رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

می دونی؟ واسه زندگی کردن  (زنده مانی نه ها، زندگانی)، واسه اون باید زیاد باشی. خیلی زیاد باید باشی. اون قدر زیاد باید باشی که هر چه قدرم ازت بردارن بازم زیاد باشی. میدونی؟...
حکما بدی خیلی از ماها اینه که خیلی کمیم. واسه همینه که خیلی زود تموم میشیم. هستیما، اما فقط تا یه وقتی. بعد یهو نیگا میکنیم میبینیم که عملا دیگه نیستیم. نه اینکه رفته باشیما، یا اینکه مرده باشیم، فقط تموم شدیم. اشتباه نکنیا، تموم شدن همون مردن نیست... مردن معمولا (دقت کن، معمولا )یه بار اتفاق میفته، تو نفس میکشی میکشی میکشی... بعد یهو دیگه نفس نمی کشی، نمی کشی، نمی کشی.....*  اونموقع خوب مردی. اونموقع دیگه واسه همه آدما مردی. اما تموم شدن ممکنه تو زندگیت خیلی تکرار بشه. اگه آدم کمی باشی، امروز واسه یکی تموم میشی، فردا واسه یکی دیگه... و همین طور این تسلسل ادامه پیدا میکنه و هی واسه همه ته میکشی. درست مثل یه سیگار. درسته که سیگار با سیگار فرق می کنه و شرایط محیطی هم توی ریت ته کشیدنش تاثیر دارن. اما اون چیزی که مشترکه ذاتشونه که ته کشیدنه. اوکی؟ خوب بیشتر توضیح میدم... ببین این زیاد بودنم یه جورایی کیفیه ها. یه سیگار برگ کاپتان بلک رو با یه بسته
کنت لایت مقایسه کن. منم می تونم اون کنت لایت رو تموم کنم. ولی اون برگه کار هر کسی نیس. من بخوام به اون لب بزنم سه سوت از نفس میفتم و کم میارم. اون آدم ِخودشو می خواد. تازشم وقتی دیگه آدمش بیاد و تمومش کنه که دیگه غمی نیست. اسمشم دیگه تموم شدن نمیشه...

آهان. می گفتم که تموم شدن ممکنه تو زندگیت خیلی تکرار شه. آدم کمی باشی، امروز واسه یکی تموم میشی، فردا واسه یکی دیگه. شاید خودتم نفهمی کی تموم شدیا. خیلی حواست باید باشه تا بفهمی. هیشکی هم قرار نیست بهت بگه، میدونی که چرا؟ خوب چون اونوقت دیگه اصلا هیچی نیستی واسه طرف، وجود و ماهیت ذهنی ای نداری واسش. خوب واسه چی باید باهات حرف بزنه که حالا بخواد بگه که "هی فلانی، تموم شدیا"؟ کار دیگه از کار گذشته ...
خلاصه این که خیلی زیاد باش. نذار تموم شی. واسه هیشکی حتی یه نفر...
 مگه اینکه آدمش باشه. آدمش...

از اون مهمترشم اینکه اگه کمی، خریت نکنی بیخودی خودتو زیاد نشون بدیا. این جوری خیلی بدتره. زودتر تموم میشی، میفهمی که؟ دوزت که بالا بره، حکما اون مقدار داروی محدودت زودتر تموم میشه. اینم خوب هم طبیعیه و هم مجرب. و بازم حکما "من جرب المجرب، حلت به الندامه ** ".


* دقت کن دیگه. همه چیزو که من نباید بگم. سه نقطه ته مردنه بیشتر از اونیکی بود.
**حضرت حافظ


پ.ن. خوشگل شدیا کره خر.


همین.
رضا.

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 10 آبان 1383 ساعت 15:05

تو دوباره زد به سرت؟

احمد یکشنبه 10 آبان 1383 ساعت 22:25

من که نفهمیدم چی میگی ولی لابد حرف خوبی میزنی موافقم!

محمد امین یکشنبه 10 آبان 1383 ساعت 22:25

؟؟؟

یه قصه محال یکشنبه 10 آبان 1383 ساعت 23:08

------یهذره قاطی پاطیه...بهتره هر کی برداشت خودشو بکنه.نه؟

منصور یکشنبه 10 آبان 1383 ساعت 23:43 http://toranj.blogsky.com

من فکر میکنم یه مطالبی اینجا نوشته شده ولی یه چیزهایی هست که در اون مورد به این طرف زمینه آورده نشده و به جا در نیامده.از این قسمت در جواب این صدا به گوش بوده.

بنده خدا دوشنبه 11 آبان 1383 ساعت 00:14

سید رضا خیلی بی معرفتی

یه حالی از ما بپرس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد