رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

بازدید از آفریقای جنوبی

سلام به همه
 
اول از همه باید از تاخیر پیش آمده پوزش بطلبم. اینترنت یه مدت داغان بود.
 
خوب بگذریم. میرسیم به ملاقات آقای خرازی از آفریقای جنوبی که خیلی جالب بود. شب اول یه ملاقات داشت با ایرانیان مقیم تو هتل شرایتون که اولین ملاقات او محسوب می شد. کلی ایرانی دیدم که خیلی جالب بود. اینجا تو غربت. اما یه چیز ناراحت کننده این بود که 90% نسل جدید فارسی بلد نبودند با اینکه هم پدر و هم مادر ایرانی بودند. چیز دیگه اینکه تعداد افراد با حجاب به کارمندان سفارت و 2-3 نفر دیگه ختم می شد(که البته خیلی هم چیز غیر قابل انتظاری نبود) اما چیز جالب صفای ایرانی ها بود که هنوز دست نخورده مونده بود. همه اول اومدند و هم دیگه را کم و بیش می شناختند و خنده ها و خوشی ها به سبک خودمون. از اینکه بگذرم می رسیم به این نکته که اینا یا دکتر بودند یا استاد دانشگاه یا تاجر و یا هم دانشجو البته بعضی هم  برا دولت اینجا کار می کردند و کلا از طبقات بالای جامعه بودند. طبق آمار دولت اینجا و دسنه بندی 10 گانه شهروندان ایرانی ها تو گروه 7 تا 10 قرار دارند( که بهترین گروه از نظر زندگی، رفاه ، تحصیل، پرستیج اجتماعی و غیره هستند) که خیلی خوب بود. آقای خرازی داخل شدند و سرود ملی پخش شد بعد سخنرانی مختصر آقای سفیر و بعد هم شام. در حین شام آقای وزیر با تک  تک ایرانی ها (100 نفر حدودا) دست و احوالپرسی و خوش و بشو معرفی مختصر داشتند و هر کس مشکلی داشت مطرح میکرد.( به صورت خصوصی) . برای پرهیز از دوپهلو گویی ایشان فقط با جنس مذکر دست دادند. منم که اگه خدا قبول کنه از این گروه هستم و یه سلام واینایی داشتم. خیلی مهربون و دوستانه ازم پرسید: اسمم را، اینجا چی کار میکنم و اینکه چه برنامه یی برا آینده دارم و گذشت. نکته قابل توجه راجع به طرز برخورد ایشان با خانم ها بود. وقتی با ایشان صحبت می کردند، آقای خرازی به زمین نگاه نمی کردند و به اوشون نگاه می کردند.( نظر شخصی : من از این کار خیلی بدم می آید که با یکی که حرف می زنی در و دیوار را نگاه کنی، یه جورایی احساس اهانت می کنم، از ریشه این کار بگذریم) گذشت و خود آقای وزیر سخنرانی کردند و مراسم  تموم شد. من تو کل مراسم می خوردم، بجز سر سخنرانی و دست. آخه به قول یکی از بچه ها مفت باشه، کوفت باشه . و مراسم تموم شد.
من نمیدونم کی این به دست شما میرسه اما پیشاپیش تشکر می کنم از نظرات مثبت شما که کمک می کنید من در امتحان قبول شم.
 
صادق

نگریستن

تمام مردم جهان چیزی دارند که به خاطر آن سزاوار ستایش باشند. ستایش‏ها نشانگر ادراک هستند. در خلوت خویش انسان‏هایی عالی هستیم، و هیچ کس از دیگری بهتر نیست؛ نگریستن به عظمت همسایه‏ ات را بیاموز, وعظمت خودت را نیز بنگر.

از کتاب نامه های عاشقانه
جبران خلیل جبران

یاسر

چگونه در کمتر از سه سوت بچه معروف شویم؟

۱- سلام.
۲- شبی گلهای شادی را زچشمان تومن چیدم
بهارت عشق می بارید و من هم اشک باریدم

به برق شوق در چشمت همین یک جمله را خواندم
که «منهم دوستت دارم»- نگفتی... من که فهمیدم...
...

این رو توی وبلاگ فرهنگستان خوندم. خیلی حال کردم. گفتم شما هم نخونده از دنیا نرین. کاملش رو هم برین همونجا بخونین ( بابا کپی رایت )

۳- اینکه آقا میخوای بچه معروف شی؟... کاری نداره... خداییش سه سوت کمتره. من خودم یه سری سوت زدم به دو و نیم تا نکشید... می پرسین قضیه چیه؟ الان میگم:
یه جا سراغ دارم، هر قطعه کامپیوتری ای که بخوای( البته تو اردر دو سه هزار تا )، با هر برندی که باشه، برات ری نیم ( re name ) می کنه، به اسم خودت می زنه. جاش توی چینه. ۱۰۰٪ هم مطمئن. تحویل ۱۵ روزه... دیگه چی میخوای؟ تازه گارانتی هم میکنه.
در مورد یه سری قطعه خاص، کارای خفن تری هم می کنه. مثلا در مورد مادر برد، یکی از دوستای داداشم ورداشته بوده ۲۰۰۰ تا مادربرد آزا (AZA) ی اینتل رو داده بود روش sound  و VGA  آنبرد ( on board ) زده بودن، به اسم شرکتشون فروختن.
یا مثلا شما می تونی بری بگی آقا برای من رم بزن، بردش spec tech باشه، چیپست هاش هم پاناسونیک. اسمش رو هم بذار : غضنفر. کمتر از سه سوت بچه معروف می شی که مثل اون قصه ملا نصرالدین*** داری تجارت میکنی.
کسی اگه جدا پایست و یا سرمایه گذار سراغ داره، من پایما... برای حدود 2000 تا رم 256 ، کمتر از 70 میلیون سرمایه گذاری می خواد.

***: قصه اش رو هم احتمالا همتون شنیدین.
میگن ملا نصرالدین تخم مرغ می خریده دونه ای ده تومان ( گیر ندین بابا، واحد های پول رو آپدیت کردم )، می فروخته دونه ای 9 تومان. کلی هم با ای کارش حال می کرده. یه روز یکی می رسه بهش و میگه: ملا، این چه کاریه داری می کنی. تو که با این کارت فقط ضرر ( به قول بعضی ها ضرل ) مینی. میگه: آره، خودمم می دونم. اما این خیلی مهم نیست. مهم اینه که مردم بدونن دارم تجارت می کنم...


همین
رضا.

سلام....

چند وقت بدلایل مختلف نتوسته بودم تو وبلاگ مطلب بدم البته دوستان بودند و من هم از نوشته هاشون استفاده می کردم. آقای رئیس هم که رفته مسافرت و کاملا نبودش احساس می شه. امیدوارم که هر چه سریعتر در خد متشون باشیم و از نوشته های خوبشون استفاده کنیم. اینروزها همونجوری که خودتون می دونید گروههای یاهو خیلی زیاد شده و همه خواسته یا نخواسته عضو چندتاش هستند....و مشکل پر شدن میل به علت فعالیت زیاد بعضی گروپ ها در روز که ممکنه با چک نکردن mail های خود mail box پر شده و باعث بسته شدن اکانت بشه!! یک کاری که میشه کرد اینه که از یک آدرس mail دیگر برای دریافت نامه ها از گروپ ها  استفاده کنیم...!! خوب چطوری؟؟؟

 

اینطوری:

.

.

 

برای رفع این مشکل شما می توانید از چند mail box برای دریافت نامه ها استفاده کنید.برای این منظور مراحل زیر را دنبال کنید:

1-در ابتدا اگر آدرس mail دومی ندارید یکی درست کنید. که فکر کنم همه اوستا باشند...!!

2-به قسمت http://groups.yahoo.com بروید.

3-به قسمت Email Preferences برید.

4-سپس به قسمت Add/Edit Email Addresses بروید.

در این قسمت آدرس mail مورد نظرتون که می خواهید نامه ها به اونجا برن رو وارد کنید.

5-پس از زدن دکمه Finished به mail box دوم خود بروید.یک نامه از طرف yahoo برای شما ارسال شده که حاوی یک لینک است.لینک را در قسمت address bar خود copy/paste کنید.

6-حالا به قسمت  Edit My Groupبرگردید و تعیین کنید که نامه های هر گروپ به کدام آدرس برود.

دوستان به این نکته توجه داشته باشند که به گروپ ها با همان آدرسی که نامه دریافت می کنند باید نامه بفرستند.اینکار رو امتحان کنید ببینید بد نیست!!


یاسر

 

IN GOD WE TRUST؟؟؟

سلام.
ببخشید که نوشته قبلی ناقص موند. یه چیز کوچولو بگم، بعدشم ادامه اون سمی ناهار...
چند روز پیش رفته بودیم بانک یه مقدار دلار بخریم. آقاهه پول و گرفت و 50 تا اسکناس 100 دلاری رو با احتیاط گذاشت روی پیشخون. دلارا رو برداشتم که بشمرم ...1-2-3-... یه دفعه یه چیزی توجهم رو جلب کرد... تا حالا شونصد بار توی جاهای مختلف، توی خرید، توی کار کامپیوتر و گرافیک پشت دلار رو دیده بودم . ولی چرا تا الآن به این جمله دقت نکرده بودم؟
IN GOD WE TRUST
کلی حال کردم. یه خورده فکر کردم... دیدم چنین مضمونی رو روی پول های خودمون ندیدم. شما دیدین؟ باحاله، نه؟
تازشم خیلی باحاله... ماها فکر می کنیم، یعنی بهمون می فکرونن که هر کی مسلمون نیست، لزوما خدا رو هم قبول نداره... تصور احمقانه ای نیست؟
خیلی آدم ها رو دیدیم هممون که مسلمون هم نیستن اما کاراشون و باوراشون خیلی خدا بیسد تره.. نه؟

نمی دونم کسی نتیجه اخلاقی/بد اخلاقی/... از از این گرفت یا نه...

داشتم میگفتم که : آره، این آقای برونز ویک ( همون فرانسویه، مدیر فروش آسیا و افریقای AMD )، تا یه بریک داد، ملت جان بر کف انگاری از قفس آزاد شده باشن، ریختن توی سلف و در کمتر از 5 دقیقه، کاری کردن که اونجا "کان لم یکن شیئا مذکورا" ...
خلاصه... بریک تایم که تموم شد، سر یه ربع، اون آقاهه اومد روی سن و دوباره شروع کرد صحبت کردن... این بار داشت بحث افسانه هایی که در مورد CPU ها هست رو گفتن:
Heat myth, Performance myth, etc. مردم هم که ماشالله اینقدر دقت می کردن به صحبت های بنده خدا، فکر کنم طرف برا سه چهار هفته دپرس باشه...
آخر سمینار، آقاهه گفت که خوب، حالا یه مسابقه داریم از صحبت هایی که الآن کردم. جایزش هم یه CPU barton 2500+ AMD است. من یه کارت از بین کارتهای شما انتخاب میکنم و...
خلاصه ، آقاهه کارت رو در آورد: شرکت ... از  ... ( برای حفظ آبروی شرکت و صاب شرکت ننوشتم. وگر نه از بس یارو تابلو بود، کامل همه چیش یادمه... ). آقاهه ردیف جلویی ما نشسته بود. این هم از اونایی بود که داشت برا جی افش ( که البته تو سن مامان بزرگ من بود ) کلاس میذاشت و گوشی اش رو نزده بود. پسره رفت بالا ... بعد سلام و اینا، آقاهه گفت : خوب، سوال ... پرفورمنس *** یه سی پی یو 1800  اینتل (6 اینستراکشن پر سایکل ) با پرفورمنس یه AMD 1400 ،با (9 اینستراکشن پر سایکل ) چقدر تقاوت داره  ؟
پسره مثل مونگول ها داشت همینجوری به یارو نگاه می کرد... آقاهه فکر کرد ضرب و تفسیمش سخته. گفت خوب یه سوال سلده تر: توی trade off بین پرفورمنس و قیمت، AMD بهتره یا اینتل؟ (دیگه این سوالش خیلی فحش بود... طرف کل حرف سخنرانیش همین بود که توی trade off بین پرفورمنس و قیمت، AMD خیلی از اینتل بهتره...) خیلی باحال بود. دوباره آفقا پسره شروع کرد نیگا کردن. بالاخره مترجمه از اون پشت ترجمهکرد و پسره به طرز افتضاحی تابلو شد که سوات اینگیلیسی تعطیـــــــــــــــــــل...
آخه عزیز من، بلت نیسسی چرا بیخودی کلاس می ذاری؟...
-خیلی طولانی شد. یه کوچولوی دیگه هم بگم و برم: بعد اینکه آقاهه جایزه پسره رو داد بهش، گفتش که خوب، سمینار تموم شد . الآن توی رستوران هتل شام هست. من هم یک ربع می تونم وایستم اگر کسی سوالی داره بیاد و بپرسه... آقا حرف طرف تموم نشده بود که سالن خالی شد. خداییش من جای اون مردم خجالت کشیدم. بیچاره آقاهه فکش آویزون بود که اینا دیگه کی اند بابا...
ما ( من و سه چهار تا بچه علاف دیگه )هم گفتیم حفظ آبرو کنیم، رفتیم هرچی کلمه گنده گنده بلت بودیم لز آقاهه پرسیدیم دلش خوش باشه...
و نهایتا با هم که رفتیم بالا توی رستوران، دیدیم که ای دل غافل، تریپ سلف سرویسی بوده و همه چی تموم شده... گارسون ها هم نامردی نکردن و از لحاظ معنویات کلی بهمون رسیدن ( بیچاره ها فکر می کردن ما ها هم همراه این باباییم...)
و این بود تجربه یه سمینار ( سمی ناهار )

*** پرفورمنس= فرکانس * تعداد اینستراکشن ها در هر سایکل

همین.
رضا.