-
چوب و شیشه
دوشنبه 23 مرداد 1385 22:40
سلام بعد از مدتی وقفه شروعی دوباره با شعری از محمد کاظم کاظمی تو را از شیشه می سازد، مرا از چوب می سازد خدا کارش درست است این و آن را خوب می سازد تو را از سنگ می آرد برون، از قلب کوهستان مرا از بید خشکی در کنار جوب می سازد در آتش می گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد به سوهان می تراشد تا مرا مطلوب می سازد تو را جامی که از...
-
به نام پدر
سهشنبه 17 مرداد 1385 14:34
درد سینه را فشار می دهد ، کمر را خمیده می کند و شانه ها را سنگین. درد ناله می آورد ، ناله فریاد می شود و فریاد هم چاه می خواهد ، چاه هم که باشد نخلستان نداریم. صبوری نیست ، جرئت جامانده و حسرت بی قرار قصه های نادیده ی جوانی پدر ! در کوچه های فاصله در پس قرن ها راه ، گاه و بی گاه به دنبال تو به بن بست می رسیم ، که می...
-
علی(ع) ، احمدی نژاد ، منزوی !!!
دوشنبه 9 مرداد 1385 20:11
این بار اول از شعر شروع می کنم(برای تنوع!) شعر پست قبل طبق معمول از مرحوم منزوی بود و این بار نیز هم: ای شوق تو بر شیشه ی طاقت زده سنگم / وی آمدنت عقده گشای دل تنگم چون دل نسپارم به تو با این همه حسنت؟/من جان و دلم پیش تو ای دوست!نه سنگم ای شوق رسیدن به تو مبنای شتابم / وی شور گذشتن ز تو ، معنای درنگم من بی تو و با تو...
-
در دو شماره !
چهارشنبه 4 مرداد 1385 20:30
قبل از شروع آغاز ماه رجب ، ماه ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) رو به شیعه های مولا تبریک میگم که شناخت علی « ذهنیت» است و حب علی « احساس» اما تشیع علی «عمل» است.و این قاعده کلی که:«برای خراب کردن یک « حقیقت » خوب به آن حمله نکنید ، که بد از آن دفاع کنید!!!» (امیدوارم در آینده در این باره بیشتر بنویسم که خیلی جا داره!)...
-
با عذر بی قراری !
سهشنبه 27 تیر 1385 18:55
مدتی در کار ما تأخیر شد / مدعی در غیبت ما شیر شد لاجـرم در ما معـایب یافـته / آسـمان بـا ریسمان دربافته ۱-چند روزی نبودن ما به سبب سفر زیارت مشهدالرضا بود که گویا در این ایام بر سر شعر هاتف جنجالها به پا شد و هرچه نظر بود درباره قافیه و خطای ما و یا بیت بود که حتی کار نظرات به پست رییس هم کشید که آخر ما «خطا نکنیم» یا...
-
ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر و فجرنا الارض عیونا
سهشنبه 20 تیر 1385 11:38
مجددا دزد به خانه ما آمد. آن دفعه وقتی نبودیم واین دفعه وقتی که بودیم! ساعت 4 صبح . همان دزد. همان پسر معتاد همسایه. از من به شما نصیحت که در مورد دزد گذشت نکنید . مخصوصا دزدی که معتاد است. میشوید پشیمان مثل ما. چون او که یک بار حریم هایی را شکسته و وارد خانه شما شده دفعه بعد آسانتر این کار را میکند. سیستم کلانتری و...
-
که خدا نکرده خطا بزنی!
یکشنبه 18 تیر 1385 23:10
سلام. بعد از مدتها و بعد از آن به قول رییس که:تاریخ را انباشتیم از کنکور و سیراب کرده ایم این تشنه سیراب ناشدنی را ! دلتنگی سراغمان را گرفت سر زدیم ،جرئت کردیم روی پستهای ماهانه رییس(چه حرف تکراری و چه تکرار بی اثری!) پست بدهیم که شاید این اندک خواننده هم خجالت بکشد و ما آب بشویم و حساب کار دست او بیاید و تکلیف ما...
-
مارو با قطره ی اشکی میشه لرزوند و ویروون کرد
یکشنبه 11 تیر 1385 23:48
1 باور کنید در یک ماه گذشته ، این اولین شبی است که زود اومدم خونه ( ساعت 9:30 شب ) و کاری هم ندارم، تونستم بشینم سر نوشتن وبلاگ. 2 از روی خوانندگان خجالت می کشم. وبلاگی رو که با خون دل(!) بزرگش کرده بودم ، مطلب براش پست نمیکنم و خواننده ها دارن آب میرن. 3 قویتر سببی که باعث شد دست به نوشتن ببرم اینکه امشب توی اتوبان...
-
بر حضرتت درود و سلام خدای تو
چهارشنبه 7 تیر 1385 00:09
سلام این روزها ایام فاطمیه است و دریغ که نامی از بانوی پاک و بزرگ اسلام نیاید همچنین این روزها ذکر مصیبت این عزیز در همه جا برپاست که خداوند از همه قبول فرماید. البته بر این نوع سوگواری ها نقد نیز هست اما الان مجال نیست به جز ذکر دو مورد: 1. اکثر روضه ها مکشوف است و کمتر کسی به اجمال و استتار سخن می گوید. 2. اکثر...
-
خلاصه پست
شنبه 6 خرداد 1385 22:09
امشب فرصت نیست. بزودی در مورد این چهارموضوع خواهم نوشت: ۱- عجله کردن برای قضاوت درباره آلبوم جدید ابی ۲- ترکوندن اطلاع رسانی توسط شرکت ایران ایر و اطلاعات پرواز فرودگاه ! ۳- رابطه با امریکا ! ۴- یافتن دزدی که سه روز قبل مقداری از وسایل خونه رو دزدیده بود و پس گرفتن اموال به سرقت رقته از مال خرها ! کی وقت بشه که به...
-
مثل پروانه ای در مشت ، چه آسون میشه ما رو کشت
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1385 15:17
1- دیگه ماجرای پست فرستادن من هم شده چوپان دروغگو ! همش وعده ، همش وعید! 2- این مدت خیلی ماجراها اتفاق افتاده که قابل به عرض باشه ، ولی مجالی برای نوشتن نبوده.از جمله مراسم بزرگداشت مقام معلم که خیلی بزرگداشت شدیم ! قسمت جالب ماجرا ، رفتن به منزل استاد خدابخش ، دبیر هندسه سال سوم و چهارم دبیرستانمون بود که می دانم...
-
در خونه ی ما ، همیشه به روی شما بازه !
سهشنبه 26 اردیبهشت 1385 14:27
۰۰۰ " یه روز یه نفر اومد خونه ی ما ، اومد تا جارو بفروشه ! ما دعوتش کردیم بیاد تو ، با چکّش زدیم تو سرش و تو کمد قایمش کردیم . تو اتاق پدرم ! ولی در خونه ی ما همیشه به روی شما بازه ! در هر ساعتی از روز ! آره ! در خونه ی ما همیشه بازه! دوست داریم پیش ما بمونین ! بعد یه روزی یه خانومه اومد خونمون تا ببینه که چرا من...
-
حافظه ی آب
شنبه 16 اردیبهشت 1385 22:55
امروز روز غزل های فاضل نظری بود غزل سرایی جوان که زیبا می سراید. دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا عقل طلب می کردم عشق اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتواست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می...
-
آسمان با من است
جمعه 8 اردیبهشت 1385 00:43
سلام در ایامی که رییس را بوی گل و گلاب تسخیر کرده است ، سر آن شد که یاد نوشتن تازه شود. و از آن جا که ایام ماضیه را مستغرق شعر و شعر خوانی بودم، نوای این بار را به غزلی از مرحوم فریدون مشیری مترنم می کنم. تو را دارم ای جان، جهان بامن است تو تا با منی جان جان با من است چو می تابد از دور پیشانی ات کران تا کران آسمان با...
-
یک پست بعد از نود و بوقی!
پنجشنبه 31 فروردین 1385 23:49
تشکر مخصوص دارم از تمام دوستانی که در این مدت سکوت وبلاگی ، ازم سراغ گرفتند و با محبتهاشون من رو نواختند. 29 فروردین ، سومین سالروز تولد وبلاگ ترنج بود. علیرضا یادش بود. ممنونم ازش. امسال تولد بی سر و صدایی داشتیم. در این سه سال چه نشیب و فرازهایی داشتیم تا به اینجا رسیدیم. چه اعضایی آمدند و رفتند. هی روزگار... مجال...
-
تو بخوان مرغ چمن...
سهشنبه 29 فروردین 1385 14:37
سلام پست علیرضا را خواندید ؟ اگر نخوانده اید ، همین الآن Wheeldown موس را بزنید و پستش را بخوانید . ( آره طولانیه ،اما ارزش چندین بار خوندن رو هم داره !) *** من از آنجاییکه تازه در تیم آمده ام شاید زیاد دستم نباشه که چرا این قدر خواننده های وبلاگ (اعم از مثبت و منفی و جدید و ...) حساس شدن .کلّ ترنج رفته زیر سنسور های...
-
یک،ده ،صد و بیش است خط ساغر عشاق!
پنجشنبه 24 فروردین 1385 19:50
۱- سلام! بی مقدمه: بالای وبلاگ ما یه جمله قشنگ از مرحوم شریعتی نوشته که سرآغاز وبلاگه و حالا من میخوام این جمله رو به عنوان یکی از علاقه مندان اون مرحوم اینجوری به حال و روز وبلاگ کنم که:«سرمایه هر وبلاگ پست هایی است که برای ندادن دارد.» و بدینوسیله وبلاگ ما به عنوان یکی از باسرمایه ترین وبلاگای دنیا از کلیه سرمایه...
-
تمام شعرهای من
شنبه 19 فروردین 1385 15:11
دست تو زخمی ، دست من پینه تو داس خشمی ، من پتک کینه خوب ، اینقدر پست نفرستادم که دیگه روم نمیشه! یه مدت هم که فعال نباشی ، پشتت باد می خوره و شروع مجدد سخت میشه. پشتیبان فنی یه دستی به سر و روی وبلاگ کشید و یه رنگ و رویی پیدا کرد. حرف و بحث زیاده ، نمی دونم از کدوم شروع کنم. اعضای جدید که قرار است اضافه شوند را بنویسم...
-
تنهاتر از پدر
چهارشنبه 9 فروردین 1385 00:20
سلام ایام سوگواری آخر صفر بر همه ی محبان و شیعیان تسلیت باد. به همین مناسبت شعری کوتاه و ساده درباره امام حسن مجتبی ( ع ) نقل می شود: خط خورشید چه قدر آه مهربان بودی حرفهای تو طعم خرما داشت باغ سرسبز سینه ات ای خوب نخل های بلند بالا داشت روز و شب عطر مهربانی تو در تمام مدینه می پیچید تا به لبخند می گشودی لب بوی گل توی...
-
که از خون شهیدان شرمگین است.
پنجشنبه 3 فروردین 1385 14:20
سلام چند سال قبل که دهه ی اول محرم و عید مقارن شده بود، بسیاری از نویسندگان و شاعران احساسات بهاری و ارادت حسینی را با هم آمیختند وبه خلق آثاری ارزشمند دست یافتند. نوروز امسال نیز همزمان با اربعین بود و دهی اول فروردین همزمانه دهه ی آخر صفر . و شعر زیر نیز در این حال و هوا. البته شاعر؛ شعر را برای مناسبتی دیگر سروده...
-
عیدانه فراوان شد
چهارشنبه 24 اسفند 1384 07:57
اصلا فکرشم نمی کردم یه روزی برسه که وبلاگ بخوابه! اصلا قصد تعطیلی و یا امثال آن را ندارم. اتفاقا دو تا عضو جدید به وبلاگ اضافه کردم. حامد که از دوستان خوب ماست ، خواهد آمد. همچنین یک عضو دیگر که به موقع معرفی خواهد شد. چون عازم مسافرت هستم و ده روزی تهران نیستم ، زودتر از حد معمول سال نو را تبریک می گویم و امیدوارم...
-
یه پست بدیم که پست داده باشیم !
شنبه 6 اسفند 1384 18:30
جان دلم که شما باشید ، فطرتی حاصل شد بس عظیم در پروسه (!) پست های مکرر اینجانب در ماه بهمن که بی ارتباط نبود به ماجرای اختیار تاهل و هفته شهدای دبیرستان و گرفتاریهای دیگری که در این مقال نگنجد. گیرم که من پست ندادم ، نبودم ، اصلا افتادم مردم ، این اعضای عزیز و گرام (!) باید در اینجا را تخته کنند؟! باز هم گلی به جمال...
-
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
دوشنبه 24 بهمن 1384 22:55
سلام ۱. شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد. ۲. رییس هم در کوزه افتاد. یاد آن ایام و لیالی خوش که تنها دلخوشی مجازی٬ همین پست ها بود که امروزه چنین به عزلت نشسته اند. گفته اند المجاز قنطرة الحقیقه. چه قدر درست است٬ خیلی نمی دانم. ۳. گر جمال یار نبود با خیالش هم خوشیم. حکایت رییس غایب٬ حکایت یار ما غایب است و در نظر است٬ می...
-
حرم دل
پنجشنبه 20 بهمن 1384 00:34
سلام عرض ارادتی به آستان مقدس حضرت امام حسین (ع) روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا خواند نام تو و بر کرب و بلای تو گریست نوح کشتی چو بنا کرد بر آن خشک زمین آسمان آن همه دریا به هوای تو گریست شعله ی سرکش آتش به خلیل ره دوست تب او سرد شد و گل به صفای...
-
صدای مرکب عمو
چهارشنبه 19 بهمن 1384 00:21
سلام عرض ارادتی به آستان مقدس حضرت عباس (ع) بچه های تشنه ی امام توی خیمه ها نشسته اند در کنار نخل های خشک اسب ها چه قدر خسته اند آسمان نگاه می کند دشت، آب آب می کند بچه ای که تشنه مانده است رو به آفتاب می کند یک سوار سبز می رسد گرد و خاک می شود به پا ناگهان شروع می شود باز گفتگوی بچه ها: شاید این سوار اکبر است یا...
-
ان الحسین علیه السلام مصباح الهدی و سفینه النجاه
شنبه 15 بهمن 1384 11:50
خداوند را می خوانیم به اینکه در این ماه ، توفیق درک معارف اهل بیت و خو گرفتن بیشتر با فرهنگ حسینی را روزی ما گرداند. فرا رسیدن ماه عزای سیدالشهداء را به تمام خوانندگان عزیز تسلیت می گویم. أیُّها السائرون على نهجه... اسمعوا ما یقول أئمتکم بحقّ عاشوراء، هذا هو الصادق (علیه السلام) یقول: «إنّ یوم الحسین أسبل دموعنا......
-
دلخواه !
پنجشنبه 13 بهمن 1384 18:22
ای شوق تو بر شیشه ی طاقت زده سنگم وی آمدنت عقده گشای دل تنگم ، ... ، می بافم از آن رشته ی امید درازی روزی اگر افتد سر زلف تو به چنگم می آیم و یکروز از آن شاخه ی جادو می چینمت ای دختر نارنج و ترنجم! «و من همیشه دیر رسیدم /شاید/ هر بار با قطار قبلی باید می آمدم!» ولی در هر صورت وظیفه بود سرآغاز زندگی مشترک و پیمان شریک...
-
... و بودن
سهشنبه 11 بهمن 1384 01:02
1 ببخشید که این ایام پستی نفرستادم. مشغله زیاد بود. 2 حرف زیاد هست. اتفاقات زیادی هم افتاده ، ولی مجال نوشتن نیست. 3 وبلاگ مثل بچه آدم می مونه ! حتی در حالی که چشمات از زور خواب و خستگی داره از حدقه بیرون می زنه هم می شینی و می نویسی. 4 بعضی ها حرف زیادی می زنند! به عبارت دیگر "قدقد" می کنند! یه علامت سوال گنده برام...
-
رویای تازه
شنبه 8 بهمن 1384 03:31
خوب ٬ رویای نیمه کاره من نکمیل شد. الآن دیگر داریم « رویای تازه » من از تو حرف می زنم شب عاشقانه می شود منصور
-
دست توانای الهی
شنبه 1 بهمن 1384 00:40
سلام حال که رییس را غیبت صغرای مکانی افتاده است و تا رسیدن به پایتخت اخلاقی زمانی نمانده است، عید غدیر، هر چند دیر، قویتر سببی است که آب رفته به جوی باز آید و قامت قرن را، لطیفه که نه، جامه ی لطایف پوشاند. هر دیدار تازه را بهانه ای به جز دیدار، خوش سزاوارتر است و چه بهانه ای سزاوارتر از عید غدیر؟ هر چند که اصحاب سیما...