رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

گریه کن گریه قشنگه / گریه سهم دل تنگه

 

بعضی وقتا دلتنگی های آدم زیاد میشه.  معلوم نیست برای چی و چرا. دلت می خواد آزاد بودی و سرت رو میذاشتی روی میز و یه ده دقیقه ای گریه می کردی. با صدای بلند.

اوضاع اونجور که می خوای پیش نمی ره. سنت " من یشائی " جهانه دیگه.

 «عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم »

نمی دونم. همه این چیزا رو میگی. ولی باز هم دلت میخواد داشته باشی، کنارت باشه ، بری ، ببینی ، حرف بزنی ، اونطوری باشه که تو دلت می خواد. نه ! نمیشه آقا جون! باید همینجوری باشه. اصلا همینه. آدم که بی دغدغه و غم باشه دیگه مرده. از قدیم هم گفتن: "فقط بمیری خلاص میشی."

 

واقعا موضوعیت داره که به قول "بامشاد" بگم : بی وفایی ، بی وفایی، دل من از غصه داغون شده.

من نمی دونم . بازم می گم بیا ، ببین . باید بودن تو ، باش.  دوست داشتم لحظه های کنار تو بودن کش می اومد به اندازه یک روز ، دو روز ، هفته ها. ولی افسوس که این هم به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد!

 

کاش لااقل موقعی که تو هستی ، زمان همون طور می گذشت که انگار سر کلاس آقای دکتر ... نشسته ام! یک دقیقه بیشتر بایست ! یک کلمه بیشتر حرف بزن! بی ربط! راجع به وضع آب و هوا ! اصلا جک تکراری تعریف کن ! حرف تکراری بزن. فقط صدای تو در این میانه دلخواه است. حرف بزن که تمام غنچه های دلم با شنیدن صدای چهچه آن بلبل می شکفند.

 

دیگر چی بگم؟ تابی نمانده ، توانی نیست. این حکایت کیبورد و وبلاگ نیست. این خون دل است که از نوک خنجر انگشتان لغزان روی صفحه کلید، به سینه سپید مونیتور می تپد!

دیگر نفسی نمانده! خودت یک کاری بکن.

 

این دفه آخر مطلب شعر لازم نداره! پست این دفه همش "شعر انتهایی" بود!

 

منصور

پنجره بازه به بارون - من ولی دلم گرفته

اینم یک پست متفاوت و کوتاه برای خوانندگان مشکل پسند که به ما نگن : "دیر به دیر آپ دیت می کنید" !

 

البته خبری نیست ها ! توضیحا عرض کنم که این شعر که قسمتی از معروفترین غزل حسین منزوی است ، تقدیم می کنم به یکی از دوستان عزیزی که در این ایام برایش موضوعیت داره !

به ساختار شکنی و تغییر زاویه دید که شاعر در این ابیات بکار برده خوب دقت کنید:

 

زن جوان غزلی با ردیف " آمد" بود

که بر صحیفه ی تقدیر من مسوّد بود

..........

زنی که آمدنش مثل " آ " ی آمدنش

رهایی نفس از حبس های ممتد بود

 

 

منصور

غم من لیک غمی عمناک است

1-      رانندگی ها افتضاحه! کی گفته مردم ما خیلی چنین و چنان هستن ؟!  «یک» شون «دو » بشه شکم همدیگر رو پاره میکنن. رانندگی بعضی از این آدما ستیز آوایی دارد. چون "گاو وار" است!! رفتم زنجان و برگشتم دیدم که خدا به یکسری نعمت شعور را اعطا نفرموده است. کسی هم که درست رانندگی میکنه بعد یه مدت خراب میشه و میشه مثل بقیه. می گه همه اینطوری میرن من چرا نرم. تغییر مسیر ناگهانی ، سبقت از راست، سبقت و سرعت غیر مجاز، یه دفعه ترمز کردن توی جاده و اتوبان ، تجاوز از خط وسط جاده تنها چند مورد از خطاهای رایج رانندگان است.
درست میشه ایشالا...

 

2-      به قول سایت بازتاب ، عوام زدگی رو می بینین؟ همچنین ریاکاری و شوت بودن ! وزیر کشاورزی میاد شماره موبایلش رو میده به همه، انگار از ظرفیت مردم ما بی خبره. فرداش محدودیت وقتی میذاره ، پس فرداشم وصل میکنه به یک answer machin ! مسخره ست نه؟!

 

3-      هیات دولت میاد بره مشهد ، عوض اینکه مثل بچه آدم از پاویون تشریفات برن ، جهت مردمی بودنشان از  Gate عادی رفتن و به خاطر مسائل امنیتی یک ساعت و نیم مردم رو معطل کردن ! کدوم کارصرف میکنه ؟! برای اعضای هیات دولت، استاد اخلاق هم آوردن و کلاس اخلاق گذاشتن! آخه بابا ! کلاس اخلاق بی فایده ترین کاری ست که من سراغ دارم! اخلاق که متدیک نمیشود. ما توی مدرسه کلاس اخلاق داریم که برای دانش آموز جماعت تاثیر ندارد ٬ حالا چه کلاس اخلاقی می خواد روی وزرای عزیز که از ملزومات کارشون "گوش نکردن به حرف" می باشد ، تاثیر بذاره!!

 

4-      تلویزیون نشون داد که مداح محترم مولودی می خوند، یک نفر دستمال داد عرق پیشونیش رو پاک کنه و او به عنوان تبرک برداره! می دونستم مشابه این کارها تو هیات انجام میشه ولی تلویزیون نشون بده یه جوریه . حرفی نمیزنم . تحلیل با خودتان.

 

5-      رفتم فیلم بید مجنون رو دیدم. خوشم نیومد. در آثار مجیدی که هر کدوم از قبلی بهتر بود به نظر من یک شکست محسوب میشه. مضمونش تکراری بود. پرداخت شخصیتها هم ضعیف بود. بالا پایین شدن های روحی یوسف هم "دفعی" بود. کاش این وقت را رفته بودم "خیلی دور خیلی نزدیک"

 

6-      دیشب یک مراسم دعوت بودم . بد نبود. اشکالاتش رو اینجا نمی گم چون یکسری از طراحان و برگزار کنندگان برنامه وبلاگ رو می خونن و نمی خوام "شر" درست بشه !

 

7-      پنجشنبه روز خیلی خوبی بود. بعد مدتها "ائتلافمون" تشکیل شد و ناهار رفتیم یه جای خوب و معتبر! بعدشم اینکه غروب یک گفتگوی دلپذیر بعد از مدتها ....

 

8-       

نکنه اشک مارو تو هم بخوای در بیاری

......

ما دیگه خسته شدیم ، طاقت کوچ رو نداریم

......

بیا با ما تو یکی از ته دل یار بشو

 

منصور

 

 




1- فرا رسیدن ماه پر خیر و برکت شعبان ، مقدمه ماه رمضان ، مناسبتهای مبارک این ماه ، ولادت حضرت امام حسین سلام الله علیه بر تمامی خوانندگان عزیز مبارک باد.

 

 

2- تا آخر هفته به امید خدا میرم مسافرت و نیستم. وبلاگ را هم می سپاریم به ....!

 

3- پشتیبان فنی قرار است در آینده نزدیک (؟) قالب وبلاگ را عوض کند . منتظر نمایش طرح جدید وبلاگ باشید و امیدوارم مثل دفعه قبل که قالب عوض کردیم برای بعضی دوستان در اولین مواجهه این تصور پدید نیاید که آدرس را اشتباه زده اند .

 

4- دیروز و امروز ، دو روز معمولی بودند. اینقدر معمولی که هیچ مطلبی برای گفتن وجود ندارد.  معمولی بودن دو روز پشت سر هم ، خودش یک نوع تنوع است! برای من که هر روزم آبستن مطالب ، اتفاقات و ماجراهای بیشماری ست! شاید قابل به ذکر ترین موضوع، تعویض لاستیک های عقب ماشین بود که این اواخر هفته ای یه بار منو می فرستاد پنچر گیری!

 

5- قبلا هم گفتم ، وبلاگ توی دو تا سایت آماری رجیستر شده . کانتر وبلاگ و کانتر هر کدوم از اون دو تا سایت ، برای بازدید کنندگان در یک بازه زمانی دلخواه ، سه تا عدد متفاوت نشون میدن. از دوستانی که علت رو می دونن خواهش میکنم راهنمایی بفرمایند.

 

 

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز ، خطر یادت نیست

 

 

منصور

کلاردشت


سه روز مسافرت بودیم ، کلاردشت.

چرا مردم ما اینجورین ؟ خشن ، تهاجم گر ، بی طاقت...

حالم گرفته ست. هرچند اینجور مواقع می گن « نگاه خودت رو باید عوض کنی»

 

توی پمپ بنزین تو خط خودت وایسادی. اگر موقع جلو رفتن به سپر ماشین جلویی نچسبونی ، یکی میچپه تو فضای اون بین. با پررویی کامل. دعوا هم کردی کردی ! اون بنزینش رو پنج دقیقه زودتر زده . می ارزه بابا ! نمی دونم اینقدر فشار می آرن برای اینکه زودتر بنزین بزنن ، می خوان برن به چه کار مهمی برسن؟ طرف چی کار می خواد بکنه. برای رسیدن به ادامه این زندگی کرم گونه اینقدر هول زدن لازمه؟

 

بگذریم ، حوصله نیست که در این مورد بنویسم. آدم بیشتر ناراحت میشه .

اونایی که اون بالا نشستن(مسوولین مملکتی) به فکر فرهنگسازی نیستن. طبیعیه، پدر بزرگ های این راننده ها که الان پرشیا و زانتیا سوار میشن ، سوار قاطر میشدن ! مرکب پیشرفت کرده ولی آدم که همون آدمه. این امکانات که وارد زندگی مردم شدن ، مثل خیلی چیزای دیگه آموزشی باهاشون نبود. اقدام به فرهنگسازی بشه یه فایده هایی میکنه. مثلا بستن کمربند که دیگه جا افتاده...

 

اگه بپرسین از دلم، می گم گرفتار شماست...

 

منصور