رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

استفاده ابزاری از وبلاگ!

 

بنشینم و با غم تو سازم 

پنهان زتو با تو عشق بازم

Destiny calls

 ۱- من تکلف خاصی برای نوشتن تو وبلاگ دارم. اول اینکه چی بنویسم، دوم اینکه خودسانسوری کنم بخاطر طیف وسیع مخاطبان که از هر دین و مرام ومسلک و متریالی(!) هستن. سیم، تیتر پست رو چی بذارم و گاهی این یک قلم بیش از یک ساعت ازم وقت می گیره. چهارم شعر یا جمله پایانی چی باشه که نابود کننده است. محتوا هم که بی خیال! این باعث شده وقتی وقت ندارم کمتر دست به کیبورد بشم.   

۲- بقول یکی از دوستان، ایران کشوری است که بیش از نیمی از ساکنان پایتختش مهاجر هستن و "شهرستانی" بدترین فحش محسوب میشه!   

۳- آخه کی نحوه ختم گرفتن تو کشور مارو اینجوری بنا نهاده؟ نمیشه این تابو رو شکست؟ حتما باید یکسری پیرمرد از اولش بیان تکیه بدن به مخده ها و یک فرد نسبتا بد صدا که از شرایطش اینه که تو هر خط قرآن خوندن باید یک غلط داشته باشه، بره پشت میکروفن و بگه دیگه! هر چی به ذهنش رسید و نرسید. و یک واعظی بیاد و مهمل بهم ببافه و بی سوادیش رو داد بزنه و هی از خودش تعریف کنه و 100 تومن بگیره و بره! آخه ما چقدر احمقیم. بخدا هر چی سرمون بیاد حقمونه. نمی دونم این جور مجالس برای متوفی مثلا چه عایداتی داره.و قسمت تشکر آخرش که رسما عقم می گیره. از موش در خونه حاج آقا فلانی تشکر می کنن تا صبیه مرحوم حاج نمی دونم چی چی که با اهدای تاج گل طبیعی ابراز همدردی کردند! من با این قسمت تشکر آخر خیلی مشکل دارم. همش مزخرف بازی، چشم و همچشمی ، دروغ ، تشکر از کسانی که وجود خارجی ندارند، تشکر از آقای دکتر فلان که مطبش تو فلان جاست و متخصص چیزه و ساعات پذیرایی 4 تا 7 عصره! یا قدردانی از حاجی فلانی که حجره ش تو بازار در فلان جا به فلان آدرس قرار داره. فکر میکنید شوخی می کنم یا از خودم در میآرم؟ با گوشای خودم شنیدم این چیزارو. خریم بابا! د یه نفر وجودشو داشته باشه( حالا نگفتم چیز دیگه!) یه بار یه ختم متفاوت برگزار کنه. یه مداح درست حسابی که سر سفره پدر مادرش نون خورده باشه و یک مراسم درخور. آخرشم بگه از همه که تشریف آوردن کمال تشکر را داریم . همین! ولی مگه میشه. چرند نشنویم و مزخرف نگیم اموراتمون نمی گذره. 

 

۴- آخ که جیگرم خنک شد وقتی رئال به اوساسونا باخت! اینقد از این تیم بدم میادکه حد نداره. فکر میکنن همه چیز رو میشه با پول خرید. حتی میخوان عشق و محبت رو هم بخرن. از بازیکن و مربی و آدم ها که گذشته.

در مقابل، عشق و سادگی جمع شده در اف سی بارسلونا. و نمادش هم بی شک ژاوی است که شاید سه تا فوتبالیست در تاریخ فوتبال بودن که در حد ژاوی باشن. در اوج تکنیک ، موثر و در خدمت تیم، ساده و بی حاشیه، خوش اخلاق.بازی خلاق و زیبا.

رائول ، لوتهار ماتیوس و  توی ایران ،کریم باقری.  

 

۵- از چندتا چیز بدم میاد، خیلی زیاد.  

صف وایسادن،از جعبه دستمال کاغذی دستمال بکشی بیرون یکهو ده تا با هم بیاد، دستمالهای بیرون اومده رو بچپونن توی جعبه!، ته دیگ کاهو، شربت یخ داشته باشه میای بخوری یخش بیاد، خورش آلو اسفناج، پیاز داغ بسوزه، روزنامه بخرم نخونده یه نفر ازم بگیره!  

بابا جان! هر چی پالس می فرستم نمی گیری چرا؟!

عشق بدون تردید

عشق است ، باز این ترانه ها را عشق است

رخش سرخ بادپا را عشق است

عشق درگیر غروب درد است

باز هم طلوع ما را عشق است

آی از آب و هوای بی عشق

بادبان ناخدا را عشق است

اهل بی مرزترین دریا باش

آی اهل همه جا را عشق است

از غزل باختگان میترسم

شعرهای بی هوا را عشق است  

وبلاگ من – رویای تازه – که تغییر نام داد به "رویای دیگر" احیا شد! چند تا خواننده جدید پیدا کرده و اونها خیلی تشویقم کردند و روحیه بهم دادند و من هم بخاطر اینکه خیلی دوسشون دارم، بعد از مدتها برگشتم و تصمیم دارم بنویسم. دوباره بنویسم. و سخته.

خوانندگان دائمی ام رو از دست دادم. از کنار وبلاگ اسم نصیر را بر دارید و دو سال بذارید روی سنم. سر فرصت درستشون می کنم. برام جالبه در این مدت که وبلاگ هیچ خبری نبود، روزی 60-70 تا هیت داشت. و من شرمنده خوانندگان هستم.

در این مدت که نبودم، یکی از عزیزترینهایم آمد . دخترم. و من خوشحالم!

فقط بگم آتیه بیمارستان مزخرفیه! همه رقمه. اونجا نرید.

یه مدت نبودم از خودم بگم ببینید عوض شدم یا نه؟!!! 

 اینکه همه چی خوبه و گله به صحراست و ملالی نیست و یارانه نفدی تو حساب بانکیمه و ایران به کره باخت زیاد ناراحت نشدم چون حقش بود و اینکه بالاخره معجزه ی خاموش داریوش را از توی ضبط بعد دو سال و نیم درآوردم و به گوش کردن به رادیو پیام اشتغال دارم!   

دوز کریس دی برگم رفته بالا(البته در راستای بهتر شدن لیسنینگ!) هنوزم هر وقت فیلم لئون رو میبینم صحنه آخر که ماتیلدا گلدون رو توی زمین میکاره ٬ بی اختیار اشکام جاری میشه.شنیدم ماتیلدا بزرگ که شده دو سه تا فیلم بازی کرده کسی میدونه اونا چین؟ به نظرم بزرگیش بدمالی نباشه! 

و اینکه تقلب و دروغگویی که دو خصوصیت جامعه ما بود یکی بهش اضافه شده با عنوان بی جنبگی! 

نکات(!) گزارش جواد خیابانی در بازی ایران عراق رو نوشتم٬ دستم خسته شد و جا موندم و از دقیقه ۶۰ ولش کردم! یه باری منتشرش می کنم!

دخترم اصلا نمی زاره هیچ کاری تو خونه بکنم و میرم و از سرو کولم رفته بالا!

 رفتیم اردو اومدیم. کمر درد شدم حسابی. اسپاسم عضلات. بچه ها روز به روز سخت تر میشن. 

دوستت دارم. تو که شاید اصلا فکر نکنی منظورم تو هستی ولی تورو میگم...

منصور

Last time I failed

 

من هیچ حرفی ندارم. 

اینقدر دیر آپ دیت کردم که وبلاگ تعطیله. 

حتی روم نمیشه تو فیس بوک اطلاع بدم که اینجا به روز شده. 

یادش بخیر وبلاگ برو بیایی داشت. 

روزگاری بود. 

۱۱ تا عضو داشتیم. 

بدجور بی انگیزه شدم. 

 تو همه چیز ٬  

یه ذره هم که انگیزه داشتم توی فیس بوک ارضا می شد. 

نه خورجینی نه اسبی نه فانوسی... 

هیچ چیز سرجای خودش نیست. 

دو سه تا از دوستان خیلی تشویقم کردند و اصرار به نوشتن. 

وگرنه همین هم نمی نوشتم. 

 

شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه
شبیه عکسه یک رویاست
تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو می گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو
عجب عمقی به شب داده 

 

منصور

تو کجایی بابا!

سلام بر خوانندگان این وبلاگ، اگه خواننده ای مونده باشه البته. 

عید قربان مبارک.  

 

چند تا از دوستان گیر سه پیچ دادند که آپ دیت کن ، فکر می کنن حالا چی گیرشون می خواد بیاد!

مشکلات فیزیکی و ذهنی و روحی و بی حالی و بی دماغی و کم وقتی و چند تا چیز دیگه باعث شد دست به کی برد نشم.

از روز معلم تا حال پست ندادم. وقایع زیادی در این مدت داشتیم، انتخابات، وقایع بعد آن ، نتایج کنکور ، 13 آبان ، تولد من ! و چند تا چیز دیگه. فیس بوک هم که آمد ، نائره مطلب دادن و مطلب دیدن را تا حد زیادی اطفاء کرد . دیگه کی می ره سراغ وبلاگ.

به هر حال، من نمی دونم این وبلاگ به پست هزارم می رسه یا نه؟ آها یادم رفت بگم که به سریال های دیده شده، ترمیناتور و فرار از زندان اضافه شد. بنظرم prison break بهترین سریال تاریخ فیلمسازی دنیا است!!! ( از این اظهار نظرهای شخمی به سبک جواد خیابانی!) راستی سعادتی داریم که جدیدا ایشون کمتر گزارش می کنه و لاجرم به اعصاب ما کمتر ..... میشه.

بدجور پیچیدیم تو زندگی. نمی دونم کی می خواد همه چی درست بشه؟

سهم نسل من و تو باد هوا شد.

الان مطلبم نمیاد! سیاسی که نمی شه نوشت، ته موضوعات فرهنگی رو هم که  در آوردم.به این عموی پیر و ناتوان - آموزش پرورش – هم که اینقدر گیر دادم که چیزی نمونده که نگفته باشم. در زمینه دیگر هم که کار ما نیست. پس سخن کوتاه باید.

اندر اهمیت آموزش و پرورش در مملکت همین بس که وزارتی به این مهمی چندماه وزیر نداشت. البته حالا هم با نداشتنش فرق نمی کنه! یه حرف تو دلم مونده نگم می ترکم! البته زمان گذشته ست ولی می گم. موقع سخنرانی های تبلیغاتی نامزدهای ریاست جمهوری و مناظره هاشون تنها حرفی که زده نشد مسائل آموزش و مدارس در کشور بود. همشون رو گوش کردم. هیچکدوم چیزی نگفتن. اصلا تو اولویتهای هیچکی نیست.

یادم نیست آلبوم معجزه ی خاموش داریوش کی اومده ولی از اون موقع از ضبط ماشین در نیاوردمش. هر روز گوش میدم. بنظر من بهترین کارشه.بلکه بهترین آلبوم تاریخ موسیقی ایران!(ج.خ.)

 

بر آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی                 پس از خلیفه بخواهد گذشت از بغداد

منصور