رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

بازگشت...

   مدت مدیدیه قصد دارم مقدار زیادی غر بزنم ولی نمیشه. اینبار داشتم مینوشتم که یه میل برام اومدش. در مورد شعر بازگشت محمد کاظم کاظمی. نمی دونم‌، شاید خیلیاتون این رو خونده باشیم‌،  اما حیفم اومد نذارمش اینجا. حد اقلش اینه که آرشیو میشه...
   محمد کاظم کاظمی شاعر صاحب نام معاصر افغانی سالهای قبل شعری سروده بود به نام « بازگشت».این رو توی کتاب شعر مقاومت افغانستان خونده بودمش و اون زمان کلی باهاش حال کرده بودم....مدت زیادی نگذشته بود که این شعر اسم این بابا رو سر زبون ها انداخت و اون رو یه شاعر متعهد و با درک معرفی کرد. کمتر شعر دوست فارسی گوی رو سراغ دارم که این شعر رو خونده باشه و به احساس حساس شاعر آفرین نگفته باشه. یه سری هم یکی از شبکه های ایرانی لاس انجلس برنامه مفصلی در مورد این شعر اجرا کردش که " فارسی گویان آن ولا " رو هم از وجود چنین شاعر پراحساسی، آگاه کرد.الآن هم یکی از هنرمندان فرهیخته این شعر رو در قالب آهنگ زیبایی آورده که لطف شنیدش رو دو چندان کرده...
( یه مقدار بلنده‌، ولی می ارزه به خوندنش...)

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد

و سفره‌ای که تهی‌بود، بسته خواهدشد

و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهدرفت‌

و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهدرفت‌

 

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،

منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌

منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود

و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌

به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌

اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌

تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌

من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد

نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

 

طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد

و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم‌رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم‌رفت‌

 

چگونه بازنگردم‌، که سنگرم آنجاست‌

چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌

چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌

و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌

اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود

قیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست‌

شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست‌

کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌

مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم‌

مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌

 

شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما

و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌

شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌

تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی‌

پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌

تویی که کوچة غربت سپرده‌ای با من‌

و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌

تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

 

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌

و چند بتة مستوجب درو هم داشت‌

اگرچه تلخ شد آرامش همیشةتان‌

اگرچه کودک من سنگ زد به شیشة تان‌

اگرچه متهم جرم مستند بودم‌

اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌

دم سفر مپسندید ناامید مرا

ولو دروغ‌، عزیزان‌! بحل کنید مرا

تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم‌رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم‌رفت‌

به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌

به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌

خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌

و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌

همیشه قلک فرزندهایتان پر باد

و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد

مشهد ـ 27 / 1 / 1370


همین.
رضا.
پ.ن. نمی دونم این چرا این مدلی کشیده میشه...

نظرات 5 + ارسال نظر
میلاد جمعه 6 آذر 1383 ساعت 20:09 http://mirror.blogsky.com

۱. اول
۲. شعر قابل تاملی است.
۳. ...

احمد جمعه 6 آذر 1383 ساعت 22:04 http://mirror.blogsky.com

خیلی قشنگ بود

آوای من شنبه 7 آذر 1383 ساعت 18:30 http://avayeman.blogsky.com

خیلی خوب کردی نوشتی‌اش.
ویتامین شعر وبلاگ هم همچین پایین اومده بود:))

میلاد یکشنبه 8 آذر 1383 ساعت 00:36 http://mirror.blogsky.com

علت کشیده شدن این مطلب اینه که blogsky یه اشکال کوچیک توی پاراگراف بندی داره. برای اصلاح باید روی دکمه View HTML Source کلیک کنید و قبل از هر پاراگراف بنویسید /PP

مرسی.

جسد زیبا جمعه 13 آذر 1383 ساعت 08:54

ببخشید حال نداشتم بخونمش
خودت که میدونی
....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد