رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دچار تو گرفتار تو باشم...


در یکی دو تا از پستهای قبلی ٬می نوشتم « یک کوه حرف دارم » اما الآن باید بگم « یک دنیا حرف دارم». سعی میکنم همش رو بنویسم. در این مدت مطالبی جمع شده که گفتنی است. از خوانندگان عزیز هم میخوام بر من منت بگذارند و سر صبر و حوصله همش رو بخونن .
از طولانی بودنش هم پیشاپیش معذرت میخوام. توصیف هر قسمت رو هم اولش آوردم ٬‌ اگر حوصله یا وقت نداشتین ٬ میتونین قسمتهایی را که مورد علاقه است رو بخونین.

وبلاگ افغانستانی )
وبلاگ ما یه جورایی شده افغانستان ! ما یه قانون داخلی داریم که روی مطلب نفر قبل بدون رعایت فاصله زمانی مطلب پابلیش نشه . نه نفریم و هفت شب هفته ! بنابراین هرکس هرشبی زودتر بجنبه مطلبش میره بالا. بعضی وقتا باید دو سه شب تو نوبت موند !

تعداد اعضاء )
تعداد اعضاء فعلا کافیست . حالا حالا ها قصد اضافه کردن ندارم. ولی حذف کردن چرا !!!‌ اعضای محترم حواسشون جمع باشه !! مخصوصا آقا محسن ! (شوخی کردم ! با صدای معاون کلانتر بخونین !!)

ورود محمد امین )
خوش آمد میگم به محمدامین. محمدامین از دوستان خوب ماست که ازش دعوت به همکاری کردم و او هم پذیرفت . خیلی ممنون. اولین مطلبش هم قشنگ بود.

حسین رضا زاده )
حیفه از رستم دوران معاصر ٬ حسین رضا زاده حرفی نزنیم. توجه کردین؟ چند تا پارامتر هست که رضازاده رو محبوب کرده. یکی اینکه وزنه ای که او بلند کرده تا حالا هیچ بنی بشری روی این کره خاکی نتونسته بالای سر ببره ! خیلیه ها ! فقط برید تو بحر همین یک موضوع کافیه ! رکورد سنگین وزن جهان یعنی همین دیگه ... دیگه مرام و تیپ و چهره شه. مسابقه سنگین وزن که شروع شد دل تو دلم نبود. اولین حرکت یکضربش رو که زد ٬ خیالم راحت شد. میترسیدم او هم مثل بقیه نا آماده باشه . ولی وقتی دیدم ۲۰۰ کیلو یکضرب رو بدون اینکه کامل بشینه ٬ بالای سر برد ٬ مطمئن شدم که طلایی میشه . در حرکت دو ضرب ٬ اشک در چشمانم حلقه زد ٬ولی جاری نشد !‌ چون رقابتی وجود نداشت . با حرکت اولش همه رو خفه کرد ! آدم احساس غرور میکرد وقتی ۵/۲۶۳ رو بالای سر برده بود. چقدر هم راحت !
در مورد ورزش کشور و شرکت در المپیک هم فقط می گم : لعنت به چراغ سبز ٬ لعنت به چراغ سرخ !

حکایت تکراری رئیس ! )
رئیسها وقتی جلسه تشکیل میدن ٬تشکیل میدن که تشکیل داده باشن ! میخوان که در ظاهر امر اینجور به نظر بیاد که این بابا به نظرات دیگران توجه داره و مشارکت محوره و هماهنگ مداره (!) و مشورت پویاست (!) و قس علی هذا...
ولی یه سیستم باحال ! مثلا در جلسه یه موضوع که مطرح میشه تو حرفت رو میزنی و استدلال میکنی و مزایا و معایب میگی ٬اونوقت رئیس عزیز چون فکر میکنه که بیشتر میفهمه و واردتره و احتمالا تو یه آدم شوت و احمق هستی و دیدت هم تک بعدیه و اوست که تلسکوپ هابل دستشه (!) و یکسری چیزهایی میدونه که تو عمرا حالیت بشه ٬ مسائلی هست و... ٬بنابراین بعد از حرفای تو دوباره کلام ملوکانه را بر زبان میراند و حرف خودش را تکرار میکند و از آنجا که « کلام الملوک ملوک الکلام » همان میشود که ایشان میفرمایند. نه اینکه حرف رئیس درسته !‌ نه ! این که واضحه ! بلکه باید بدانی که درستی با حرف و نظر ایشان سنجیده میشود ! و هر آنچه در راستای منویات حضرتش باشد آن درست است و بقیه حرفها و نظرات یا مهمل است یا اصلا ایگنور میشود.
رئیس ها یک اشتباهی میکنند. خیلی هاشون . میدونین چیه؟ اینکه میخوان حتما یه کاری بکنن و این اولین قدم خطاست . رئیس تمام هنر و قوتش اینه که افراد و نیروهای تحت امرش رو درست انتخاب کنه و هواشونو داشته باشه و راضی نگهشون داره . اونا خودشون کارشون رو میکنن به بهترین وجه ممکن . اما فقط به افراد توجه ندارن . همه کار میکنن ! طرح و برنامه میدن ٬ ‌اجرا میکنن و ...
خوانندگان عزیز میدونن که من به اون صورت چیزی حالیم نیست ! کتابهای مدیریت و سازمان فلان . استراتژیک در فلان و ... رو هم اینقدی نخوندم . ولی اینقدر هست که این چیزارو بفهمم . همین روشی رو که گفتم مثلا در موضوع دوستیهام در پیش گرفتم . نتیجه هم گرفتم .
من دوست خوب انتخاب میکنم. با هرکسی ارتباط صمیمانه برقرار نمیکنم. یعنی کسانی که میخواهی قسمتی از زندگیت رو با اونا بگذرونی باید کاردرست باشند. بعد برای دوستانی که ارزشمند هستند ٬ وقت میذارم. بهشون توجه میکنم. بهشون علاقه می ورزم ( می خواستم بگم عشق گفتم شاید سوء تعبیر بشه !!) بعدش خودم هیچ کار دیگری لازم نیست بکنم. مادی و معنوی استفاده بهم میرسه. اونها هم متقابلا با من تعامل صمیمانه برقرار میکنن ٬ محبت میکنن ٬ به فکرت هستن که این یک دنیا ارزش داره . این قسمت غیر مادیش .
در قسمت مادی هم ٬‌ مثلا یکی اهل تنیس هست ٬ زنگ میزنه میگه بلیط گرفتم بیا تنیس ستارگان جهان ٬‌ یکی اهل کامپیوتر و اینترنت است ٬ یه کاری تو اون زمینه برات انجام میده .  یکی آخر کنسرته ٬ ‌بلیط میگیره بهت میگه فلان موقع بیا . یکی اهل کوهه ٬‌برنامه هماهنگ میکنه (‌که البته نمی کنه! ) و میرین کوه . یکی مسافرتیه و هماهنگ میکنه و میگه فلان موقع فقط بیا فلان جا به بقیه شم کار نداشته باش  و الی آخر.
خلاصه اینکه اینجوری هم میشه . تو فقط یه کار میکنی و بقیه اش به دست بقیه درست میشه . رئیسها هم اگه این موضوع رو رعایت میکردن اوضاع بهتر از اینی بود که الآن بود. کارمند خوب انتخاب کن ٬بهش توجه کن ٬‌به اوضاع مادی و فکری اش برس ٬‌ باهاش دوست باش ٬‌اونم از جون و دل برات کار میکنه و مجموعه تحت ریاستت رشد میکنه .

تنیس ستارگان جهان )
 طبق بند قبل که ذکر آن رفت ٬ شب جمعه رفتیم مسابقه ستارگان تنیس جهان. این منصور بهرامی الحق و الانصاف شعبده باز تنیس جهانه. عجب ضرباتی میزد . چپکی ٬‌صافکی ٬ برعکس ٬ فریبنده . استادیوم به وجد اومده بود. یارید سوئدی با بهرامی بازی کردن . البته زرگری بود . در فاصله بین بازی اول و دوم ٬‌عصار و فواد حجازی به طور غیر منتظره  کنسرت دادن. عصار اینجا رو با کنسرتهای خودش اشتباه گرفته بود و از مردم انتظار جواب دادن و خوندن اشعارش رو داشت . غافل از اینکه مردمی که میان تماشای تنیس با بلیط فلان قدر ٬ عصار گوش نمیدن که ! فقط خارجی . DJ Bobo , Aligator , linkin park , Dance of death رو گوش میدن . نمی دونم درست نوشتم یا نه ! اینارو شنیدم . دیکتش غلط بود ببخشید.
الغرض بازی دوم هم که تنیس دوبل بود انجام شد و آخرش لیزر افشانی بود و یک جاز تند متال پخش شد. جوونا رسما میرقصیدن. بساطی بود. خلاصه یک بلیط خریدیم کلی چیز گیرمون اومد! یک تیپ و مدلهایی دیدم که تا حالا ندیده بودم ! حرفها ٬‌اصطلاحات . بعضی وقتا اگر گوشام رو میگرفتم فکر میکردم اینجا اروپاست !

بوف ! )
بعدش رفتیم بوف ٬ بالای چهارراه پارک وی . یک اتفاق جالب دیدم . بدون تفسیر و تحلیل فقط نقل میکنم.
خیلی شلوغ بود. یک خانمی با وضع ظاهری آنچنانی٬ اومده بود داشت با مسوول اونجا کل کل میکرد. میگفت آقا امشب شلوغه . ما سر یک میز نشستیم که دو تا صندلی خالی موند. دوتا خانم با چادر و مقنعه اومدن نشستن روبروی ما . غذا تو گلوم گیر کرد. نتونستم بخورم . دارم می برم خونه. شما چرا تذکر نمی دین که نیان سر میز ما بشینن.

بی وفایی ! )
هر چی تو وبلاگت از بی وفایی و ناامیدی و دپرشن بیشتر مطلب بنویسی ٬ بیشتر خواهان داری...

جلسه وبلاگ ...)
و اما جلسه وبلاگ . چهارشنبه ساعت ۱۸ جلسه شروع شد. اعضا تقریبا سر وقت اومدن غیر از نصیر که رکورد تاخیر رو زد . البته ما عادت داریم !
« آوای من » هم قبلا اعلام کرده بود که نمی تونه در جلسه شرکت کنه.
خیلی خیلی جلسه باحالی بود. من از همه به خاطر شرکت تو این جلسه تشکر میکنم. مخصوصا یاسر که کلی کاراش رو جابجا کرد که بتونه بیاد. بعدشم مهمون داشت که اونا هم دم خونشون کاشته شدن تا برسه. و محسن که اومد.
تاریخچه وبلاگ رو گفتم . از کجا شروع شد. اعضا چه جوری اضافه شدن. لینکهای بغل چه کسانی هستن. خط مشی های کلی وبلاگ و نظرات و حرفهای دیگر. و البته پذیرایی!
محسن خیلی شلوغ میکرد ! یاسر هم کمی شیطانی کرد ! عضو تازه وارد هم آمده بود. البته اصلا حرف نزد. دو تن از خوانندگان وبلاگ - حسین و یکی دیگه - به جلسه دعوت شدن . خلاصه خیلی خوش گذشت و نشست پربار و دلپذیری بود. البته میدونم که این جلسه هم مثل چیزای دیگر وبلاگ ٬  شباهتی به میتینگهای دیگر وبلاگی نداشت.
راستش اینقدر خسته هستم که جزئیات نمی نویسم. و ببخشید که تا الآن گزارش - ولو مختصر - این همایش به تاخیر افتاد. فرصت نشد تا حال. به عکسی از این نشست اکتفا میکنم که خودش گویای خیلی چیزهاست!
البته ۵ تا عکس انداختیم - یکی از خوانندگان انداخت - که زحمت کشیده و چهار تاش خراب شده ! این یه دونه هم که می زارم چندان کیفیتی نداره.



ایستاده از راست : رضا ٬ یاسر ٬ امین
نشسته از راست : نصیر ٬ منصور ٬ محسن

بالاخره طلسم شکست و تصویر اعضا منتشر شد !
دوباره از طولانی بودن این مطلب عذر می خوام و از خوانندگان تقاضای همراهی دارم.

منصور

نظرات 17 + ارسال نظر
صادق یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 00:49 http://restart.blogsky.com

جانا! سخن از زبان ما می‌گویی ...

کدومشو میگی؟!

حسین یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 01:11 http://totanj.blogspot.com

سلام
۱- اول بگم که خستگی از تنم در رفت بعد از یک روز طاقت فرسا
۲- مطلب این سری در مورد در مورد رییس خیلی قشنگ بود اصلا تکراری نبود و خیلی چسبید
۳- ای جمله را خیلی دوس دارم :
... به فکرت هستن که این یک دنیا ارزش داره
۴- در تفسیر ماجرای بوف می تونم بگم : رییس (!) بوف در رستورانش بنویسه از پذیرفتن شما با حجاب اسلامی معذوریم
۵- خراب شدن عکس ها هم بذارین به حساب حول شدن از دیدن کسایی که یه عمر انتظارشونو می کشیدید !!
۶- ...

هول شدم یا حول شدم؟!!!
اونوقت بعضیا به من ایراد میگیرن که مثلا در تایپ فلان کلمه انگلیسی که با عجله توی چت داشتی میزدی ٬ یه اس کم گذاشتی !!!!
زبان مادری مهمتره یا زبان خارجی؟!

سجاد یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 01:40 http://paknevis.com/weblog

سلام. به به گروه ترنج! اون قسمت بوفش جالب بود. به نظر می رسه که مردم ما همه یه جورن تحمل هیچ حرف و تیپ متفاوت رو ندارن...

پیر صبا یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 13:03 http://pire-harat.blogsky.com

این نظر رو در حد یک اعلام وجود بدونید...
داستی عکستون هم که نمیاد...

علیرضا انصاری یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 13:41 http://www.baasmeh.8m.com

سلام خدمت آقا منصور:
فقط خواستم بگم که من در ه این وبلاگتونو شکستم اینقدر اومدم و رفتم . ضمنا باسمه خیلی وقته آپدیت شده که شما چون اون یکشنبه گفتین دم به دقیقه چک می کنید حتما ازین خبر اطلاع داشتین. مطلبتون هم خیلی خیلی خوبه و ترنج داره ...... میشه.

پیر هرات یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 13:48

۱. تازه فهمیدم عضو جدید کیه! اول فکر می کردم امین٬ هم سن شماست!!

۲. این طرز نوشتن یادداشت هاتون هی عوض میشه! یه بار نقطه می ذارین٬ یه بار شماره٬ یه بار ستاره٬ یه بار هم این جوری! البته چار دیواری اختیاری!

۳. این طلسمه که هنوز نشکسته! عکسه نمی یاد. لابد باید با چشم برزخی ببینیم !!!!؟

حسین یکشنبه 8 شهریور 1383 ساعت 23:02 http://totanj.blogspot.com

پیر هرات و پیر صبا:
عکس می یاد و مشکلی نداره

منصور۲ دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 00:33

1- مسئله دوستی و ریاست در مورد شما و رابطه‌هاتون خیلی صدق می‌کنه! خوشحالم خودتون ربطشون دادید. (البته تا همون مقدار خیلی خیلی کمی که من شما رو می‌شناسم)
2- چادر بهانه است! چیزی که تو گلوی اون خانم گیر کرده حقارت‌هایی است که در آن غرق شده! چادری که روزی ارزش این کشور بود، چندی نگذشت که شد مایه حقارت بعضی آدما! اینه خصوصیت منحصر بفرد ما ایرانی‌ها!!! یه صحنه باحال همیشه باعث خنده و گریه(!) من میشه،‌ مادری که چادرش کیپ تا کیپ رو صورتشه و دختری که از هیچ آرایش دریغ نکرده! ... (شاید بعضی‌ها بگند این پسره چقدر متعصبه) – بعضی وقت‌ها یاد یه آدمایی می‌افتم که این روز‌ها فقط عکسشون به درد روی دیوار می‌خوره....
یادم‌ میاد پشت یه اتوبوس نوشته بود:
پروانه به یک سوختن آزادشد از شمع
بیچاره دل ماست که در سوز و گدازست
3- اینم خصوصیت دوم ملت ماست عاشق درد و غم هستند!
4- ببخشید دیگه! مطلب بلند، پیغام بلند می‌خواد دیگه!

ممنونم- دل ما هم در سوز و گداز است !

نصیر دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 00:49 http://toranj.blogsky.com

سلام
۱. طولانی بود اما جذاب.
۲. اوضاع جلسه اولین خبر باید باشد نه آخرین؟! حاشیه ها جالب بود.
۳. تولد مولا بر شما وهمه مبارک

خواستم - اما نشد!

نرگس دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 01:20 http://narcissus79.blogsky.com

مطلب طولانی بود همه اشو نخوندم اما اونایی که خوندم جالب بودن.
ببخشید که نمیشه در مورد تمام قسمتها نظر داد اگه اینجوری باشه که منم باید یه وبلاگ جدید بسازم توش نظر بدم. نمیشه یه کم کوتاهتر بنویسید که هم همون موقع بشه خوند ونظر گذاشت هم از حوصله خواننده خارج نشه؟؟
البته ببخشیدا فقط یه پیشنهاد بود. دوست نداشتید بگید نه نمیشه. البته خودمم میدونم نمیشه آخه اینجا افغانستانه!!!!

ممنونم- همین سر زدن شما کلی ارزش داره

کورش دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 01:33

با سلام
بالاخره طلسم بازدید من از وبلاگ منصور و دوستان هم شکسته شد( یاد یوگی اوفتادم...)
امیدوارم از خواننده های پر و پا قرصتون بشم

کلی خوشحال شدیم

علی درویش دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 01:46

سلام....نظری ندارم.....یا حق

بگو دیره خوابم میاد! نگو نظری ندارم!!!

مژده دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 02:42 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

salam...aval az hame eideton mobarak
basi az ashanaee dostan khorsandim...azaye weblag ham rasti rasti ziad shodana...dar morede bi vafaee ham bahaton movafegham.albate neveshteye tanz ham lozoman khanande bishtar jazb nemikone...manke hanoz nafahmidam chera bazi neveshteha bishtar nazar gozashte mishe bazia kamtar!mohem nist...mohem ine ke jaeio darim ke 50darsade harfamon ro mitonim bezanim...shoma az raees jamaat dast bar nemidarid!!!!?!
vali khob harfeton doroste...in khobe ke ba har kasi ertebat va dosti nemigirid chon har ertebati ijad masoliat mikone....
umidvarim movafagh bashid dar in weblage grohi va rozi berese ke ke shenakhte shode va tak beshid ba matalebi ke roz be roz behtar mishe....be nazare man darid roye dore khobi mioftid.... ....khosh bashid va khoshi be armaghan biarid dostan.....


دل بستن به کسی را نمی خواهم به قیمت سختی لحظه دل کندن...

پیر هرات دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 10:32

انگار این طلسم (!!) ما هم شکست و تونستیم عکس رو ببینیم. اصلا من اون چیزی که تو ذهنم ساخته بودم زمین تا آسمون با این تصویر فرق داشت!! حالا مطمئنید عکس اشتباه نیست!!!!؟ یا شاید جای آقایان نصیر و محسن رو برعکس نگفتید!!؟ خدا هم با آدم شوخی داره والا!!

نه درسته...!

سید مهدی سه‌شنبه 10 شهریور 1383 ساعت 22:37

سلام

از این همه وب لاگی که دیدم این دومین وبلاگی است که من از محتوای اون و تقریبا به روز بودن اون خوشم اومد.


امیدوارم همینجور بمونه وفصل مدرسه ها بی خیالش شوید.

حسین سه‌شنبه 10 شهریور 1383 ساعت 23:39 http://totanj.blogspot.com

واسه چی فصل مدرسه ها بیخیالش بشن؟؟!!

علی چهارشنبه 11 شهریور 1383 ساعت 20:42 http://www.far30.com

سلام! پیشاپیش ۱۰ مهرو تبریک میگم.راستی مگه شما هم مگه تماشاچی نبودید؟ پس چرا شما linkin parkو... گوش نمیدید؟یا اینطور نشون میدین؟راستیdj ali که دارین.دکتر هم داشته باشین دیگه چی می خواین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد