این پست پس از مدتها ، نسبتا طولانی خواهد بود. از حوصله ای که بخرج می دهید ممنونم. از نظرات خود منو بی بهره نذارید و ببخشید که قسمت تایید نظرات فعاله. بخاطر بی انصافی بعضی خواننده نماها!
صفر ) روز معلم را به تمامی معلمین عزیزم که اینجا را میخوانند یا نمی خوانند تبریک می گویم.
یک )در نظرات مربوط به پست قبلی، یکی از دوستان نوشته بود : پست زرد. بنظرم راست گفته. قافیه به تنگ آمده بود و لاجرم شاعر جفنگ گویی اش شروع شد! می خوام در این پست جبران کنم.
دو ) ما هم که چیزی غیر از غر زدن و گیر به اوضاع فرهنگی مملکت و فوتبال و امثال ذلک بلد نیستیم که بعضی دوستان می گن : اه! این چیزا چیه که می نویسی. پس بر من مگیرید.
سه ) این قسمت (ایتالیک) به نقل از دست نوشته های یکی از دوستان است(ح.ا.)
روز دوازده اردیبهشت هر سال که فرا می رسد ، سیل تبریک و خوشامدگویی و اظهار تشکر و ارادت است که در دیدارهای حضوری یا تماس تلفنی یا پیامهای کوتاه از جانب اولیا و دانش آموزان و همکاران و فارغ التحصیلان قدیمی و جدید به سوی اینجانب جاری می شود.
در همه این پیامها معلم شمعی است که می سوزد یا جان را فکرت می آموزد یا حیات بخش جنازه متعفنی است یا روشنی بخش یک جاده ای که شهر فلان را از یک گوشهی این دنیای تاریک مادر مرده وصل می کند به شهر بهمان در یک جای دیگرش !
و البته روی همه این کلمات یک مقدار هم سس عشق و ایثار و گذشت و دوغ و بوق و کشک و مشک می مالند که طعمش تازه و دلنشین شود!
ولی چه فایده! دقیق که نگاه کنیم میبینیم واقعا خبری نیست و حتی خودمان هم خودمان را قبول نداریم! پول از هر دری که تو بیاد، یه سری چیزای دیگه از در دیگر می ره بیرون.
محبتها کمتر واقعیه. یکسری از همکاران ما که معلمی راتبدیل به بیزینس کردند و هیچ چیز را رعایت نمی کنند. حرفه مندی وجود ندارد. از طرف دیگر، شما بروید بک رستوران که دولا پهنا حساب کنه و شاکی باشید از میزان پولی که می دید، بازهم میرید از مدیر رستوران تشکر کنید؟
سالهای قبل، بچه ها که نتایج کنکورشون می اومد، چپ و راست شیرینی و شکلات بود که می آوردن مدرسه. ولی سالهای اخیر دریغ از نان بربری بیات!
یک زمانی بحث آداب معلم وشاگرد مطرح بود،الان همه چیز رنگ باخته. در بستر دمکراسی و مسائل خارجکی و ....یه چیزایی رو از اونا گرفتیم همه اش را ندیدیم. آزاد بودن برخی مدارس خارج رو دیدیم، دیسیپلین های وحشتناکش رو ندیدیم.خلاصه اینکه کدو را ندیده ایم!!
ای کاش یه خرده روی فرهنگ دانش آموز بودن در مملکت کار میشد. ای کاش بزرگان قوم می فهمیدن کجا رو باید بچسبن تا مملکت پیشرفت کنه. ای کاش لااقل به مالزی نگاه می کردن.
رسانه ملی عزیز(!) اگر کار فرهنگی نمیکنه، کاش ضد فرهنگ نبود! ای کاش اینقدر که به لباس نسوان در سریالهای خارجی دقت می شود و سانسورش می کنن، یک صدمش به سانسور مطالب غیر فرهنگی که بدآموزی داره توجه می شد. یقه یه پیرزن یک سانت بیشتر باز باشه ، خیلی بده، و نسل جوان به خطر می افته، ولی حرفای جناب رادان نزدیک تحویل سال در یک برنامه زنده تلویزیونی با اجرای سلوکی ، هیچ اشکالی نداره! به قول اون عکاس مسخره در سریال اشکها و لبخندها :"داریم کجا میریم"؟!
کمتر از 15 دقیقه مانده به تحویل سال، آفای سلوکی از بهرام رادان خواست خاطره "فلان" رو که چنین است و چنان تعریف کن.
ایشان هم گفتند: چندین سال قبل در اوایل دوران بازیگری، دانشجو بودم. چون همیشه سر فیلمبرداری بودم، هیچ موقع کلاسهام رو نمی رفتم. می رفتم با استادها صحبت می کردم و اونا هم منو می شناختن و اجازه می دادن کلاس نیامده برم امتحان بدم. یک ترم ، کلاسی داشتم سه شنبه ها ساعت 7 . نام درس "حقوق اساسی "بود . بیدار شدن ساعت 6 خیلی سخت بود. همچنین سه شنبه ها بیاد می رفتم سر صحنه. دنبال یه راهی بودم که این کلاس رو هم نرم. از بچه ها پرسیدم استاد این درس کیه؟ گفتند ضرغامی. گفتم کدوم ضرغامی ؟ گفتند عزت اله. نمی شناختمش.
رفتم پیشش که صحبت کنم.. گفتم شرح حال من این است و من بازیگرم و سه شنبه ها ضبط داریم و..... گفت : تو اگر قرار باشه در فیلمی بازی کنی من زودتر از خودت می فهمم! فعلا خبری نیست. باید کلاس رو بیای. تعجب کردم. اومدم پرس و جو کردم دیدم ایشون معاونت سینمایی وزارت ارشاد است. و من مجبور شدم تمام هفته ها ساعت 7 صبح سر کلاس باشم و تنها کلاسم بود در دوران دانشجویی که حضور پیدا کردم!
خوب ! ببینید! از چند منظر این خاطره قابل بررسی است:
اولا: این خاطره یک بیانیه رسمی علیه آموزش عالی مملکت است! که می شود کلاس نرفت و امتحان داد. اونم کل مدت دانشجویی. با آشنا بازی و کانال زدن کارا حل میشه !
دوم: ضد تبلیغ برای نماز صبح که سختی بیدار شدن ساعت 6 اونم با اون فشار نشون میده چقدر ما به این مطلب توجه داریم!
سوم: ظاهرا ضرغامی کردان دومه! چون تا اونجا که ما می دونیم مدرک ایشون لیسانسه و حداقل مدرک مورد نیاز برای تدریس در مراکز آموزش عالی فوق لیسانسه. در ضمن ، همون مدرک ایشون هم مهندسیه ! به حقوق اساسی چه ربطی داره نمی دونم.
چهارم: از جواب آقای ضرغامی بر میاد آقای رادان رفته بوده خالی بندی کرده که سه شنبه ها نمی تونم بیام ! و اینکه استاد قبول نکنه و نتونی بپیچونی مجبوری بری کلاس ولا غیر!
پنجم: ترو خدا این حرفا مناسبه لحظات تحویل ساله؟
حالا شما بگید، چقدر داریم با تلویزیون به فرزندانمون بد آموزی میکنیم و هیچکس حالیش نیست. ناظر پخش این برنامه مطمئنا این مقوله ها حالیش نیست. فقط برنامه پخش شده مشکل سیاسی و اخلاقی (از نوع پوشش ) نداشته باشد، بقیه ش بی خیال!
یا چیزی که قبلا هم گفتم، برنامه صندلی داغ احمد نجفی که افراد معروف و موفق جامعه که مثلا الگو هستن، خاطره در رفتن از مدرسه و پیچوندن و تقلب هاشون رو تعریف می کردن. این آموزش ماست. کسی نمی فهمه مدرسه چیه؟ کسی نمی دونه رعایت بچه ها و نوجوانان یعنی چه؟ دروغ یادندادن به آنها یعنی چه؟ برای مدرسه و آموزش اون دوران اهمیتی قائل نیستن چون خودشون دوران مدرسه پرباری نداشتن. مسوولین ما تحصیل را از دانشگاه شروع کردن و سازمانا نمی فهمن مدرسه چه اهمیتی داره.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که چرا روز معلم و روز پرستار داریم با کلی سروصدا و دادار دوودوور! اشتراکشون چیه؟ دیدم هر دو تا کار خیلی مهم هستن ولی اهمیتشون درک نمی شه. مریض که خوب میشه همه از طرف پزشک می بینن ولی سهم عمده را پرستار داره. تربیت و آموزش اصلی هم در مدرسه شکل می گیره ولی کسی حالیش نیست. اونوقت این دو قشر زحمتکش با کار طاقت فرسا، چون حقشون ادا نمیشه ، مراسم و جشن و امثال ذلک می گیرن که صداشون بخوابه!
چهار ) دیشب زدبه سرمون رفتیم فیلم اخراجی ها 2! اینکه این فیلم بالای 5 میلیارد فروش کرده خیلی چیزا رو نشون می ده. من که اینقدری از فیلم و فیلم سازی حالیم نیست فهمیدم که اشکالات اساسی داره. همش دیالوگه و بمباران مطلب. چند موضوع قابل تامله:
یکی علاقه مردم به فیلمهای سطحی و نمایشهای رو حوضی که نشونه تغییر ذائقه فیلمی مردمه که فکر کنم تلویزیون تو پایین اوردن سطح فیلمی مردم موفق بوده !
دوم : فیلم بسیار چرت بود! و چندین جا توهین به آزادگان عزیز.
سوم: در کشور عزیزمون قبول ندارم عقل جمعی مردم همیشه درسته. در جاهایی مثل رای گیری ها. مردم ما سطحی و احساسی رای میدن. نظر سنجی های برنامه نود رو ببینید دیگه. در مورد دایی، در مورد بهترین بازیکن ، در مورد تعیین قهرمان ، در مورد قطبی ، در مورد تقصیر نتایج تیم ملی که افتاد گردن دایی و ... فردوسی پور هر جا به نفعش باشه به نظرات مردم استناد می کنه و می گه مردم تحلیل می کنن. ما تو مردمیم دیگه ! کجا اطرافیان ما تحلیل می کنن؟! تازه ما با جماعت خاص تری حشر و نشر داریم.
پنجم ) دیروز در برنامه نقره شبکه اول ، مهمان برنامه داریوش فرضیایی بود( عمو پورنگ) که خوب بود. لابلای صحبتها می رفت سراغ برنامه های قدیمی . آفتاب و مهتاب، فسقلی و پدربزرگ ، چشم چشم دو ابرو و... که بسیار برام نوستالژیک بود.(خدا پدر اونی که کلمه نوستالژیک رو به من یاد داد بیامرزه!) نکته قابل ذکر، جنبه اموزشی داشتن برنامه های اون موقع بود که تقریبا در تمامشون رعایت می شد. با دندان پسته و فندق نشکنند ، تیروکمون بازی نکنن و امثالهم. ولی گمان کنم برنامه های امروزی چنین آموزشهایی رو ندارند.
ششم ) در هفته گذشته، منزل یکی از شاگردان سابق، دعوت بودیم مهمانی. نکته قابل ذکر که وجود داشت، هدیه روز معلم بود که برای من در نظر گرفته بودند. یعنی دقیقتر بگم، نحوه دادنش جالب بود. یک سری بازی طراحی کرده بودند به سبک فیلم saw که من باید با انجام دادن اونها به هدیه می رسیدم. همه جور معمایی را هم طراحی کرده بودند. از همه جالبتر ، نامه ای بود که برای رمز گشایی خواندنش ، باید کلی مساله و سوال را جواب می دادی تا بفهمی نامه را چگونه باید خواند. و استفاده از کامپیوتر و تکنولوژی روز و غیره نیز جزء بازی ها بود. این هیجان و توهم 40 دقیقه طول کشید. این روال که طراحی کرده بودند خیلی از خود هدیه جالبتر و ارزشمندتر بود. و نهایتا پیتزایی بود که پختم و همه انگشتان خود را نیز خوردند و باز هم به هنر آشپزیم آفرین گفتند!
هفتم ) چیز خوبی برای شعر انتهایی پیدا نکردم. حالا می نویسمش!
منصور
۱- انگار باز هم باید اسم وبلاگ را عوض کنم.بگذارم رویای تعطیل! دیگه هیچ بهونه ای ندارم .
قبلا نگران این بودم که در آرشیو کنار وبلاگ ، ماه از دست ندم ، الان نگرانم که سال از دست نره!
شرمنده روی دوستان هستیم. اینقدر این مدت بهم گفتن چرا مطلب نمی دی؟ که از رو رفتم.
۲- شخصیتهای مورد علاقه من در سریال لاست:
البته کاراکتر آنها مورد علاقه است نه خودشان! این توضیح را دادم که مشکلی بوجود نیاید!
از همه بیشتر سعید ، از همه کمتر سان.
|
|
|
|
|
|
|
|
هارلی که عشقه! حرفی توش نیست.
آنا لوسیا به خاطرشخصیت نیمه روانی وحشی!
چارلی چون همیشه تحت تاثیر دراگ تو هپروت بود ، بعد که اعتیاد رو ترک کرد فهمیدم علتش مواد نبوده!
فارادی چون فیزیکدانه و کوانتم کار .از همه چی سر در میاره.بمب هسته ای تا بعد چهارم. خشک هم نیست. عاشق هم میشه! البته بد سلیقه ست! زندگیش تو قسمت بعده که پس فردا پخش میشه.
نادیا چون یک چریک واقعی بود.
کیمی که در بی رحمی و خشونت فوق العاده بود.با کسی شوخی نداشت.
سان چون با پارو زد پس کله بنجامین! سعید هم که خداست !
و متنفرم از بن لاینس. البته بچگی هاش بدک نیست!
۳- افشین دوباره امپراتور شد. ای بد نیست. استقلال هم که با اقتدار(!) قهرمان شد. امشب فردوسی پور ببینیم چی میگه.
۴-
باید قلم گرفت به دست، تقویم تازه ای نوشت
باید که تن نداد و رفت به جستجوی سرنوشت
منصور
1/ ببینید! دارم زود زود پست می دم ها! اونوقت شما خوانندگان گرام(!) نه آمار بازدیدکنندگان نشون میده که زیادید، و نه کامنت می زارید. دوباره تعطیل شد نگید چرا ها!
2/ می گن یه نفر رفیقشو تو خیابون دید بهش گفت : چه خبر ؟ بالاخره با نامزدت ازدواج کردی؟ دوستش می گه : نه! طرف می گه: چرا؟ تو که می گفتی با یک نگاه عاشقش شدم. دوستش میگه : آحه یه نگاه دیگه ام بهش کردم!
حالا این حکایت، نقل تعریف کردن ما از رستوران در پست قبلیه! آخه یه دفه دیگه هم رفتیم اونجا !دیگه توصیه ش نمی کنم. اونجا هم مثل جاهای دیگه. بی کلاس. یک کلام.نمی شه . تو ایران نمیشه. مردم ما ظرفیتشون کمه. تقصیری هم ندارن. اینجوری بار اومدن. هیچ وقت توسط روسا آدم حساب نشدن. هیچوقت بهشون اعتماد نشده. حالا هم اگه کسی تحویلشون بگیره، ظرفیت ندارن. دیدین برای BRT بلیط نمی ندازن؟ دیدین دم انتخابات و 22 بهمن و روز قدس ما می شیم مردم؟! بقیه وقتا عین بهایم باهامون برخورد میشه؟ کرامت انسانی معنی نداره. همش دعوا ، همش خشونت. اون رستورانچی هم تقصیر نداره. یه تعداد آدم بی ظرفیت برن مغازش ، دیگه غلاف می کنه!
حساب کنید یه فروشنده پوشاک بگه لباس رو که میبرید، تا یک ماه پس میگیریم. عین اروپا. تصور کنید چه اتفاقی می افته! تعداد زیادی آدم ، با 50 هزار تومان هر هفته یه دست لباس نو می پوشن! کم هم نیستن. قبول دارید؟ می گن زرنگی کردیم. مخصوصا جماعت اناث ! خرید کردنشون رو دیدین که؟ بعدشم کلی می شینن به همدیگه آدرس اون لباس فروشی رو می دن وشرح تیز بازیاشون رو برای هم تعریف می کنن. ما اینجور بار اومدیم. هیچوقت ارباب ها حقمون رو درست ندادن، همش باید با زور و کلک بگیریم. تقلب رفته تو خون ما. ایرانی های خارج رو ببینید. سر آمد تقلب. مثلا تو انگلیس که این کار ها رو می کنن، احتمالا مردمش رعایت می کنن.که می تونن بکنن. اون صاحب رستوران که گفتم ، دوست نداره احترام کنه؟ customer service سرش نمیشه؟ چرا ، می شه. ولی برای کی ؟ ارزش دارن؟ راه رو باز بذاره ، مردم شعور استفاده با کلاس رو دارن یا گه می زنن به هر چی هست؟ و این فید بک منفی ادامه داره. بنابراین ما هیچوقت توسعه یافته نمی شیم.
البته این حرفا که زدم به معنای غربزدگی و تخطئه ایران و عشق غرب و اینحرفا نیست. به ایران عشق می ورزم و اعتقاد دارم بهترین جای دنیاست. و کشورهایی که ازشون نام بردم هم پر از اشکالند. ولی من از یک منظر خاص نگاه کردم.
3/ این آقای فرج اله سلحشور به کجا وصله؟!
4/ اگر بمن بگن از تمام اطعمه و اشربه دنیا ، یکی رو انتخاب کن ، میگم لیموترش ! خدا چی آفریده. من برای خیلی چیزا می میرم، لیمو هم جزوش ! حتی اسمش هم دندون آدم رو کند می کنه. درسته مطلب بی ربطی نوشتم، ولی خیلی وقته دوست داشتم برای دل خودم از لیمو بنویسم. در حد روانی شدن لیمو دوست دارم. البته نه از این گنده های پیوندی بی خاصیت! از این ریزهای ترش. با تمام احترامی که برای خوانندگان قائلم، ولی یه مطلب شخصی شخصی نوشتم برا خودم. ببخشید.
5/
خورشیدتو کی برده و کی سایتو آتیش زده که از پی این همه شب ، شب رفته و شب اومده
منصور
ناپرهیزی کنیم و زودزود پست بدیم!
اول اینکه:
پس از تفحص فراوان، بالاخره یک رستوران پیدا کردم که یه ذره ، فقط یه ذره خدمات مشتریان سرش بشه! در حد اینکه غذا رو جلوت پرت نکنن یا کسی که برات غذا میاره قیافش داد نزنه که تا دیروز داشته در روستای قنات آباد سفلی گوسفند می چرونده! راضی کننده بود.هرچند تا چیزی که من می خوام فاصله زیاد داره!
نمی دونم چرا این رستوران دارها نمی فهمن که بابا! من که می رم اون تو٬ از سر ناچاری و گیر نیاوردن غذا که نیومدم. بلکه انتخابش کردم. قدم سر دیدگانش گذاشتم و ولینعمت او هستم. پس باید جلوی من دولا راست بشه. البته نه من ، بلکه پول. اینو نمی فهمن. ولی می گن در خارجه می فهمن. البته ما که نرفتیم. شنیدیم! اسم رستوران رو هم نمی گم . چون من که تبلیغات کننده بی جیره و مواجبش نیستم! اگر کسی از دوستان خواست، تلفنی یا اس ام اسی بپرسد تا بهش بگم.
دوم:
در مورد سریال lost . نمی دونم دیدید یا نه. عالیست. یک رمزآلودی فراوان و روابط انسانی فوق العاده. در نهایت سادگی. بازی های روان. می گن هر کس خودش رو جای یکی از شخصیتهای این فیلم می ذاره. من که جان لاکم! البته منهای نکات منفی زندگیش! همون قدر خرافاتیم. شایدم ماوراءالطبیعه ای ! یکی از دوستانمون هم قبول کرده که آنا لوسیاست! برای بقیه نماینده فعال می پذیریم! و لاجرم از جک خوشم نمیاد. و سعید! شخصیت کولاک. کلا از شرقی ها خوشم میاد. غربیا زشتن! قبول دارید؟ حتی کلیر. ولی نادیا رو ببینین! از جیمز فورد هم خوشم میاد. و عشق من هارلی! یکسری از دوستان که تا آخر سریال رو دیدن بگن که بشینیم به بحث در موردش. هم مباحثه ای خوب پیدا نکردم. یا اگه بوده وقت نبوده.
سوم اینکه : با این شعری که روزبه بمانی ( آلبوم معجزه ی خاموش) گفته، به نظرم طرفش هر کی باشه دیگه باید همکاری بکنه !
تو رو آغوش می گیرم ، تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی ، توی آغوش من جاشه
تو رو آغوش می گیرم ، هوا تاریک تر می شه
خدا از دست های تو ، به من نزدیک تر می شه
زمین دور تو می گرده ، زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو ، عجب عمقی به شب داده
منصور
1/ در ابتدا از اقدام منزجر کننده اسرائیل در حمله به نقاطی از فلسطین که به کشته شدن افراد غیر نظامی و زنان و کودکان منجر شده ابراز انزجار می کنم. اللهم فرج عن کل مکروب.
2/ اینقدر دوستان که منو دیدن گفتن و اینقدر اس ام اس و تلفن و ای میل و پیغام شفاهی و کتبی و غیرو(!) دریافت کردم که از رو رفتم! حتی شب تاسوعا هم بهم گفتن! در مراسم عزاداری! که چرا آپ دیت نمی کنی این بلاگ را؟ و کردیم!
3/ عذر می خوام. سرشلوغی ، بی حالی ، تنبلی، پاک شدن لببل فارسی کیبرد و حفظ نبودن آن ! ، بی انگیزگی. اینها بخشی از دلایل ننوشتن مطلب بود.
4/ یکی از دوستان گفت: ما به یک امیدی این وبلاگ رو باز میکنیم! که به خودم گفتم: هی ، منصور! باید نوشت! امشب دوستی را دیدم .بعد نود و بوقی. فورا سراغ وبلاگ رو گرفت. یک دوست دیگر هم پیغام فرستاد. شفاها. که منو راه انداخت.
5/ این مدت اتفاقات بسیار افتاد. تلخ و شیرین. نامرادی و تلخی.
6/ خوب نیست به خاطر حقوقی که جامعه بما نداده ، از همه چیز و همه کس انتقام بگیریم.
7/ داره 90 پخش میکنه. بدجوری فردوسی پور میخواد برنامه ش رو اثبات کنه. جنبش اس ام اسی راه افتاده. خوبه. 90 خوبه. لااقل سرگرمی خوبیه در شبی که هیچ فوتبال خارجی نداره.
8/ در این ایام که وبلاگ معلق بود، یکی از دوستان عزیز که سابقا معلمش بودم، از دنیا رفت. حامدجان. تالم و تاثر فراوان بود. با پدر و مادرش آشنا هستم. خیلی بمن لطف دارند. به دفن و ختمش نرسیدم. هفت و چهلش را رفتم. از بچه های گل مدرسه م . در این زمانه که باید با چراغ دنبال آدم گشت، او یک فرشته بود. معصوم بود و آرام. روحش شاد. از خوانندگان عزیز تقاضا میکنم برای او یک فاتحه قرائت کنند.
9/ با این صدا و سیمایی که ضرغامی درست کرده، نمی دونم می خواد جلوی تهاجم فرهنگی رو چجوری بگیره؟ لابد دستوری ! مثل کاهش قیمتها توسط وزارت بازرگانی . هشت تا کانال رو عوض میکنی، مطلقا یاوه! یعنی نمی فهمن؟ چرا می فهمن. نمی دونم چه سیاستیه. نمی خوان.
10/ آلبوم جدید داریوش هم قشنگه. معجزه ی خاموش. آهنگساز یکی از آهنگها هم خودش بوده. شطرنج. از همه قشنگتر شعر تقویم اردلان سرفرازه. البته آلبوم باید هم عالی بشه. شاعر، سرفراز و جنتی عطایی، آهنگساز، زولاند، خواننده داریوش. چیزی کم نداره. یکی از دوستان می گفت: شعرای این آلبوم خوراک شعر های پایانی وبلاگه. البته با این سرعت آپ کردن من ، گمانم یه ده سالی بس باشه!
11/ خیلی سعی می کردم ردیف آرشیو کنار وبلاگ از بین نره. ولی بیخیال! بچه که یه شب از خونه بیرون بمونه ، دیگه فرق نمی کنه! حالا این وبلاگ در قسمت آرشیو ، آذر و دی 87 نداشه باشه. چی میشه مگه !
12/ دیگه بسه ! می ترسم بعد مدتها بیشتر از این بنویسم، سردیم کنه!
و شعر پایانی (به پیشنهاد یکی از دوستان )
تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده
منصور