ما همان فرزندان سربازانی هستیم که نام وآوازه آنها غرب وشرق را در بر گرفته بود.
ما همان فرزندان سربازانی هستیم که کارشان شکار امپراتور و سرزمین های بزرگ وکوچک بود.
ما همان فرزندان سربازانی هستیم که جز آباد کردن به هیچ چیز فکر نمی کردند.
ما همان فرزندان سربازانی هستیم که دروازه های آتن به روی آنها باز بود
ودر آخر ما همان فرزندان سربازانی هستیم که متجاوز را ازخرمشهر راندند.
قول داده بودیم دروغ نگوییم ولی مصلحت را نمی دانستیم
قسم خورده بودیم خیانت نکنیم ولی منفعت را نمیدانستیم
ایرادی ندارد
از این به بعد قسم می خوریم که قول ندهیم.
محمد امین
ولی حالا ما هیچی نیستیم ...
بهتره قول بدین که قسم نخورین...
آقا افکتشش..؟!
چند می گیره ...
بالاخره ماها فرزند هابیل یم یا قابیل !
مطمئنیم این قسم آخری رو هم نمیشکونیم ؟!
یا علی
این یکی نباید زیاد سخت باشد
خیلی ریز مینویسی...
- تو که هدفت اون چیزیه که لازمه اصلیش قول دادن و عمل کردن به قوله ( البته اگه بخوای این اصالت امروز و آرمان گراییت رو حفظ کنی ) با این قسمی که میخوری داری به هدفت پشت پا میزنی.
- راستی اگه دیگه ریز ننویسی دیگه وقتی به «به رویای نیمه کاره» میام نمیفهمم که محمد امین مطلب داده!
فکر نیمکنم این قسم با اصالت امروز و آرمان گرایی منافاتی داسته باشه
از این به بعد حرفایی رو که میزنیم ببینیم خودمون انجام میدیم یا نه!
با این استدلال نمی توان جلوی حرف حق را گرفت
تو این دوره زمونه شعار دادن از آب خوردن راحت تره اما برا یه جرعه عمل باید ...(نمی دونم)
در دوران گذشته شعار دادن مثل آب خوردن نبوده...
سلام
این دفعه مناسب دیدم خودم سانسور کنم تا شما تو زحمت نیوفتی .
البته از این به بعد همین را هم نمی نویسم تا حتی زحمت خوندن همین رو هم نکشی . (البته واضح است که من هم زحمت خواندن مطلب شما رو به خودم نمیدم)
شما صاحب اختیارید .
گوش ها را در زمان حق شنیدن پنبه اند
سلام ...
یه بار گفتم حرف سیاسی ممنوع ! تبلیغ آباد گران در وبلاگ ترنج ممنوع ... تبلیغ هر کوفت دیگه ممنوع ... از اسم شهدا برای هر کاری استفاده نکنیم ... علیرضا جوان عزیز را سانسور نکنیم ... با بزرگ تر از خود تندی نکنیم حتی از پشت دروازه های بسته اینترنت و وبلاگ !
از این به بعد قسم بخور و قول بده که کارای بالا را انجام دهی !
زت زیاد
با سلام واحترام
ااین که یک مطلب سیاسی هست یا نه را شما تعیین نمی کنید.در ضمن تا حالا از طرف مقام رسمی به من تذکر داده نشده است(منظورم جناب رئیس است) اگر مطالب من از نظر ایشان به درد این جا نخورد حرفی نیست. جا برای گفتن سخن کم نیست.در ضمن ما کسی را سانسور نمی کنیم. دوستان خود ٬خود را سانسور می کنند.
روابط در دنیای امروز کاملا متقابل است .هر عملی را عکس العملی است.
من قسم خورده ام که دیگر قول ندهم
باز هم توصیه می کنم ادبیات بهتری در نوشتن به کار ببرید
نظر بالایی منم ! با کس دیگه اشتباه نشه !
زت زیاد
۱. dont need you
anymore
i dont want to be ignored
i dont need one
more day
of you wasting me away
i dont need you
anymore
i dont want to be ignored
i dont need one
more day
of you wasting me away...
۲.I'm supposed to be the soldier who never blows his composure Even though I hold the weight of the whole world on my shoulders I am never supposed to show it
۳.ما فرزندان ان سربازان نیستیم ما فرزند کسی نیستیم ما نسل سوخته ایم...
لابد نسل بعدی هم نسل پدر سوخته اند!!!
امین عزیز.
والله من دارم از این کارت خجالت میکشم. از این بازی ها تو وبلاگ نداشتیم که از کامنت هرکی خوشت نیومد پاکش کنی.
یه ذره رفیت واسه ی تحمل خوب چیزیه بعضی وقتا...
نمیدونم از کجا این حر ف هها را می زنید. ولی اتهام بزرگی است. امید وارم درست قضاوت کرده باشید
آره... فرزند ایرانیم.. نه هابیل نه قابیل...
یادمه یه وقتی که با بچه ها صحبت می کردم به این نتیجه رسیدیم که حضرت آدم و خانواده به کل ایرانی بودن...
یاران ز چه رو رشته ی الفت بگسستند
عهدی که روا بود، دگر باره نبستند
...
ما را دگر از پهنه ی دشمن گله ای نیست
کآن عهد که بستیم، رفیقان بشکستند
1) که عزیز سیاسی نوشتی، داشتیم؟!! نداشتیم که!!! (تا اونجا که من میدونم قرار بود اینجا مطلب سیاسی نوشته نشه)
2) لو فرض که سیاسی نوشتی، سنگ کی رو به سینه میزنی ؟!! چپ یا راست ؟!! زیر علم کسی سینه بزن که ارزشش رو داشته باشه ...
3) گفتی فرزند همون سربازهایی! (گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل) چی یاد گرفتی از اون سربازها؟!! البته این سوءتفاهم پیش نیاد که من بخوام به پدر شمای نوعی توهین کنم که اگه اینجور باشه خدا بر من نبخشه. میخوام بگم چی به ارث بردی از اون نسل به قول تو سرباز؟!! همونایی که میخواستند انقلاب صادر کنند؟!! همونایی که ... (خودت هر چی دوست داری جای اون سه نقطه بنویس، همون شعارهایی که من و تو بلدیم، از همون قشنگ ها، از همینایی که نوشتی)
در جملاتی که نوشتی به پیشینه ی تاریخی (دروازه ی آتن، شکار امپراتور و سرزمن های بزرگ و کوچک و ...) اشاره کردی، فکر نمی کنی شعاری ترین حرف هایی که میشد رو زدی؟!!
4) اما واژه ی سرباز: ببینم این سربازایی که میگی الان چندتاشون فکر آباد کردن همین مملکت هستند؟!! چندتاشون دنبال منافع خودشون نیستند؟!! چندتاشون اهل مصلحت نیستند؟!! اونایی که تو بهشون افتخار میکنی، امروز سرباز حزب و جبهه شون هستند نه سرباز مملکت! پس هرجا که لازم باشه، قول میدند و هرجا لازم باشه، میزنند زیر قولشون!
ببین تو لازم نیست هیچی از اون سربازها یاد بگیری یا به ارث ببری، فقط بچه نباش !چه طرز مطلب نوشتنه؟!! چه طرز جواب دادن به کامنت هاست؟!! چرا این همه تعریض و تیکه و کنایه به رئیس ؟!!
من باب یادآوری میگم اکثر کسانی که میان اینجا، بخاطر خوندن مطالب یه نفر دیگه (رئیس) میان نه تو، در کنارش مطالب تو رو هم میخونند! واقعا خیلی ... میخواد که بیایی و توی همین جا نیش و کنایه بزنی به ایشون!!! آخه تو که بال نداری، چرا ... بازی درمیاری؟!!
5) در جواب یکی از کامنت ها نوشتی که "توصیه می کنم ادبیات بهتری در نوشتن به کار ببرید". فکر نمی کنی جواب "های"، "هوی" هست؟!! (جالب اینه که خودت نوشتی:" روابط در دنیای امروز کاملا متقابل است .هر عملی را عکس العملی است.")
یا قبلترش گفتی "اگر مطالب من از نظر ایشان به درد این جا نخورد حرفی نیست. جا برای گفتن سخن کم نیست.". کسی نگفته هر تراوش فکریتون رو اینجا بنویسید! کسی هم جلوی شما رو که نگرفته، خوب برو یه جای دیگه حرفات رو بزن! این گوی و این میدان ...
6) دروغ نگفتن و خیانت نکردن از اصول انسانیه (و برای رعایت کردنشون لازم نیست قول بدی و قسم بخوری) و مصلحت اندیشی و منفعت طلبی، عقلانی است و بسیار ممدوح! اون چیزی که مردوده اینه که حق رو بر میل و خواسته ی خودت منطبق کنی! این رو بدونیم که همواره میل ما، حق ما نیست! مثل همین کاری که کردی: میلت این بوده که کل کل اینجا راه بندازی ولی همچین حقی نداشتی اما باز هم این کار رو کردی! پس از همون منظری که خودت توی نوشته ت مطرح کردی، تو هم کار خطایی کردی!
7) امین! حُرمت ِ خلوت ِ ما کو؟!!!
ببخشید .این اولین نقد جدی بود که به مطالب من وارد شده و از آن جا که شعار ؛زنده باد موافق و مخالف من شعار من هست.مطالب نقاد که کاملا جدی است ونیز وارد را مورد توجه قرار می دهم.اما نکاتی به ذهن من می رسد:
الف) من این طور فکر نمی کنم که احزاب وطرف داری عده ای از یک حزب .باعث ضربه زدن به امور جامعه و کشور شود. توسعه را در فعالیت در راه آرمان ها می دانم.لذا بعضی از فعالیت های گروهی را ارزش می دانم.
ب)به نظرم می رسد که امید از جامعه ما رخت بر کنده .بدی بحث این جاست که عده فکر می کنند این نا امیدی ناشی از تاریخ سیاه ما هست. واصلا بد بختی ما ناشی از نژاد ما وملیت ماست.خب .من می خواستم یک نکته رابه مخاطبان بگویم. ما تاریخ بزرگ داریم .وهمان طور که پدرانمان توانستند کاری بکنند ما هم می توانیم کاری بکنیم.
۳)نمی دونم چرا شعار دادن در ذهن ما معنای بدی پیدا کرده چیز خوبی است .باید شعار داد .و عمل مان را تحت آن شعار جلو ببریم.
۴)قبلا هم گفتم در وبلاگی که جناب رئیس هستند سخته چیزی بنویسی .چون که مخاطبان ایشان را خطاب قرار می دهم.امید وارم که در آینده نزدیک بزرگ شوم.ولی بد نیست از عالم بچه هم خبری داشته باشید
۵)معمولا دوستان اول کامنت می گذارند و بعد من پاسخ می دهم. عمل از دوستان وعکس العمل از من.
۶)امید وارم که از این بحث ها هم من وهم خوانندگان درس بگیریم
۷)ببخشید اگه حرمت نگه نداشتم.
۸) امید هیچ معجزه ز مرده نیست .زنده باش.