دیروز بعد افطار رفتیم جیگرکی! نمی دونم آخه چرا من همچین کاری کردم!!! اوضام ریخته بهم...امان از دوستان ناباب!
به انواع و اقسام دوستان جوانترم که وبلاگ دارند توصیه میکنم وبلاگ رو به حالت تعطیل در بیارند. درسها یواش یواش سنگین میشه و این کار ازشون خیلی وقت میگیره. فقط مطلب دادن نیست. وبلاگهای دیگه سرزدن٬ کامنت گذاشتن٬ جواب نظر دادن و... به نظر میرسه جمع کردنش معقوله. البته این تنها یک پیشنهاده و طبیعتا" تصمیم با خودشونه.
امشب توی هیات ، حرفهایی شنیدم که انگار سخنران حاضر کرده بود برای من! در ارتباط با اخلاق اجتماعی حضرت پیامبر(ص) مطالبی گفت که دیدم اوووووه! چقدر ما فاصله داریم. تصمیم جدی دارم حرفهایی که شنیدم رو از فردا بکار ببندم. هرچی باشه کار ما یه جورایی شبیه کار انبیاست دیگه !
دو سه روزه یک موضوعی که برای یکی از عزیزانم پیش اومده ، فکرم رو تا حدی مشغول کرده. تا حالا که نتونستم کمکی بکنم. دعا کنید در ادامه بتونم.
احساس میکنم وبلاگ ما خیلی خشکه! نه عکسی ، نه صدایی. فقط مطلب و مطلب و مطلب. امیدوارم پشتیبان فنی یه کاری بکنه.
دو شب پشت سر هم سحری خواب بمونی آی حال میده ! تهجد زیادیشم بده! آدم در طول روز گرسنه می مونه!!!
تو محله ما، یک نفر همراه پسر 6 سالش تصادف کردند و از دنیا رفته اند. فامیلها وهمسایه ها چند تا پلاکارد مشکی روی دیوارهای خونشون نصب کردن. متن یکی از پلاکاردها این بود که: «درگذشت نابهنگام .....» می گم مگه ما درگذشت بهنگام هم داریم؟! پیرمرد 85 ساله بمیره ، به موقع مرده؟ بچه 6 ساله نابجا؟! خدای ما «خدای جانشین علل مجهوله» است...
هرگز دمی ز یاد تو غافل نیوده ام، هرگز...
منصور
حق با شماست. درسهایمان خفن سنگین می شود.
دلم میخواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشموبرای همین راست می گویم
نگاه کن :
با من بمان.
سلام. هیئت کجا می رین شما؟ التماس دعا.
سلام و قبول باشد،
۱) دلیل رفتن جگرکی را من می دانم، بدقولی یک دوست باعث می شه آدم بره جیگرکی دیگه از حرصش ... !!!
۲) حالا ببین آدم اگه سه روز پشت سرهم سحری نخوره چی میشه ...
۳) جهت رفع خشکی وبلاگ حاضر به نوشتن تذکره المقامات هستیم ها ... از تو به یک اشارت ...
۴) در مورد اخلاق اجتماعی هم چی بگم؟؟؟؟؟ (برای خالی نبودن عریضه ...)
۵) در مورد اون عزیز هم اگه کمکی از من برمیاد در خدمتم
۶) درگذشت نابهنگام ترکیبی است مانند بچه ناخواسته. دیدی بعضیها می گن این بچه ناخواسته بود؟ در عجبم ماها فراموش می کنیم که خواست مال کیه ...
۷) زیاده جسارت است ... مخلصیم دربست
۱- اون دوست که بدقولی کرده (که نکرده) بیاد بگیره مارو بزنه ولی از این حرفا نزنه! ما مخلص دوستهایی هستیم که بدقولی می کنن!!!
۲- بد دردیه والا!
۳- حتما بنویس- قرار بود این کار رو بکنی ...چی شد؟
۴- منم حرفی ندارم!
۵- مخلصیم.
۶- امشب دوباره دیدم - نوشته بود «بی هنگام» من اشتباه نوشته بودم
۷- ما بیشتر
درس سنگین و ... همش بهونست!
--- من احساس میکنم که انگار تمام دنیا رو حاضر کردن برای من! یه حرف که چیزی نیست... کار شما هم الحق والانصاف کار انبیاست.
همون که همیشه میگید: تا یجا کم میاریم:«خدا خواست...»
به نظر می رسه اگه وبلاگ نویسی حرفه ای باشه باعث پیشرفته ... مثل همین شاعرا که با بحث و نظر دارن اصلا سبک خاصی رو که بیرون این فضا به شعر وبلاگی معروفه راه می اندازن ... حالا در مورد موضوعات دیگه نمی دونم ! ... راجع به درگذشت بهنگام و نا بهنگام به تژنظرم آقا منصور عزیز ریز بینی خاصی به خرج دادین ... یه جور ریز بینی فلسفی ... این کلمه ی نا بهنگام رو اگر از نظر معانی بررسی اش کنیم معنیش دقیقا مرگ یک نوجوان یا کودک هست ! یعنی معنی قاموسی نمیده و نمیشه بهش گیر داد ... اما از نظر فلسفی این کاربرد مجازی معنای دیگری داره که در اون مورد حق با شماست
ببخشید دستم خورد به اینتر این بالا ی اومد
بله درست میگید واقعا درسامون داره زیاد میشه
خوب مراقب باش دستت کجا میخوره!!!
۱۷ شب بی سحری حالی میده که مابقی را هم بی سحری بری جلو !
یه بیت شعر :
از درس و کتاب کار من راست نشد - شاگردی روزگار استادم کرد .
تیتر واقعا معرکه است...فوت نابهنگام هم من فکر میکنم آدم توقع فوت یه پیر مرد رو داره ولی یه بچه ۶ ساله رو نه...
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
...
کارگران مشغول کارند!!! :))
دلم برای بعضی از اساتید عزیزم تنگ شده......اگه دانشگاهم یه ذره به مدرسه نزدیکتر بود سر میزدم!(فکر کنم یه ذره نزدیکتر دیگه میشه چسبیده به مدرسه!!!)
سلام
خیلی سخته که تا بلاگت راه میافته تعطیلش کنی
مثل کسی که تا ماشینشو می شوره بارون می آد
(چه قدر بی نمک)