قبلا گفته بودم می خواهم تجربیات زیسته خودم را روی کاغذ بیاورم و شاید کمکی باشد به جوانترها. و می خواهم وبلاگ را احیا کنم و به یاد گذشته ها که این ابزار ارتباط ما با مخاطبین بود، همین جا بنویسم.
از موضوع و مفهوم باند و باندبازی شروع میکنم. شاید برایتان انتخاب این موضوع به عنوان اولین مطلب عجیب باشد ولی شاید چون بنوعی زخم خورده این ماجرا هستم، قابل توجیه باشد.
می خواهم باند را تعریف کنم. باند به معنای تشکیل گروهها و حلقههای خاصی در محیط کاری است که اعضایش به جای شایستهسالاری، بر اساس روابط شخصی، دوستی، یا منافع مشترک به همدیگر امتیاز میدهند.
این گروهها با ایجاد رابطههای غیررسمی، در تصمیمگیریها، ارتقاها، تخصیص منابع و فرصتها نفوذ میکنند و باعث تبعیض و ناعدالتی میشوند.
اعضای باند ، بشدت به باند خودشان وفادارند. و این قانون اول و دوم و سوم تشکیل باند است( مثل فیلم fight club) و نمی گذارند چیزی از باند بیرون برود.
یک مثال: اصطلاح هواداری در فوتبال راشنیده اید. هواداری یعنی طرفداری بی منطق. منطق حکم می کند همواره طرفدار تیمی باشی که بهتر بازی می کنه. با این منطق قاعدتا یک فصل باید طرفدار استقلال باشی یک فصل سپاهان یک فصل پرسپولیس و الی آخر.ولی هوادار استقلال تیمش چه ببره چه ببازه چه پایین چه بالا ، هوادارشه. این مفهومی نزدیک به مفهوم باند است.
معمولا باند یک سرکرده دارد که همه اعضا زیر بیرق اون سینه می زنند. اوست که سیاستهای کلی را تعیین می کند. البته باند دو یا سه نفره هم داریم. کسانی که پشت هم را خالی نمی کنند.
در سازمانها ، ادارات، مدارس و امثالهم، رییس میشه سرکرده باند. اگر توی باند رییست باشی، دوستان رییس دوستانت هستن و دشمنان دشمنت. تو اگر ایرادی از یکی از دوستان رییس دیدی نمیشه بهش بگی. ولی تا دلت بخواد برو از کسی که تو باند رییس نیست بدگویی کن. ملاک و شاخص بالا رفتنت در سازمانهای باندی، این است که چقدر برای رییس و البته دیگر اعضا خوش رقصی کنی.
اعضای باند چکار می کنند؟ اول اینکه در همه حال هوای هم را دارند و پشت همند. دوم موقعیتهای پیش آمده بین خودشان می ماند و بیرون نمی رود. سوم مثل سازمان ناتو اگر کسی به یکی از اعضا حمله کرد، همه می روند پشتیبانیش. چهارم حرف رییس لازم الاجرا است.
خوب ،بنظر میرسد اینا که بد نیست. هماهنگی و پشتیبانیه. بله، ولی قسمت ایراد دار ماجرا از جایی شروع میشود که حق ناحق میشود. لابی گری برای اینکه کسی را کله پا کنند، لابی برای اینکه کسی را بیاورند، هماهنگی جهت اینکه یک موضوعی را جا بیندازند، رشوه گیری ، اختلاس، دست به یکی کردن برای اینکه یک کاری را بخوابانند. اشکال عمده جایی است که بسیاری از این کارها غیر اخلاقی و غیر شرعی است.
اگر بخواهی کارت جلو برود باید باند باز باشی. من جوانتر که بودم فکر می کردم باند بازی مال جاهایی است مثل شهرداری، اداره راه و شهرسازی، اداره ثبت و امثالهم که البته هست و خواهد بود. فکر می کردم مثلا جایی مثل مدرسه که خداپیغمبری کار میشود و اخلاق مند و تربیتی، از باند بازی خبری نیست که دیدم هست و خوبم هست ! و جای دردناک ماجرا آنجاست که اگر در مدرسه بخواهی به باند و رییس باند وفادار باشی ، لزوما باید کارهایی انجام بدهی و چشمهایت را روی مسائلی ببندی که با روح تعلیم و تربیت و شرع و دین تضاد دارد. در مسائل مالی، مسائل کاری ، منابع انسانی، دروغ باید بگویی و فریبکاری کنی. رییس و اعضای باند حتی یک مورد هم نباید ببینند که اندکی هم دلت با باند نیست. این موضوع موقعیت ترا تضعیف می کند و از باند بیرونت می کند.
الغرض ، انتخاب با خودتان است! من هیچوقت باند باز نبودم و در هیچ باندی نرفتم. تخلفات را کنار نیامدم و ساکت نبودم. بهمین خاطر برای باندها و روسای باند باز نیروی قابل اعتمادی نبودم.از این طریق پیشرفت نکردم و خوشحالم که نکردم. پیشرفت اینجوری نمی خواهم. پیشرفتی که نانت را بزنی در خون دیگران به چه درد میخورد؟ نون آدم فروشی چه فایده دارد؟ بچه هایت می شوند زامبی. یا اینکه می توانید باند و باند بازی را انتخاب کنید ، آنوقت ارتقا می بابید و رشد می کنید و درآمدتان زیاد میشود و ...
شما کدام طرف این زمین می ایستید؟