سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»
سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»
- اعضا مثل اینکه رفتن مرخصی! درسته که این هفته برای من هفته حادثه خیزی بود٬ و احتمالا اعضای محترم ملاحظه منو کردن و کلا وبلاگ رو دراختیار من قرار دادن٬ ولی خواهش میکنم ازشون که مطلب پابلیش کنن.
- دیشب یک ای میل برام اومد ، خیلی خوب بود. یکی از دوستان یک testimonial سریالی برام نوشته بود! البته خارج از اورکات. برام جالب بود که به چه جزئیاتی توجه کرده بود. یه چیزایی که خودم هم نمی دونستم!
- بچه بازی در آوردم! تو اورکات برای چند تا از دوستان تستی مونیال ( تعریف کردن دوست از دوست) نوشته بودم، دیدم اونا تحویل نگرفتن و متقابلا چیزی برای من ننوشتن ، رفتم نوشته های خودم رو پاک کردم!
- قبلا گفته بودم که در حاشیه مراسم تدفین عمو، یکسری آدمهایی دور هم جمع شدن که در حالت عادی ناممکن بود. یک رقمش دخترعمه م بود که دیدیم لنگ لنگان راه میره. کاشف به عمل اومد که پاش چند وقت قبل پیچ خورده و تحویل نگرفته. خواهرم گیر داد که الا و بلا باید بیای بیمارستان ما ببینیم چی شده. خوب، این جور مواقع کی باید ببره و بیاره؟ منصور دیگه ! بردمش و دکتر و گرافی و گچ و غیره. برگشتنه شروع کردیم در مورد عمو(دایی او) صحبت کردن. حرف رسید به عمه(مادر او) و ذکر خاطرات و ارتباط اینها با هم و ....اوضاعی بود. میگم این عینکهایsufilio چیزای خوبیه ها...! خواستین عینک آفتابی بزنین از این مدل بخرین! چون موقع رانندگی بزنید به چشمتون، قطرات اشک از زیرش به این راحتی دیده نمیشه. مخصوصا از دید کسی که بغل دست نشسته...
- مراسم ختم هم برگزار شد. توی تهران همین یک مراسم قرار بود که باشه. پنجشنبه ساعت دو بعدازظهر. بازم کسایی رو دیدم که چندین سال بود ندیده بودم. واعظ بالای منبر بی سواد بودنش رو دو سه بار داد زد. دیگه تصمیم گرفتم در این موارد بی خیال بشم. من با برادرم دم در ایستاده بودیم که به خلق الله خوش آمد و خداحافظ بگیم. یاد مراسم ختم پدرم افتادم که 12 سال قبل بود و باز هم ما دو نفر ایستاده بودیم. البته دیگرانی هم بودن. دو نفر تو فامیل بودن که من به "مرد" بودن قبولشون داشتم و دارم.در این وانفسایی که مردی و مردانگی رو باید فقط توی داستانها پیدا کنی. یکیشون حسین عمو بود که تو مراسم ختم پدرم ایستاده بود دم در بیرونی مسجد(البته در اصل پسرعموی پدرم بود ،ما بهش عمو میگفتیم) . اول همه با او برخورد میکردند. چه هیبتی داشت. قد 90/1 ، خوش تیپ ، خوش برخورد، مردم دار، تا دلتون بخواد محبوب بین فامیل و غیر فامیل .یادمه برای تسلی ما برادرها چه حرفایی بهمون زد. باهمون لحن داش مشتی خودش.هنوز کلماتش یادم میفته بی اختیار اشکهام سرازیر میشه. چه سفارشهایی در مورد مادر و خواهرامون به ما کرد. وزنه ای بود وتکیه گاهی . سال 76 در یک تصادف رانندگی از دنیا رفت. روحش شاد.
- دومین مردی که اشاره کردم بهشون ، پسرعمه ام است. الحمدلله وضع و اوضاع مالیش خوبه. چقدر این آدم دستگیری می کنه. "و ارزقنی مواسات من قترت علیه من رزقک بما وسعت " در موردش صادقه. غریبه و آشنا مخصوصا فامیل با وجود داشتن برادر و پسر و امثالهم، کاری داشته باشن میان سراغ او. حتی بعضی وقتا طلبکارانه! خیلی دنیا دیده ست. مردم داره. چقدر دوست و رفیق داره که براش هرکاری حاضرن بکنن، چون ازش محبت و مهربانی دیدن. میگه برای مردم کار کن که ارزشش از پول خیلی بیشتره. دوسه تا از این مهندسای قدیمی که از آشناهاش هستن اومده بودن باغش. یکیشون که اونجا رو دید پرسید علی آقا این باغها همش مال شماست؟ علی گفت : مال من نیست ، نوبت منه . طرف که سوال رو پرسیده بود نشست زمین. گفت به خدا تا حالا از کسی همچین چیزی نشنیده بودم. به این عمق. خلاصه اینکه دیشب بعد از ختم مهمان مابودن افطار.خانواده پسرعمه م و خانواده دخترعمه م. خیلی خیلی خوش گذشت. عالی بود. نفهمیدم زمان کی گذشت. علی که شروع میکنه به حرف زدن یک ساعت هم که حرف بزنه کسی پلک نمیزنه. خیلی هم خوش مشرب و باحال. سمعی بصری هم حرف میزنه. اینقدر میخندی که اشک تو چشات جمع میشه. در مورد مسائل زندگی و اجتماعی آنچنان نظراتی داره که عالیست. باور کنین موقع صحبت کردنش نگاهم رو یک ثانیه ازش برنمی دارم. تحصیلات چندانی هم نداره. دیپلم. ومن میفهمم تحصیلات نیست که آدم رو آدم میکنه. خدا میدونه چندتا دکتر میشناسم که باید بستشون به گاری. البته اگه الاغه اجازه بده ! کسانی که منو میشناسن احتمالا تعجب میکنن که این موجود کیه که من اینقدر ازش تعریف میکنم. آخه من به این معروفم که هیچکس رو قبول ندارم و به درستی هم به این عنوان معروفم! حاضرم هر یک از خوانندگان عزیز که مایل بود علی آقا رو ببینه ، هماهنگ کنم .
- و افطاری وبلاگی چیزی است که اعضاء منتظرش باشن! یاسر و صادق و امیر دلشون بسوزه که ایران نیستن! و البته به افراد به نسبت مطالبی که پابلیش کردند افطاری داده میشود. توصیه میکنم که آقا نصیر با خودش غذا بیاره !!!
- و حکایت رئیس طرفه اکثیری است که براتون دارم و در این مقال نمی گنجد . باشد بعدا" پسرعمو... و طولانی شدن رو ببخشید.
منصور
من هم علی آقا رو دیدم، ولی دوست دارم باز هم ببینمشون!
اگر برنامهای بود، ما رو هم خبر کنید. خداییش ما هم توی همون چند ساعتی که دیدیمشون، فقط خوبی بود و مهمان نوازی! سلام ما رو هم برسونید بهشون...
ما هستیم- تشریف بیارین
سلام
نظر اول هستم خوبه؟
D.عینک سوفیلیو چیه؟
E.F.واقعا تو این زمونه مرد کم پیدا می شه ...!
یا حق
اولش که اومدم نفر اول بودم ولی مثل اینکه دیر جنبیدم
واقعا دست بالای دست بسیار است
یا حق
اومدم مطلب بدم تاریخ را دیدم ترسیدم. فوق عموتون را تسلیت میگم. نمیدونستم؛ ناراحت شدم.
هفته بعد اتحانام شروع میشه نمیدونم میتونم سر بزنم یا نه. شاید چند وقتی غیب شم. امتحانا آخر ساله دیگه. امتحان مدارمون از همه جالب تره. معمولا ۳ یا ۴ سواله ۳ ساعت. تا حالا نیم ترم ها این جوری بوده.
التماس دعا سر افطار. افطار وبلاگ هم خوش بگذره. برا من هم غذا ایمیل کنید. یا علی
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت:
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
از خداوند منان٬ آمرزش و مغفرت را برای رفتگان شما و صبر و توفیق را برای بازماندگان مسئلت می کنم.
(عجب جمله ای شد!!)
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش ...
چندین بار کسانی مثل همین علی آقای شما رو از دست دادم .. چه فیزیکی ...چه معنوی ...
و هر بار امیدوار بودم برای پیدا کردن کسانی نه همانند که شبیه ...
نبود ....
خدا همه رو براتون نگه داره.
افطاری بین وبلاگی نمی دین...
با طنین دلتون ما رو هم دعا کنین.
آقا شرمنده دیر خبردار دار شدم.تسلیت میگم با تاخیر .یه چیزه دیگه یادم افتاد .یادم پارسال هیچ افطاری رو خونه نبودی ...درسته؟
۱- یافت می نشود از این گوهرها منصورجان. به دیپلم و لیسانس هم نیست. یه فامیل داشتیم راننده کامیون بود و زیر سیکل سوادش. روز تشییع جنازش تو شهرشون هیچ کس توی خونه ننشسته بود. جنازه اش سر قبر رسیده بود، ته صف تشییع کننده ها ۴ کیلومتر اونورتر بود. مردمداری و به درد مردم رسین و به درد مردم خوردن هر چیزیش بد و سخت باشه، عاقبتش خوشه.
۲- عطف به مطلب بالا نوشته بودی یه زمانی که ... نمیدونم کسانی که دنبال حل مشکلات مردمن خودشون گشنگی کشیدن و ... از این حرفا. دیدم فرصت مناسبیه یادآوری کنم از اون فامیلتون بپرسی.
۳- برای اینکه سوء تفاهم نشه اینم بگم که ما یه فامیلی داریم که دست خیرش خیلی توپه، هروقت آدم رو میبینه از وضعیت فک و فامیل میپرسه ببینه کسی مشکلی داره که اون بتونه حل کنه. جالبه که من که بهش نزدیکم میدونم خودش توی مشکل داشتن دست کمی از بقیه نداره ولی نمی دونم چطوره که اولا تحملش خیلی بالاست و ثانیا مشکلات خودش هم بالاخره حل می شن اونم در بهترین وجه ممکن.
۴- در مورد افطار هم باید بگم خیلی خوشحال میشیم. البته با این کیلی که شما طعام را می سنجی فکر کنم من باید برای خودم و نصیر افطاری بیاورم.!!!
۵- ببینم اکسیر درست است یا اکثیر؟
زت زیاد و البته مراتب ارادت ... تا بینهایت
مخلصیم- دست شما درد نکنه
1- بعضی وقتا با دست هم میشه جلوی دیدن اشکا رو گرفت ولی نه برای کسی که «بغل دستت نشسته»!!! sufilio برای کسی خوبه که نمیخواد «هیچ» کسی اشکاشو ببینه! تازه sufilio ارزون ترینشه!
2- باز میگویند: فردای دگر، صبر کن تا دیگری پیدا شود،
کاوهای پیدا نخواهد شد، امید....!
کاشکی اسکندری پیدا شود!
« آقا منصور، همه چیز تغییر میکنه، همه چیز...»
اصلا این سافیلیو رو نوشتم که ببینم شما چی میگی!
یه بار با اعداد
یه بار با ستاره
و یک باره دیگه هم با حروف انگلیسی
تنوع چیزه خوبیه
چاکریم دیگه
سلام
میزبان ماست هر کس میهمان ماست.
بله
زندگی سخت است
تا شقایق است زندگی باید کرد!!
( شقایق مجاز است!!!؟؟؟.. )