رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یقه گیری!

امروز رفتم یقه رضا رو گرفتم که چرا وبلاگ رو ترک کرده.
تقریبا قانع شدم.
امیدوارم موفق باشه
ولی او برمیگرده.

منصور

این دوتا چه تصمیمی دارن راجع به ما میگیرن؟



تاریخ نشون داده روسیه همیشه در حق ما نامردی کرده...
شما چی می گین؟

منصور

سلام

می‌بخشید که دیر شد. آخه هر وقت اومدم که چیزی بنویسم دیدم یه نفر تازه مطلب داده دلم نیومد روش یادداشت بذارم. الان هم دیگه مجبورم بالای نوشتهء آقامنصور پابلیش کنم چون از فردا کلاسام شروع میشه و دیگه باقیشو خودتون میدونید . البته سعی میـکنم سر وقت اینجا بنویسم  . مثل اینکه اینجا رسمه تازه‌واردا خودشون رو معرفی کنن. چیز زیادی ندارم بگم. شاگرد ترنج عزیز بودم و البته هستم. یه رفیق فابریک هم دارم به نام یاسر که همتون میشناسیدش. از اون آدمای نیک روزگار . ( هندونه‌هایی رو که تو یادداشتهای قبلی یاسر بهم داده بود بهش پس دادم. ) دیگه چی باید بگم. بقیه‌ش رو دیگه خودتون از روی یادداشتای بعدی حدس بزنید. حالا برید یادداشتای پایین رو که آقامنصور خیلی زیبا نوشتن بخونید. حتما بخونید.

احسان

هفته دفاع مقدس


هفته دفاع مقدس

یاد شهدا به خیر

چه بزرگوارانی... یاد جهان آرا به خیر که تا لحظه آخر خرمشهر رو تسلیم نکرد... شیرودی و اون رشادتها توی دشت سرپل ذهاب...کشوری و حفظ شهر ایلام با    هلی کوپتر توی دره کنجانچم و ارتفاعات صالح آباد...
یاد و خاطره شهدای دبیرستان ما به خیر- کنار ما دانش آموز بودن و رفتن و یادشون مونده.
دیروز فهمیدم که یکی از دانش آموزان امسالم وقتی سال ۶۶ به دنیا آمده پدرش شهید شده بوده. یه حالی شدم. برای شادی روح تمامی شهدای جنگ فاتحه ای قرائت کنید.

منصور

الموت حق


دوشنبه ساعت 4 بعد از ظهر امیرحسین زنگ زد و گفت که پدر هلمز مرحوم شده . ساعت 8 من و امیرحسین و برادرش رفتیم خونه هلمز و دیدیمش و تسلیت گفتیم و از مراسم مطلع شدیم.

فردا ساعت 10 صبح رفتیم بهشت زهرا – قطعه های جدید 200 به بعد!

به امیر میگفتم نوبت ما بشه قطعه شماره چند میشه؟یه سیستمی راه انداختن تو مایه قبر های مسیحی ها. یه محوطه بزرگ رو خاکبرداری میکنن و بعد به صورت 2 متر در نیم متر میسازن و میان جلو ! هر کدوم مال یه نفر.عمق هر قبر هم نیم متر ! یعنی جنازه رو که میزاری تو قبر و روش بلوک سیمانی می چینی دیگه همسطح زمینه! یه خورده خاک هم میریزن روش برای خالی نبودن عریضه! هر قطعه که پر شد یه دفه میان بتن میکنن و اونوقت ملت حق دارن سنگ قبر بیارن بذارن .

الغرض ، رفتیم غسالخونه و امیرحسین هم خیلی احساساتیه و...! صاحبان عزا رو گم کردیم . رفتیم سالن کامپیوتر و اونجا بزرگ رو دیدیم و بعدش هلمز رو دیدیم و آدرس قطعه و این حرفا رو پرسیدیم . نماز خوندیم به جنازه و تشییع کردیم تا آمبولانس و از آمبولانس تا سر قبر. گوشه گیر و چند نفر دیگه هم بودن از دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی.

هلمز خودش رفت توی قبر برای تدفین – یه نفر هم تلقین خوند که من هیچی نشنیدم! میدونید که تلقین برای زنده هایی که کنار قبرن خونده میشه و نه برای مرده. الموت حق و النشور حق و المیزان حق – علی امامی ، نعم الامام .... مرده که چیزی نمی فهمه! این برای اطرافیان قبره که بفهمن که نمی فهمن و میان بیرون دوباره ... بگذریم.

وقتی داشتن روی بلوک های سیمانی گل می ریختن یه جوری شدم. به نظرم رسید این یعنی اینکه پدر رفت برای همیشه و حتی جنازه اش رو هم دیگه نمیشه دید... صحنه به خاک سپاری پدر خودم یادم اومد 21 آبان 71 . 19 سالم بود. هوا بارانی بود حسابی. سخت بود خیلی سخت. پسر عموی پدرم که ملاست( نه روحانی!) تلقینی خوند که هنوز یادم میفته پشتم میلرزه . سر قبر دوباره به جنازه نماز خوند. میگفت من نمازای  بهشت زهرا رو قبول ندارم اونا پول میگیرن نماز میخونن!  – 7 سال بعدش عمه ام رو کنار پدرم دفن کردم که اندازه پدرم دوستش داشتم. پدر های شما اگه فوت کردند خدا رحمتشون کنه و اگر زنده هستن خداوند سایه اونها رو بر سر شما حفظ کنه . و نمی تونین  بفهمین از دست دادن پدر یعنی چه.

و برگشتیم – حسابی دیرم شده بود از هلمز عذرخواهی کردیم که نمیتونیم ناهار بریم خونشون. امیرحسین سر ایران خودرو پیاده شد که بره سر کار(ساعت 2 !) و من رفتم .

خدا تمامی اسیران خاک را رحمت کند.

منصور