میخواستم از جشن خودکفایی گندم ! و همچنین اردویی که رفتیم بنویسم که بماند برای بعد.
ادامه مطالب رسیده از کانادا که با زحمت فراوان از زبان پینگیلیش به فارسی ترجمه شده (!)رو اینجا می آورم:
اینا nice هستند باهات /تا وقتی nice هستند/ که منافع شون تهدید نشه / اینا از یک ککشون هم برات نمیگذرند/معرفت نداریم اینجا/همه چی دو دو تا چار تاست/البتّه/چون همه وظیفشون رو انجام میدن/کمتربه معرفت نیاز میشه/ولی قشنگ نیست/البتّه کارهای خوب میکنند/تو کارهای داوطلبانه / شرکت میکنند/از خود گذشتگی نداریم/صبحها سر چهار راه ها/volunteer هستند/بچه ها رو از خیابون رد می کنند
/ببین یه بار یه دختره /اومد اطاقم سؤال بپرسه / میدونستم میدونه من این ماه روزه میگیرم/ ولی یادش نبود/ضمن سؤال از کیفش/شیرینی در آورد شروع به خوردن کرد/گفتم به من بفرما نمی زنی/یه ذرّه جا خورد /خیلی جدّی گفت /نه این صبحونمه /اگر این رو به تو بدم /شکر بدنم کم میشه/گفتم ما با هم رفیقیم/گفت تو تا به حال /هواپیما سوار شدی/گفتم آره/گفت اونجا می گن/هر وقت هواپیما میخواد سقوط کنه/فقط به فکر خودتون باشید/خندیدم/گفتم من روزه هستم/دختره چینی بود که 16 ساله تو کاناداست / چینیها عین ظرف خالین/زود فرهنگ میگیرند/یعنی کانادایی شده بود کاملا/گفتم آدم برا رفیقش جون هم میده/خیلی جدّی با من استدلال میکرد /مثال سقوط هواپیما رو/برا بیسکویتش میزد /در حالی بود/که من لطف کرده بودم/وداشتم از وقتم براش میگذشتم / فقط خواستم/یه مثال برات بزنم
/البته ممنون می شن ازت/ولی به این معنی نیست/که اون هم شاید این کار رو برای تو بکنه/هر کس/به منافع خودش فکر میکنه/آره باید راحت بهشون بگی/الان وقت ندارم/یعنی اصلاً اینها تئوریش رو هم ندارند/منصور/مفاهیمی که ما بلدیم/از یه چیزای دیگه صحبت میکند/حرف ما یه چیز دیگه ست/اینا سؤالهای ما رو جواب نمیدند/اینا یه مساله ی دیگر رو حل کردند/اینها هر کس به وظیفه کوچیکی/که براش تعریف شده/درست عمل میکنه/از بچگی کار میکنند/یعنی دبیرستانی ها /تقریباً همه کار میکنند/یعنی تو grocery /کارتون جا به جا میکنند/تو بار/ظرف می شورند/نونوایی وا میستند /پول در آوردن رو دوست دارند/خیلی عشقشونه پول در بیارند
/اینجا زندگی/خیلی حساب کتاب داره/خدمات متنوع و زیاده /قرن جدید /آدمها دارند/خیلی شبیه به هم می شن /یعنی ارتباطت /این فرهنگها رو نزدیک میکنه /و متاسّفانه فرهنگ شرقی ماست که داره از بین میره / منصور ما از یه عالم دیگه/داریم صحبت میکنیم/اینا با این مفاهیم بیگانه اند/حتی عشق و محبّت هم اینجا فرق داره/مدینه ی فاضله اینجا نیست/physical
most of the times / how do you look like is most important question for them
/ your mentality has less importance for them
/قیافه اوّلین فاکتوره /بعد چیزای دیگه/حالا تو بگو/من فلانم یا فلان خصوصیت ها رو دارم/پشمه تقریباً/love باید بلد باشی/خوش تیپ باشی/و اهل گردش و بار و رقص باشی/منصور مصاحبه گرخوبی هستی ها /این متن روsave میکنم/تا حالا وقت نشده بود بنویسم...
ادامه دارد...
منصور
به سلامتی گاو ٬ چون که نگفت "من" گفت "ما" ، به سلامتی کرم خاکی٬ نه به خاطر "کرم "ش٬ بلکه به خاطر "خاکی" بودنش ، به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش تکیه می کنه ، به سلامتی مورچه که تا حالا هیچ کس اشکشو ندیده ، به سلامتی خیار نه به خاطره "خی" ش بلکه به خاطر "یار"ش ، به سلامتی شلغم نه به خاطر "شل"ش بلکه به خاطره "غم"ش ، به سلامتی هر چی نامرده که اگه نامرد نباشه مردا شناخته نمیشن ، به سلامتی کلاغ نه به خاطر سیاهیش بلکه به خاطره یه رنگیش!!!
اگه یه روز بگم...
منصور
0 - زبانم را نمی فهمی، تو خطم را نمیخوانی، چنان بیگانه ای بامن، که نامم را نمیدانی...
1- عید سعید فطر مبارک باشه . عید بزرگی است . حیف که ماه رمضان پرباری نداشتم که در روز عیدش به خودم ببالم. تبریک میگویم به همه عزیزان و خوانندگان محترم. ما را از دعای خیر فراموش نکنید.
2- از تمام کسانی که در یادداشت قبلی با نظر گذاشتن تسلیت گفتند و ابراز محبت کردند تشکر میکنم. جا دارد از بعضی دوستان با ذکر نام تشکر کنم:
احمد ، مهندس باقری ، میلاد ، حسین ، الهه ، کورش ، انواع پیرها (!) و منصور.
اعضا هم که گفتن نداره. ما بعضی وقتا متهمیم که بخش اعظم بازدید کنندگان و نظر دهندگان وبلاگمون ، همین اعضا هستند ! ولی باید بگم که نه ، اینطور نیست. این اعضا اگر به وبلاگ سر میزدند که مطلب میدادند! خیلی هاشون به سلامتی یک ماه یه بار هم این صفحه رو به زور باز میکنن ! معرفی سمت راست وبلاگ دکوری بیش نیست !
3- یه کم بریم تو نخ صدا و سیما! نمی دونم حال دارین یا نه! بی سوادی بی داد میکنه...
الف ) امروز صبح ، توی برنامه مستقیم شبکه تهران ، آقای دکتر فلانی میگفت : «الصدقه یرد البلاء ولو ابرم ابراما» و البته اشتباه اعرابی هم در خوندنش داشت. من تا اونجا که می دونم، اول این حدیث «الدعاء» است. اینجوریش رو کسی شنیده؟ فکر می کنم طرف برداشته حدیث رو customize"" کرده !
ب) تیتراژ پایانی این سریال موسوم به «آقا ماشالله» خواننده محترم – مجید اخشابی- میخونه : " خرمن نکشته هامون" و کلمه " نکشته " رو به ضم کاف قرائت میکنه. در صورتی که واضح و مبرهن است که به کسر کاف صحیح است. نمی دونم این همه عمله اکره مفت خور تو صدا و سیما هستن و بدتر از مدرسه ... کلی آدم تو هر گوشه ش تزریق شده ! اونوقت همچین سوتی عظمایی رو هیچکس حالیش نمیشه. نمی دونم اینا که تو مرکز موسیقی سازمان به ریاست آقای ع . م . یک باند درست و حسابی هستن، چطور شاعر و خوننده همدیگر رو نمی بینن و طرف میخونه؟ جمجمک برگ خزون !!!
ج) یک آقایی تو مسجد بلال ( اگه اشتباه نکنم) منبر رفته بود و گفت باید خدا را فقط به خاطر خودش عبادت کرد. به قول اون خواننده که میگه : "فقط به خاطر تو" !!!
بدون شرح ! اینو میگن استفاده صحیح از ابزار موجود ! و مردم را از طرق مختلف به سمت خدا باوری سوق بدهیم ولو از طریق منصور !
د) این قسمت منقول است از یکی از اعضای محترم :
به نقل از بخش خبر چند شب قبل ، مردم مسلمان در فلسطین به ضرب گلوله اسرائیلیان "شهید " میشن ، ولی تو عراق "کشته" میشن ! نمی دونم چرا فرق میذارن...
ها ) این قسمت هم از اعضا منقول است:
تا چند وقت قبل میگفتن "عملیات شهادت طلبانه" . الآن میگن " عملیات انتحاری" و انتحار دقیقا یعنی خودکشی. آخه این اطلاق درسته؟
4- یکی دو نفر هستن که دیگه کامنت نمی ذارن تو وبلاگ . اگه میخوان با این کارشون به من چیزی بفهمونن، باید بگم که «خوش به حال باغبونی که شغال از باغش قهر کنه !!!»
5- شرمنده اعضای محترم وبلاگ هستم ! رمضان به سر رسید و فرصت نشد که افطاری وبلاگی داده شود. مخصوصا آقا نصیر و آقا محسن! ان شاءالله در اولین فرصت شام وبلاگی داده میشود!
6- یاسر یک هفته قبل به من قول داد که تا 48 ساعت دیگه مطلب میده تو وبلاگ ! نمی دونم تو انگلیس زمان دیر میگذره و هنوز دو روز نگذشته یا مشکل دیگری هست !
7- دوستان در وبلاگهای خودشون یا در قسمت نظران این وبلاگ شعر مینویسند . هرچند من با شعر های خیلی نو (!) و یا شعرهای سپید میانه چندانی ندارم ولی بی اطلاع هم نیستم.
مطلبی می نویسم که به حال و هوای یکی از ماجراها هم مرتبط است.
دشت ها نام ترا می گویند
کوهها شعر ترا می خوانند
کوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت ،
دشت باید شد و خواند.
در من این جلوه ی اندوه زچیست؟
در تو این قصه ی پرهیز – که چه؟
در من این شعله ی عصیان نیاز،
در تو دمسردی پاییز – که چه؟
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من و جور تو نیست.
سخن از
متلاشی شدن دوستی است،
و عبث بودن پندار سرور آور مهر
«حمید مصدق»
منصور