رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

کشکول


1- میگن یه آقایی رفت بالای منبر ، می خواست در مورد شهدای کربلا سخنرانی کنه. تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم، یه کاغذ دادن بهش که نوشته بود: طرفدارای معاویه تو این مجلس هستن، در سخنرانیت به این نکته توجه داشته باش. تا اومد شروع کنه یه یادداشت دیگه بهش دادن که : هواداران یزید هم تو این جلسه هستن ، این را هم لحاظ کن. دوباره تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم ، نوشته بعدی به دستش رسید که : طرفدارهای شمر(!) هم حضور دارن ، مراقب باش چی میگی. طرف مستاصل شد . گفت : بسم الله الرحمن الرحیم. مردم ، روز عاشورا ، شهدای کربلا رو برق گرفت ، شهید شدن !!

 حالا شده نقل ما . این رو ننویس که بده ، این رو اشاره نکن که منفیه ! این رو نگو که خیلی بی انصافیه . خلاصه انگاری باید بگیم مشکلاتی که می بینین مال ما نیستا ! مال همسایمونه !!

 

2- علیرضا خوب مینویسه . مطالبش هم مورد توجه دوستان قرار گرفته. دیروز بهش گفتم که سال آینده این وبلاگ رو با تمامی حقوق مادی و معنوی به تو می سپارم و به طور کلی از صحنه وبلاگ خداحافظی میکنم ! یک وداع زود هنگام!!!

 

3- نصیر ننوشت . مارو گرفته حسابی ! بهونه آورد که اسمم رو باید اضافه کنی به کنار وبلاگ ، کردیم. یه چیز دیگه هم خواست ، انجام دادیم. وعده 17 ربیع رو داد، گذشت و ننوشت. حالا دیدین اخراج کردنش از وبلاگ کار درستی بود ای کسانی که به من اعتراض کردین ؟!!!

 

4- پنجشنبه روز سنگینی بود. جلسه پشت جلسه. شرمنده دو سه تا از دوستان شدم که اومده بودن منو ببینن و نتونستم حتی یک لحظه در خدمتشون باشم. مخصوصا از رضای عزیز حسابی عذر می خوام .

5/4- اون روز مهم که ازش نام برده بودم ، الحمدلله به دعای خیر دوستان به خیر و خوشی گذشت. ممنونم.

 

5- دیشب به دعوت تعدادی از دوستان قدیم که در مدرسه خ... در خدمتشون بودم ، رفتیم "بانی چاو" تو میرداماد. ما هم اونجا رو بلدیم فقط! شب خیلی خوبی بود. چه نشست دلپذیری بود. صفا ، صمیمیت ، محبت ... خاطرات زمان دبیرستان. یکیشون رو 4 سال بود که ندیده بودم . دهانش باز مونده بود که چه جوری جزئیات اتفاقات اون موقع رو یادمه. اینقدر احترام میذاشتن که آدم شرمنده میشد. بهم میگفتن شبیه مهران مدیری هستی! با اصرار زیاد. گفتم لازم نیست خیلی به خودتون فشار بیارین. قبول دارم ! کسان دیگری هم بهم گفتن. می گفتن مخصوصا اون موقع که کارگردان بود و از مردم تست بازیگری میگرفت ( تو آسانسور گیر کردین و...) و باز هم با اصرار میگفتن که تو شبیه "خوزه مورینیو " هستی ! مربی چلسی ! البته این یکیش رو نفهمیدم از لحاظ قیافه گفتن یا اخلاق. چون مورینیو " نارسسیست " است ! می دونم با این حرف ، سوژه دادم به دست مخالفان ! مخصوصا پیرهرات عزیز ! ( که چند وقته اصلا تحویل نمی گیره و ما رو از ارشادات خودش محروم کرده !) البته خودم فکر میکنم هیچکدوم درست نیست. بلکه منظورشون "اصرار به متفاوت عمل کردن " است. " مورینیو" قهرمان که میشه تو استادیوم وا نمیسه و میذاره میره خونه . یا از نشستن رو نیمکت که محروم میشه ، اصلا نمیاد استادیوم و می مونه خونه ! یا حرفهای متفاوت میزنه . شاید هم اینا نیست...

5/5- با این دوستان وعده کردیم تابستون که دو سه تا از همکلاسی های قدیمشون از امریکا و انگلیس میان ، یه سفر بریم شمال و برنامه ش رو هم کامل ریختیم. نکته جالب برام این بود که هنوز بعد از چهار سال که از دبیرستانشون می گذره ، و دیگه سال آخر دانشگاه  هستن، میگفتن خانوادمون اگه بدونن شما همراهمون هستین اجازه میدن بیایم مسافرت !!! یه تعریفای دیگه هم ازم کردن که اینجا نمیشه گفت!!! می ترسم به یه چیزایی متهم بشم!!! و این حرفا برام بسیار ارزش داشت چون میدونستم کسانی این چیزا رو میگن که نه کارشون به من گیر هست و نه حسابگری میکنن و نه امثال آن. و یک چنین شبی رو من با خیلی چیزا عوض نمی کنم.

 

6- داشتم فکر میکردم ، که با افراد و جمع های زیادی ارتباطم رو حفظ کرده ام. و برای این ارتباط وقت و انرژی باید صرف کرد. فارغ التحصیلان مدرسه خ... ، بچه های مدرسه س... ، دانش آموختگان مدرسه و... ، یکسری از فارغ التحصیلان م... ، همکاران خودم ، دوستان دانشگاه ، بعضی دوستان خاص ، یکسری از دانش آموزان سالجاری ، تعدادی دوستان جاهای دیگه ، که تا حدی در حفظ ارتباط با این عزیزان موفق بودم . نمی دونم از برکات (!) دوران مجردیه یا نه ! ولی امیدوارم که بتونم این دوستی ها رو حفظ کنم. منتها وقت میبره و انرژِی.

 

7- داشتم آرشیو وبلاگ رو میخوندم، به نظرم رسید شاید خالی از لطف نباشه به تقلید از بعضی مجلات و یا تلویزیون ، گاهی اوقات یک ستون نقل مطالب از آرشیو داشته باشیم . تا چه پیش آید.

 

۸- گاهی اوقات یک نفر رو اینقدر دوست داری و قبولش داری که اگه بهت بد و بیراه هم بگه یا پشت سرت حرف بزنه ، ناراحت که نمی شی هیچ ، خوشحال هم میشی. اینجاست که سعدی علیه الرحمه گفته:

 

جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد                       یاری که تحمل نکند یار نباشد

 

منصور

نظرات 15 + ارسال نظر
سونیا جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 11:54 http://only-one.blogsky.com

سلام دوست عزیزم/وبلاگ زیبایی داری/خوشحال می شم به منم سری بزنید...موفق باشید...

زدیم. خبری نبود

پیر هرات جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 12:33

این اسم ها واقعیه دیگه نه؟ بقیه ش رو هم می گفتید: فارغ التحصیلان مدرسه پ٬ دانش آموزان دبستان خ٬ کارکنان دانشگاه ث٬ کارمندان شرکت ژ٬ رفقای هیئت چ٬ دوستان مدرسه گ٬ و بالاخره دانش آموختگان مدرسه ط ... شوخی کردما!

ما کماکان «در نهایت ارادت نسبت به شما» هستیم. فقط مشکل ما اینه که نمی دونیم چی جوری این ارادت رو به شما نشون بدیم. همین.

بله - اسمها واقعیه
در خدمتیم

احمد جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 13:25 http://mirror.blogsky.com

۱- اگه از کار کنان اداره برق هم تو مجلس نشسته بودن اون وقت آقای سخنران بالای منبر چی میگفت؟!!!
۲- بله اما نه !
۳- چه بچه های بدی بودن اونهایی که اعتراض کردن
۴.۵- خدا شکر
۶- اااااااوووووووههههه چقدر مدرسه !

یا علی

مشکل میشد بله

سجاد .ن جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 13:51

توی این دور زمونه آدم ها زود می رنجند!
شاید هم دیگر را نمی فهمند؟
شاید.. یعنی حتما با رویا هاشون زندگی می کنند
اما
باور ندارند که رویا هاشون می تونه به حقیقت بپیونده!
آدم ها با ور ندارند که هم دیگر را دوست دارند؟!

رویا - رویا - رویایی

دکتر۲۶ جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 14:01

فکر کنم علت خداحافظی شما رو هر کی که هوش چندانی نداشته باشه بدونه.بعضی وقتا فکر می کنم می شه یه روز هم را ببینیم و من تو رشته مورد علاقه ام قبول شده باشم و از دانشگاه واسه تون تعریف کنم؟

ان شاءالله

پیر خمین جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 14:33 http://pire-harat.blogsky.com

۱- هر چی شما بگید!
فکر کنم از این علم جدیدا باید به ما هم یاد بدین تا بتونیم درست حرفمونو منتقل کنیم.
پ.ن: ارادتمندیم!

بیاید یاد بدیم

یک دوست جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 17:01

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

۸ رو خیلی قبول دارم

التماس دعا

سیصد بار جوابت رو دادم- معرفی نکردی. مرد حرف میزنه بابا

کوژ جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 18:38

کورش جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 18:41 http://vulturek.blogsky.com/

- آقا اون نظر بالایی مال منه نمی دونم چی شد که این جوری شد !!!
- منصور خان لطف می کنی دفعه ی بعد یه کم از مایکل جکسون حرف بزنید؟ می خواستم نظرتون رو بدونم ...

من هم نمی دونم- نظرم در مورد مایکل جکسون رو تو وبلاگ خودت نوشتم. اینجا که نمیشه!

علیرضا جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 19:22

سلام
۱- آقا تازه از همه ی اینها هم بگذریم ۲ تا چیز دیگه هم هست :‌
۱-۱ خود سانسودی که همه ی ما داریم
۱-۲ - این که همه چیز رو نمی شه نوشت چون تمام ممکن به وضع متهمان بلاگی بیفتن
۲- در این مورد فکر کنم شبیه سر آلکس فرگوسن باشید .
۳- فقط همین که ایشون بزارن اسمشون رو گوشه وبلاگتون بنویسید باید افتخار کنید
۴- در مورد تعداد زیاد جلساتتان یک بار نظر دادم
۵- آقای حسین رفیعی یادتون نره
۶- هر کار خوبی سخته
۷- خیلی جالب خواهد بود
۸- دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت رفاقت D:

من به اون صورت خودسانسوری ندارم مگر مجبور بشم!
من شبیه فرگوسن نیستم دیگه
تعداد زیاد جلسات یادم نیست - دوباره بنویس

رضا جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 23:15

از اینکه جواب دادید ممنون ولی فکر کنم که باز هم ادامه بدید بالاخره یکی باید واقعه عاشورا رو برای مردم تشریح کنه !
۱.
۲.
۳.
.
.
.
.
۸. آقا من فقط با این قسمت های آخر پستاتون حال می کنم !
این یکی هم خیلی با حال بود ! . یه سوال ؟! همه این هایی که می نوسید مربوط به یک نفره خاصه یا نه هر دفعه ممکنه مال یکی باشه یا اصلا عشقیه ؟

من هم با قسمت آخر پست هام حال میکنم !!!
عرض کنم که این مطالب آخر گاهی اوقات مربوط به یک شخص خاص میشه که خودش متوجه میشه. گاهی وقتا هم عمومی تره. گاهی اوقات هم هرکسی از ظن خود یار من میشه و این قسمت آخر رو چندین نفر به خودشون میگیرن. ولی اغلب یه موضوع کلی است و گاهی اوقات هم استفاده ابزاری از وبلاگ!!!
عزت زیاد

علی درویش جمعه 9 اردیبهشت 1384 ساعت 23:56

سلام ... بابا یکی نیست بگه به شما چه ؟؟؟ وبلاگ خودمه ... هر چی عشقمه می نویسم ... کسی هم ناراحته نخونه ... وا الله
البته مشکل شما اینه که وبلاگ فقط برای خودتون نیست ... یعنی هست ها ! ولی چند نفر دیگه هم ادعای مالکیت دارند مثل همین جناب امین که به خود شما که رییس این وبلاگ هستید و صاحب اختیار کل اعضا انتقاد کردند که اینا چیه نوشتی ... من محکوم می کنم ... اصلا به شما چه ؟ تو ناراحتی تو مطالب خودت از همه تعریف کن (منم یادت نره !)
دیگه اینکه من ۳-۴ بار از کنار این بانی چاو رد شدم ... دیدم خیلی به کلاس من نمی خوره ... آخه ما عمریه پیش آقا مشیری تو شابدوالعظیم کباب خوردیم یا سالهاست که با اصغر آقا جیگرکی تو میدون کشتارگاه رفیقیم یا هر وقت دلمون می گیره و می خواهیم سری سبک کنیم یه سر میریم پیش مش قربون و یه قلیون خوانسار شرابی می زنیم تو رگ و ریه ... دیدم اینجاها به ما نمیاد ....
بارها به شما گفتم که پایان رابطه عاشقانه شما و دوستانتان روز ازدواج شماست ... انتخاب با خودتان ... من بودم تجرد اختیار می کردم ....
الان داشتم با کسی چت می کردم و در حال خواندن بند آخر پست شما بودم ... یه حرفی رو می خواستم به طرف بگم ... بهترین صورت ممکن عینا کپی کردن بند ۸ ام بود ...

زت زیاد

علی آقای درویش تند نرو پدر جان !
امین از دوستان خیلی عزیز منه که نظراتش راجع به نوشته های من رو اینجا نوشته. او حق داره هر جور که میخواد فکر کنه. حالا شاید بهتر بود که شفاها به خودم میگفت ولی اینجا هم بنویسه عیبی نداره.
رابطه من با دوستانم «دوستانه » است نه «عاشقانه». کلمه عاشقانه در این رابطه بکار نمی رود. پایان تجرد این وقتها را کم میکند ولی اینکه قطع بشه یا نه به شخصیت افراد بر میگرده.
از مطالب من توی چت استفاده میکنی پولش رو بده !!!

محمد امین شنبه 10 اردیبهشت 1384 ساعت 00:22 http://toranj.blogsky.com

من یک انتقادی به برخی از نوشته ها وارد کردم که فقط منفی بافی می کنند.اگه قبول داریم که منفی بافی می کنیم پس خواهش می کنم.به نکات و استدلال هایی که بیان کردم توجه کنیم .وبرای یک بار هم که شده برای آنها کمی ارزش قائل باشیم.اگر چه از نظر ما اشباه باشند.شاید هم مطمئن هستیم که از سر دلسوزی نکات منفی یک رویداد ویا هر چیز دیگر را بیان می کنیم. واصلا نمی توان به آن ها گفت منفی بافی.پس در این مورد به خود نگیریم.
نمی دونم اگه یک انتقادی به چیزی وارد شد باید آن را با آهمیت بدانیم ویا ان که با مسخره کردن یک رنگ بی ارزشی به ان بزنیم.فقط می دانم که باید از هر انتقادی استقبال کرد
یکی از معیار های آنسان موفق می تواند همین روابط عمومی باشد.امید وارم در این عرصه مبه موفقیت بهتری برسید
اگر بار گران بودیم ورفتیم
آگر نا مهربان بودیم ورفتیم

درسته- از انتقادها باید استقبال کنیم- موافقم
ارشاد شدیم.

محسن شنبه 10 اردیبهشت 1384 ساعت 09:30

۱- میگن یه آقائی هم رفت بالای منبر روضه خوند همه در رفتن ... (بقیه اش رو بعدا خصوصی میگم)
۲- ایول واگذاری امور. ببینم نکنه این وبلاگ آغاز ریش آوردن کرده؟
۳- نصیر بنویسه یا ننویسه سالاره. اخراجش هم با این حرفا توجیه پذیر نیست ... هی بل بل بل بل بل بل بل ...
۴- روزهای سنگین و بی عبادت چه کنم؟ ...
۵/۴- الحمدالله ...
۵- تا باشه از این دعوتا ...
۵/۵- مسافرت مجردی خیلی میچسبه. تا توانی از آن بهره ببر که این نعمت در بهشت هم نیاید ...
۶- ما که نتونستیم. انشاءالله شما موفق بشی
۷- عالیه. می خواستم از آرشیو وبلاگم مطلبی در مورد میلاد پیامبر بیاورم ترسیدم دچار سانسور به دلیل تکراری بودن شود
۸- شاعر می گوید: نیش از دهن تو نوشداروست. یک شاعر دیگر: گرازدوست چشمت به انعام اوست/تو در بند خویشی نه در بند دوست. یک شاعر علیه الرحمه دیگر:
زیرشمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

ودر آخر ارادت کامل داریم آقاجان

مخلصیم- حضورا خدمت رسیدیم

رسول یکشنبه 11 اردیبهشت 1384 ساعت 13:59

شما ننویسی اینجا دیگه با حال نمیشه!!
من که با نوشته های افراد جدید حال نمی کنم
فقط متن های شما و اون هم پاراگراف های آخرش
خوش باشید
...

شما تشریف بیارید من یکسری از اون انتهای وبلاگی ها تقدیم کنم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد