رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

که از خون شهیدان شرمگین است.

سلام

 

چند سال قبل که دهه ی اول محرم و عید مقارن شده بود، بسیاری از نویسندگان و شاعران احساسات بهاری و ارادت حسینی را با هم آمیختند وبه خلق آثاری ارزشمند دست یافتند.

نوروز امسال نیز همزمان با اربعین بود و دهی اول فروردین همزمانه دهه ی آخر صفر . و شعر زیر نیز در این حال و هوا.

البته شاعر؛ شعر را برای مناسبتی دیگر سروده است ولی با فضای بهار امسال ما، سخت مطابقت دارد.

 

 

بهار آمد گل و نسرین نیاورد              نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستو آمد و از گل خبر نیست            چرا گل با پرستو هم سفر نیست؟

چه افتاد این گلستان را چه افتاد؟         که آیین بهاران رفتش از یاد 

چرا می نالد ابر برق در چشم؟             چه می گرید چنین زار از سر خشم

چرا خون می چکد از شاخه ی گل؟        چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟

چرا در هر نسیمی بوی خون است؟        چرا زلف بنفشه سرنگون است؟

چرا سر برده نرگس در گریبان؟          چرا بنشسته قمری چون غریبان؟

چرا پروانگان را پر شکسته است؟     چرا هر گوشه گرد غم نشسته است؟

چرا مطرب نمی خواند سرودی؟           چرا ساقی نمی گوید درودی؟

چه آفت راه این هامون گرفته است؟     چه دشت است این که خاکش خون گرفته است؟

چرا خورشید فروردین فرو خفت؟        بهار آمد گل نوروز نشکفت

مگر خورشید و گل را کس چه گفته است؟     که این لب بسته و آن رخ نهفته است؟

مگر دارد بهار نو رسیده                  دل و جانی چو ما در خون کشیده

مگر خورشید را پاس زمین است؟     که از خون شهیدان شرمگین است...

بهارا بنگر این دشت مشوش          که می بارد بر آن باران آتش

بهارا بنگر این خاک بلاخیز             که شد هر خاربن چون دشنه خونریز

بهارا بنگر این صحرای غمناک        که هر سو کشته ای افتاده بر خاک   

بهارا دامن افشان ز گلبن               مزار کشتگان را غرق گل کن

بهارا شور شیرینم برانگیز               شرار عشق دیرینم برانگیز

بهارا شور عشقم بیشتر کن         مرا با عشق او شیر و شکر کن  

 

                                                                         هوشنگ ابتهاج

 نصیر

عیدانه فراوان شد

 

اصلا فکرشم نمی کردم یه روزی برسه که وبلاگ بخوابه! اصلا قصد تعطیلی و یا امثال آن را ندارم. اتفاقا دو تا عضو جدید به وبلاگ اضافه کردم.

حامد که از دوستان خوب ماست ، خواهد آمد. همچنین یک عضو دیگر که به موقع معرفی خواهد شد.

چون عازم مسافرت هستم و ده روزی تهران نیستم ، زودتر از حد معمول سال نو را تبریک می گویم و امیدوارم سال پربرکتی برای شما باشد.

و سری حکایتهای رئیس که شروع خواهد شد! مثل اینکه این کاروان همان کاروان است، فقط کاروانیان عوض شده اند!

 

کدام عید و کدامین بهار ؟ با چه امید؟

که با نبود تو نومیدم از رسیدن عید

 

منصور

 

یه پست بدیم که پست داده باشیم !

 

جان دلم که شما باشید ، فطرتی حاصل شد بس عظیم در پروسه (!) پست های مکرر اینجانب در ماه بهمن که بی ارتباط نبود به ماجرای اختیار تاهل و هفته شهدای دبیرستان و گرفتاریهای دیگری که در این مقال نگنجد.

 

گیرم که من پست ندادم ، نبودم ، اصلا افتادم مردم ، این اعضای عزیز و گرام (!) باید در اینجا را تخته کنند؟! باز هم گلی به جمال نصیر که دو سه تا مطلب داد. این حاج محسن که شده ستاره ی دنباله دار ! نیست اصلا.

 

 وقایع زیادی داریم که در ارتباط با آنها باید قلم فرسود:  محرم ، کاریکاتورهای دانمارکی، انفجار در حرم مطهر عسکریین علیهما السلام، هفته بزرگداشت شهدای دیبرستان م... ، فوتبال ، و چند چیز دیگر. فعلا این مطلب را پست می کنم که بگویم زنده ام ، تا برسد به موضوعات مفصل. ان شاءالله از این به بعد روال مطلب دادن به فرم عادی باز خواهد گشت.

 

ماکشته تواییم ، به خنجر چه حاجت است.

 

منصور

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

سلام

۱. شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد.

۲. رییس هم در کوزه افتاد. یاد آن ایام و لیالی خوش که تنها دلخوشی مجازی٬ همین پست ها بود که امروزه چنین به عزلت نشسته اند. گفته اند   المجاز قنطرة الحقیقه.  چه قدر درست است٬ خیلی نمی دانم.

۳. گر جمال یار نبود با خیالش هم خوشیم.  حکایت رییس غایب٬ حکایت  یار ما غایب است و در نظر است٬ می باشد.

۴. منتظریم که بار دیگر حکمت الهی٬ نقشی دیگر زند و پرده ای دیگر بنوازد که آب زنید راه را هین که ...

۵. شب از برابر چشمم٬ چو رود می گذرد

    شبی که یاد تو هستم چه زود می گذرد

 

نصیر

حرم دل

سلام

عرض ارادتی به آستان مقدس حضرت امام حسین (ع)

 

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب و بلای تو گریست

نوح کشتی چو بنا کرد بر آن خشک زمین

آسمان آن همه دریا به هوای تو گریست

شعله ی سرکش آتش به خلیل ره دوست

تب او سرد شد و گل به صفای تو گریست

زمزم آن روز که جوشید از آن وادی عشق

عطش شوق تو را دید و به پای تو گریست

این همه دیده ی گریان اگر از لطف خداست

می توان گفت به سوگ تو خدای تو گریست

ای که آهنگ عراق تو بود راه حجاز

بلبل عشق بر این شور و نوای تو گریست

زائری کو شده از فیض زیارت محروم

دل حرم کرد و بر این صحن و سرای تو گریست

دردمندی که شد از نوش طبیبان مایوس

به عزای تو به امید شفای تو گریست

تشنه لب بودم و آبم به نظر آینه بود

دل که آتش شده از شور عزای تو گریست

                                                     مرتضی عصیانی، آیینه

نصیر