس)
و با چه زبانی بگوییم که:
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا
برقرار باشی
سلام
هی روزگاز ...
قلاده مار دیگه چیه ؟
علیرض اتا آخر دنیا هم بره همه به عشق شما میان به وبلاگ سر می زنن
برای من معما ست غرب به شرق رفتن شما ! (تا اونجا که یادمه محل کارتون و خونه تون غرب تهرانه )
نفس نفس دوست داره ...
می رم و گم می شم آخر تو غروب دشت غربت
نمی تونم که بمونم توی شهر بی محبت
عشق را دیده و نشناخت « ترنج » از دستش
آنکه می خواست ز هر وسوسه عاری بودن
باز « بودن یا نبودن؟» اگر این است سوال
همچنان « بودن» اگر با تو ام ، آری « بودن!»
جناب منصور عزیز،
اول از همه که باعث فخر و مباهاته که ما رو همچنان شاگرد خودتون میدونید و ما هم همچنان درس پس می دیم! هرکی به به و چهچه کرد نظر لطفشه ولی ما نمره ی آخر رو از دست شما می گیریم و قبول و ردش با شماست ! در ضمن ما که زیر آب خورده و زمین خوردتون هستیم ، دیگه ...!!!
اگر هم چیزی هست همه از:
از روز دستبرد به باغ و بهار تو
دارم غنیمت از تو ، گلی، یادگار تو
پاییز را معطل تقویم کرده است
در من مرور باغ همیشه بهار تو ،...
چشمی به تخت و پخت ندارم ، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو !
و صندلی هم نشد ،«کنده» چه بهتر که دل بد جوری دلتنگی میکنه! که آن نه بس که از سر هم زیاد است ، اصلآ روی زمین ، کنار پای مبارک ، که فقط ...!
سایتون مستدام .
سلام ورود دوباره شما رو به وبلاگ تبریک میگویم. خیلی نوشتتون قشسنگ بود چون انتقاد صحیح و سازنده بود ایشالا انتقاد همه اینجوری باشه(تعریف کردم که جلو علیرضا...) کاش حضورتون تو وبلاگ دو باره پر رنگ بشه.
ترنجداتبلاگسکایدوبارهقشنگبشه. این شعر فی البداهه بود اگه قشنگ نیست ببخشید.
سلام
گویا خیلی دل پری دارید بعد ازاین همه غیبت!!!
«...سال ها هست که در گوش من
آرام آرام ،خش خش گام تو تکرارکنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان ، غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما
سیب نداشت »
مار را نمی دانم . اما رجعت پیروزمندانه تان را در راستای ترنج
و ترنجیان و ترنج دوستان ، تبریک میگویم .
سلام
درسته که تولد بی سر و صدایی بود ولی به نظر من هر وقت که رئیس پست میده تولد ترنجه.
اون مارهائی که اطراف زیادن مار نیستن افعین.!!!
زندگانی سیبیست گاز باید زد با پوست.
روز رو خورشید می سازه روزگارو ما
"من رو نواختند" یعنی با هاتون چی کار کردند؟(در خط اول)