* شاعر گفته که دل بریدن مثل مردن است. با این حال من تصمیم به دل بریدن گرفتم. از دل بستن که چیزی به اون صورت عایدمون نشد! سخته ٬ خیلی سخت . ولی راه دیگری نیست.
** من از دانش آموزام توقع دارم مردونه برخورد کنن و با معرفت باشن. با همین توقع هم باهاشون برخورد میکنم. ولی بچه ها اینجوری بار نیومدن و قبل ترها باهاشون اینجور تا نشده.خیلیاشون نمیفهمن این چیزا که من میگم یعنی چی؟ تقصیر هم ندارن چون رفتارهای بچه گانه شون خریدار داشته...
***بهار علم ودانش رو شروع کردیم. رسیدیم گرچه پیر ٬ گرچه دیر. مدرسه م... برای من دیگه اون شور و حال سابق رو نداره. احساس میکنم همه چیز تصنعی شده. ادا در می آریم ٬ نه؟
علم گرایی تبدیل شده به علم زدگی و حتی در اون رابطه هم چندان توفیقی بدست نیومده... و یک سری حرفای دیگه که در پرده باشد تا بعد.
**** انتظار داشتم نصیر یا محسن در رابطه با هفته دفاع مقدس مطلب بدن. ندادن . سرشون شلوغ بوده لابد. من هم اصلا برای این موضوع روی فرم نیستم.
فقط بگم که نباید رشادتها و دلاوریهای جوانانمون در این جنگ رو به باد فراموشی بسپاریم. جوونهای حال حاضر رو با اونها و حماسه هایی که خلق کردند آشنا کنیم. اینهمه اراجیف به خورد این بچه ها میدیم٬یه مقدار هم بهشون حالی کنیم که در طول اون هشت سال چه اتفاقی افتاد . چه بر سر رزمنده های ما اومد. عملیات در شب یعنی چی؟ شیمیایی چیه؟ خرمشهر کجاست. مهران چند بار آزاد شد ؟ پرواز روی پدافند هوایی بغداد یعنی چی؟ توپخانه خودی اشتباها مواضع شما رو بکوبه چه حالی داره؟ بدونی عملیات لو رفته ولی بری جلو چه جوریاست؟دوستت در حالی که سرش روی پای توست ٬ شهید بشه ...
اینها رو در یک مراسم رسمی و دولتی دنبال نکنیم.برای رفع تکلیف. برای اینکه نگن اینها بی توجهن . بلکه برای اینکه این مسائل در وجود ما گره خورده و قسمتی از وجود ماست...
منصور
سلام!
پس بگید آنچه باید بگید و آنچه باید بشنوند! لازم نیست از بقیه بخواید که بگن؛ این کاریه که همه میکنن! پس اگه لازمه این بچهها٬ جوونا و ... چیزی بشنون٬ بگید بهشون! بگید بهمون! و حتی بگید به خودتون و خودشون!
شب خوش!
خدانگهدارتون!
موید و موفق باشید!
بله خیلی سخته....خیلی...فقط زمــــــــــــــــــــان همیــــن...از طوفان رد میشید در زمانی کوتاه اینو ...گفتن...
خدا کنه...
سلام
۱. همچنان بر آن سریم. مشتاق و مهجور.
۲. مدینه گفتی و کردی کبابم.
۳. جنگ برای عده ای گنج بود برای عده ای رنج.
بین شهادت و شقاوت فاصله به درازای تفنگی است تا در کدام سوی آن ایستاده باشی.
۱- در مورد مدرسه م.، به قول حافظ:
احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از کعبه صفا رفت
۲- جنگ را کس دیگر شروع کرد و ما تمام نکردیم...
۳- مردان ما استادگی را سرسپردند
تا این حدیث سرخ بر دفتر سپردند
خمخانه آن سرفرازان را خمی بود
در آن می ای کان یک دم از جوشش نیاسود
۴- شرمنده، به خدا فرصت نشد و گرنه ما تا هستیم نباید فراموش کنیم چه گذشت و چگونه گذشت، گرچه بر سر چرا چنین شد و چرا گذشت حرف بسیار داریم.
مخلص حاج منصور گل هم هستیم دربست.
چیزی را که نوشتی ٬ کم از مطلبی که من انتظارش رو داشتم در وبلاگ پست کنی نداشت...
این دفعه خیلی از موضع معلمی نوشته بودید.
من که ترسیدم واللا. بچههای مردم رو نمیدونم. . .
سلام...
۱ - تنها کسی که ارزش دل بستن داره خداست
۲ - شما که معلم مدرسه م... هستید . ما که تازه ۲ ساله فارغ التحصیل شدیم هم این احساس رو داریم . یادش به خیر وقتی می دیدیم که معلمها شاگردای سابقشون رو چه تحویلی می گرفتن ... الان که میری مدرسه به یکی از معلما سلام می کنی انگار داره با بچه محله طرشت حرف میزنه ... می خواستم از واژه های دیگه استفاده کنم که اصلا مناسب اینجا نیست ... هفته شهدای پارسال یادتون میاد ؟؟؟ هر وقت ما رفتیم برای کمک و طرحی خواستیم بدیم ... آقای ک فرمودند : طرحتان باید در گروههای آموزشی تصویب و در نهایت توسط گروه اجرایی انجام شود ... برید جمعش کنید تو رو خدا .... البتهه جناب منصور خان از این حرفا مستثنا هستند ... ان شا الله !!!!!!!!!!!!!!
یا حق
خداوندا مده آن یار را غم
مبادا قامت آن سرو را خم
معظم دارش اندر دین و دنیا
به حق حرمت اسمای اعظم
(مولوی)
1- دیگه مطمئن شدم که شما به دانشآموزان فعلی خیلی لطف دارید! باور کنید تو جمع ما هم آدم حسابی هست! از همون آدمای سالهای پیش این مدرسه.
2- شهید آوینی یه جمله داره که میگه: «و اما در عالم رازی است که جز به خون فاش نشود!» پس انتظار نداشته باشید با این جو فرهنگی جامعه جوون بفهمه شهید یعنی چی!؟!
3- گفتید دل بریدن فکر کنم که این به درد عملیات دل بریدنتون بخوره البته اگر در اون تامل کنید(!):
داد از این دل من، که بسوزد چون شمع، گه به ناکامی دوست، گه به حال دشمن، این دل من چون است؟
گاه چون شعله برافروخته دل، گاه چون لاله دلش سوخته دل، گاه چون ابر گرفته است دلم، گه چو دین میرود از دست دلم!
گه چو دریاست که اندر دل من، سخت طوفان برپاست. گاه چون کهنه اجاقی دم سرد، جای خاکسترهاست، یا نمود دگری در آمال.
گاه آرام چو طفلی در خواب، گه خروشنده چنان جیحون است، گاه همرنگ شفق،
آری آری خون است، دلم از دست دلم!
۴- ببخشید این همه جا گرفتم! به هر حال هر کسی یه مقیاسی داره!
نظر مثل همیشه سنجیده و عمیق...
نه به خدا ...
*اگه شمام حرف از دل بریدن بزنین دیگه ...
**مرد بودن و معرفت داشتن تو این دوران واقعا کار هر کسی نیست تو رو خدا اینقدر این مسئله رو تو سر بچه ها نزنین باور کنین تقصیر خودشون نیست ...
***این یکی دیگه تقصیر هیشگی نیست بالاخره عقریه های ساعت حرکت می کنن و زمان خیلی چیزا رو تغییر میده ...
**** جماعت یه دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید که شنیده هارو دیدن
یه چیز دیگه به نظر من شما به خاطر بعضی مسال زیاد خودتون رو ناراحت می کنید و مطمئنم این کار نه تنها فایده نداره برای خودتون ضرر هم داره ...
راست میگی ٬ موافقم
اتل متل یه بابا
که اون قدیم قدیما
حسرتشو می خورن
تمامی بچه ها
*
اتل متل یه دختر
دردونه باباش بود
بابا هرجا که می رفت
دخترش هم باهاش بود
*
اون عاشق بابا بود
بابا عاشق اون بود
به گفته بچه ها:
بابا چه مهربون بود
*
یه روز آفتابی
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه ها شد
دخترو جا گذاشتش
*
چه روزای سختی بود
اون روزای جدایی
چه سالهای بدی بود
ایام بی بابایی
*
چه لحظه سختی بود
اون لحظه رفتنش
ولی بدتر ازاون بود
لحظه برگشتنش
*
هنوز یادش نرفته
نشون به اون نشونه
اون که خودش رفته بود
آوردنش به خونه
*
زهرا به او سلام کرد
بابا فقط نگاش کرد
ادای احترام کرد
بابا فقط نگاش کرد
*
خاک کفش بابا را
سرمه توچشاش کرد
بابا جونو بغل زد
بابا فقط نگاش کرد
*
زهرا براش زبون ریخت
دو صد دفعه صداش کرد
پیش چشاش ضجه زد
بابا فقط نگاش کرد
*
اتل متل یه بابا
یه مرد بی ادعا
براش دل می سوزونن
تمامی بچه ها
*
زهرا به فکرباباست
بابا توفکر زهرا
گاهی به فکر دیروز
گاهی به فکر فردا
*
یه روز می گفت که خیلی
براش آروز داره
ولی حالا دخترش
زیرش ، لگن می ذاره
*
یه روز می گفت : دوست دارم
عروسیتو ببینم
ولی حالا دخترش
می گه به پات می شینم
*
می گفت : برات بهترین
عروسی رو می گیرم
ولی حالا می شنوه
تا خوب نشی نمی رم
*
وقت غذا که میشه
سرنگ را بر می داره
یک زرده تخم مرغ
توی سرنگ می ذاره
*
گوشه ی لپ بابا
سرنگ رو می فشاره
برای اشک چشمش
هی بهونه میاره
*
عضه نخوره بابا جون
اشکم مال پیازه
بابا با چشماش میگه :
خدا برات بسازه
*
هر شب وقتی بابا رو
می خوابونه توی جاش
با کلی اندوه و غم
می ره سرکتاباش
*
" حافظ" رو برمی داره
راه گلوش می گیره
قسم می دهد حافظو
" خواجه ! " بابام نمیره
*
دو چشمشو می بنده
خدا خدا می کنه
با آهی از ته دل
حافظو وا می کنه
*
فال و شاهد و فالو
به یک نظر می بینه
نمی خونه ، چرا که
هر شب جواب همینه
*
اون شب که از خستگی
گرسنه خوابیده بود
نیمه شب ، چه خواب
قشنگی رو دیده بود
زنده یاد ابوالفضل سپهر
تو خواب دیدش تو یک باغ
تو یک باغ پر از گل
پر از گل و شقایق
میون رودی بزرگ
*
نشسته بود تو قایق
یه خرده اون طرف تر
میان دشت و صحرا
جایی از اینجا بهتر ...
*
بابا سوار اسبه
مگه میشه محاله ...
بابا به آسمون رفت
تا پشت یک در رسید....
عالی بود. چند بار خوندم. آخراش کار خودت بوده؟
محسن خیلی قشنگ بود
چشمهای من که خیس شدن...!
اگه شما دل ببرید که مادلمون می گیره ...
البته مساله دل یه مساله حیاتی است و طبیعی است دل دادن و دل بریدنو و دل به دلو و...
خوشحالم که به یادتون بودم.
چه شعر قشنگی این محسن نوشته...
سلام
خیلی خیلی ممنون که به جا من جواب گذاشتید. راستش را بخواهید تازه دیدم. خیلی جالبه که بعضی دوستان فقط نگاه میکنند به ظاهر نوشته و بی خیال محتواش میشند.(البته از این دوستمون به خاطر ایرادی که گرفت تشکر میکنم و منظورم این دوست عزیز نیست.) شایدم مطالب من بی محتواس(تواضع)
یه سری از عزیزان هم فقط چند خط اول را می خونند و بر پایه اون نظر میدند که بازم جا تشکر داره. یا اینه و یا اینکه من دقیقا نتونستم منظورم را بفهمونم.
درباره مدرسه و اینا هم ۱۵۰٪ با شما موافقم. شاید این وقتی پیش بیاد که هدف آدم حتی از درسم یه چیز پستتر بشه٬ نمره!! راستی عنوان نوشتتون خیلی قشنگ بود.
سلام. واقعا هر از گاهی یکی از اینهایی که محسن نوشت لازمه تا آدم یادش نره چه خبره...
سلام!
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
همیشه یه چیزهایی هست که نمیشه در موردشون توضیح داد.مثلا تا بحال شنیدین کسی از یه تولیدکننده بالش و رختخواب شکایت کنه؛چون روشون خوابهای بد میبینه !بعضیها دست خود آدم نیست!(این برای مورد ***که علم زدگی یهجورایی دست ما نیست!) در مورد مورد ** از طرف ما که شرمنده!سعی میکنیم بفهمیم!درباره رفتارهای بچهگانه معتقدم جالب نیست که ما همیشه بریم پهلوی درخت وبهش آب بدیم ؛یه بار هم درخت پاشه و بیاد پیش ما آب بخوره!یعنی چی که همینجور مغرور بشینه تا همه در خدمتش باشن .اون قدر مغرور که حاضره خشک بشه ولی از جاش تکون نخوره!(اماقصد توجیه نیست که ((من درختم؛تو...!))خداکنه بفهمم!)
من جایی در حال فراموش شدنم ؛شاید که ذهن تو باشد ؛دستم را برشیشه سرد چشمهایت که رویش ها کردم؛یادداشت میکنم؛تا باور کنم که از یاد نرفته ام!(رشادت!دلاوری!...!فراموشی!نه؛هرگز!ها!ها!از ته ریه برشیشه سرد....!!!)
آقا ! ما که چیزی دیگه برای گفتن نداریم- ممنون
هر چی می کشیم زیر سر این علم ه...
ما هم هر چی میکشیم از این ...
مدرسه م...شروع سال تحصیلی....امتحانهای روز اول......یاد بعضی هاش به خیر......میگم منصور جان بد گیر دادی به این ابی و داریوش ها