تازه می فهمم معلمای بیچاره ( مثل استاد عزیزمون، آقا منصور ) از دست شاگردای خنگ ( مثل من ها ) چی می کشیدن توی مدرسه.
واقعا که خیلی صبر و تحمل می خواد درس دادن به این مدل آدما...
میدونی؟ اصل قضیه از اینجا شروع شد که برادر گرامی فرمودند که: "هی رضا! یه تدریس خصوصیه که من مجبور شدم بگیرم و اصلا وقتش رو ندارم. هستی بری درس بدی یا نه؟"
من هم بی جنبه. گفتم بستگی داره چی باشه و کی باشه و... . گفتش: "خوب چیش که کامپیوتره. ویندوز و ..." حرفش رو قطع کردم و گفتم اوکی. و اینگونه بود که بدبختی شروع شد...
راستش الآن که دارم این حرف رو می زنم، به طرز وحشتناکی اعصابم از دست این شاگرد عزیز خورده. کاملا تعطیل.سِون دِیز اِ ویک، تُو ِنی فور آو ِرز اِ دِی... هیچ مدلی یاد نمی گیره.موندم...
این اولین تجربه تدریس خصوصی بعد کنکور.
اما یکی دیگه هستش خیلی حال میده. این یکی یه کلاس فوتوشاپه. این مدلی که من قبلا یه ذره خیلی کم فوتوشاپ بلد بودم. دنگم گرفتش که کلاسش رو هم برم. و الآن دقیقا به فاصله یه جلسه دارم همین فوتوشاپ رو درس میدم "-: ( صوت )
توصیه می کنم این مدل رو همه تون تجربه کنین... خیلی حال میده. اضطرابی که داری از یه سوال بس ربط طرف و هزار تا چیز دیگه. تازه، علاوه بر اینکه پول کلاس خودم بعلاوه آژانس تا خونه این بابادر میاد، 10 تومن هم ته اش میمونه که خوب، خیلی عالیه دیگه...
ممم. فعلا همین دیگه.
رضا.