-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردین 1386 21:13
سیب بگفت ای ترنج از چه تو رنجیده ای ؟ ! گفت من از چشـم بد می نشوم خود نما !
-
همه حرف خوب میزنند !
یکشنبه 20 اسفند 1385 22:48
نمیدونم چرا همیشه آخرای سال که میشه اینجور حرفا می افته تو دهنا ولی به خودم جواب میدم که حس و حال و هواش به الانا میخوره ، خوندنش الان کیف داره ! اینا که همش یه درد و دله ! //خودم و خدام : خدا همون خدای هرسال بود ، مثل هر سال خدایی کرد ، بدون کوچکترین تنوعی ! بازم مثل همیشه وقتی که شاکی که میشدی از در و دیوار و زمونه...
-
برخلاف اساسنامه!
جمعه 4 اسفند 1385 22:26
سیاسی نوشتن در وبلاگ ما ممنوعه، ولی مگه وقایع مملکت میذاره ! این علی لاریجانی حرف میزنه ، من عصبی میشم! آداب دیپلماتیک تعطیل . مثل شرخرها حرف میزنه. خیلی حال می کرد با اصطلاح رینگ بوکس و شطرنج ! خدا سایه این رئیس جمهور رو از سر ما کم نکنه! نازه ! جیگره ! قربونش برم ! سوالات آزمون ضمن خدمت معلمین خریداریم! فکر می کنم...
-
برخلاف اساسنامه! + پیامبر اعظم و خروس !
جمعه 4 اسفند 1385 18:21
نمیدونم دقیقا چی شده ولی گویا جناب رییس بعد از من یه پست دادند که در زیر می بینید ، پست ۹۳۴ ! ( به ساعت ۲تا پست و تاریخشون دقت کنید ! ) ولی پستشون زیر پست ما واقع شده با اینکه من قبل از ایشون دادم ، پست ۹۳۳ ! که ناخواسته و به طرز جالبی جواب و تکمیلی بر پست ایشون بوده ! پس ما هم با اجازه شون دوتا پست رو یکی کردیم ، شد...
-
من از تویی که بد کردی با من ، گله میکنم ، دل نمی کنم.
پنجشنبه 26 بهمن 1385 17:30
نه اینه با پست دادن قهر کرده باشیم، نه ! بخدا وقت نمیشه.از روی همه خوانندگان عزیز که ما را مورد محبت حضوری ، یا کامنتی قرار می دهند، خجالت میکشم. دو سه تا موضوع می خواستم بگویم که موعد گذشته شده و دو سه تا موضوع هم یادم رفته ! بهانه دست به کیبورد شدنم برای این پست ، نمایش فیلم بایکوت از شبکه تهران بود. بزرگا مردا که...
-
من مث ایستگاه قطار، تو سوت سر رسیدنی !
جمعه 13 بهمن 1385 21:04
۱) تو دبستان همیشه نمره های من کم بود ! دیکته ی شبم هزاردفه غلت کردم بود ! چکای محکم ناظم ، مزه ی خوبی نداشت ! مبسرم همه ش یه ضبدر جلو اسم من می ذاشت ! قبل از این که بدونیم آقای ریزعلی کیه ، بله قربانُ به ما یاد دادن و اطاعتُ! اجازه هست و کتک خوردن بی شکایتُ! چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم؟ گریه ی اول بچه از روی...
-
از دست رفته دین شما، دین بیاورید!
دوشنبه 9 بهمن 1385 11:12
برای مناسبت محرم تصمیم گرفتم ، برای تنوع و تفاوت این بار گزیده ای از یکی دوتا نشریه و روزنامه رو در چند سری پست بدم ! برای بار اول گزیده ای از دوتا مصاحبه رو در نظر گرفتم .( ذکر هر یکی از مصاحبه ها به معنای تائید یا رد این افراد نیست ! ) ۱ - مصاحبه با عبدالرضا هلالی : رضا هلالی مخاطبانی را تربیت کرده که بعضی از آن ها...
-
نمیتونم ببخشمت !
پنجشنبه 5 بهمن 1385 21:06
حالم بهم می خوره از اینکه از بس حال ملت بهم خورده ! تازه فهمیدم اینجا بهترین جاست واسه عقده گشایی آدما و ننه من غریبم بازی دراوردنا ! اینجا همون جایی که میتونی خودتو مطرح کنی ، جلب نظر کنی ، لوس بازی درآری که محلت بذارند ! فحش کاف و گاف دار بنویسی ، از بازی با دخترا و دختر بازیات بگی و اینکه چقدر تو جذابی ! اراجیف لا...
-
رضا از برادفورد !
چهارشنبه 20 دی 1385 21:28
راستش نمی خوام این بار خودم پست بدم ! داشتم یه سری به صفحه اصلی بلاگ اسکای برای تائید احیانا نظری که مونده باشه میزدم که به آخرین نظر پست قبل رسیدم و خیلی حال کردم که رییس سابق رییس ( رییس الروسا ! ) به ترنج ما سر زده و ... ! این بار جای اینکه من پست بدم ، وبلاگ آقا افشار رو به عنوان یه مطلب و یه تجدید خاطره می دم (...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دی 1385 13:39
عیدتون مبارک !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دی 1385 23:27
1- عید سعید قربان بر همه مسلمانان مبارک. 2- در لحاف فلک افتاده شکاف پنبه می بارد از این کهنه لحاف برف هم نیامد! آسمان تهران هم بر زمین بخیل شده... 3- در شهریور 1376 ، وقتی مجلس تصویب کرد که شروع مدارس از روز اول مهر باشد و رای شورای عالی آموزش و پرورش که شروع در روز 22 شهریور بود را لغو کرد ، مصداق دخالت در امور...
-
و ...
سهشنبه 28 آذر 1385 18:50
خیلی وقته پست نداده ام، شروع کنم با شعری از اردلان سرفراز: با هم رهسپار راه دردیم با هم لحظه ها را گریه کردیم ما در صدای بی صدای گریه سوختیم ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم از مخمل درد به تن عشق جامه دوختیم تا عجز خود را با هم و بی هم شناختیم تنهائی رفتی ، به عجز خود رسیدی با هم دوباره زهر تنهائی چشیدیم شاید در این راه...
-
من دارم میسوزم !
شنبه 25 آذر 1385 18:21
میخوام از این به بعد از یه موضوع تازه ای که تو زندگیم ایجاد شده هر از گاهی بنویسم ، اول صورت مسئله رو بگم : هر چند که با وجود اساتید منصور و نصیر ( ولو حتی با بودن اسمشون کنار صفحه و خالی بودن جای پستاشون ! ) بیان این موضوع سخته ولی راستش ما یه دو ماهی هست که توی یه مدرسه راهنمایی به عنوان معلم پرورشی یه کارایی میکنیم...
-
قضل حای آبکی !
دوشنبه 20 آذر 1385 21:31
دوستان عزیز ، دلتنگ تک تکتان شده ام ! بعد چند مدتی نبودنمان ، امروز هم نیامدم زیاد باشم ! خیلی فکر کردم از چه بنویسم ولی مشغولیت روزمره، همتی دیگر طلب می کرد که در توان حال ما نبود و شرح بیان مشوش اندیشه مان را به زبان نظم گفتیم که امید است قبول افتد: «شب به یاد تو باز بیدارم» چونکه از قرص خواب بیزارم در چنین حالتی...
-
یار دبستانی من !
چهارشنبه 15 آذر 1385 20:14
ما روزهای معرکه در خواب بوده ایم ما روزهای معرکه اصلآ نبوده ایم ! و اون روزها بود که مصدق به فردای ایرانش و امروز ما چشم دوخته بود ، مصدق تو رو به نظاره نشسته بود ! مصدق چشم نگران همه ی ما بود ! و اون دلیلی شد برای ایرونی موندن ما ! و انگیزه ی اینکه هنوز هم تو پدربزرگ داری ! و چند روز بعد تر از اون شریعتی ، تکیه داد...
-
یاشاسین قم !
چهارشنبه 1 آذر 1385 22:42
اول از همه به تمامی دوستان و عزیزانی که تو پست قبل با نظراتشون این کمترین رو به زیر منت خودشون بردند ابراز سپاس و اخلاص(همون مخلصیم!) میکنم! من نمیدونم چرا حافظ و سعدی مال شیراز بودند درحالیکه بیابونای قم بدجوری احساسات شاعرانه ما رو تحریک کرده(البته میتونه از خواص چیزایی دیگه نظیر « کافور» هم باشه که جلو بعضی چیزا رو...
-
دوست را زیر باران باید دید !
سهشنبه 23 آبان 1385 22:03
اول از همه یه خاطره بگم مال هفته پیش،سه شنبه است که داشتم از ترمینال ( از قم) برمیگشتم خونه ، هوا بارونی بود و نم نم خوبی هم میزد و یاد اون شعر مشهورافتادم که : بارونو دوست دارم هنوز چون جیگرو حال میاره! مردم چه مهربون میشن وقتی که بارون میباره... خلاصه من بیخیال باد و باران مشغول قدم زدن بودم و زیر لب برای خودم...
-
پستی به سبک سابق !
جمعه 19 آبان 1385 13:05
بعد چند پست متفاوت یه پست مثل قدیما مینویسم، تفاوتش تو همه چی ، از خوندن اون گرفته تا نظرات و غیره همه قابل لمس میشه ، حالا بهتون میگم!!!: ۱.گاه باخود می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید،آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی کاشکی روی تو را می دیدم ، شانه بالازدنت را بی قید و تکان دادن سر را که مهم نیست زیاد،...
-
یه پست مستهجن !
جمعه 12 آبان 1385 11:19
برای تنوع در مطالب وبلاگ تصمیم گرفتم از چیزی بنویسم و یه چندتا تصویر ارائه بدم که تا به حال و هرگز تو اینجا نبوده و فکرشم نمی کردید: از مطالب ...! شرمنده از شأن تمام خوانندگان بزرگوار ! ( ولی آخه رهبری هم در یکی از آخرین سخنرا نی های خود شون در د یدار با د ا نشجو یان نخبه شخصآ و عینآ از لفظ و واژه ی ... استفاده کرد ند...
-
کندو - Can do
شنبه 6 آبان 1385 15:42
1- خوب ، یک سری از دوستان قدیم ، همزمان با ورود به دانشگاه ، وبلاگهای خود را فعال ساخته و چهار نعل می تازند! البته به برخی باید گفت : ترا با نبرد دلیران چکار تو برزیگری بیلت آید بکار ولی شوربختانه کماکان از پیر هرات خبری نیست! 2- علیرضا وبلاگ را سرپا نگه داشته و می رود جلو. سراغ حامد را هم تا بعد از کنکور نگیرید. من...
-
همیشه هیجده ، یه بارم ...!
سهشنبه 2 آبان 1385 11:32
اول از همه عیدتون مبارک ، تعطیلات خوش بگذره !!! بعد در راستای اینکه ما هر هفته یه هفته ایی نیستیم!(به سبک بنیامین بخوانید لطفآ): وبلاگ، علیرضا، خونه، شونه، آینه، اینترنت، تلفن، کجایی؟، مردی؟، برگرد نمیای؟ نمی خوای عزیزم؟ ما برگشتیم. البته قبل از رفتن خطاب به این وبلاگای خوشگلمون گفته بودم که (به سبک رضا صادقی):...
-
من وبلاگ نویس نیستم اما وبلاگ نویسا رو ...!
چهارشنبه 26 مهر 1385 20:41
بعد مدتها برگشتن رییس سبب قوت قلب شد ولی تا کی دوباره برگردند همچنان باز هم منتظریم! به همین مناسبت و در راستای داغ شدن بازار وبلاگ نویسی بین بچه ها بر آن شدم چند راه پرمخاطب کردن وبلاگا رو بنویسم( کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!) هر چند برخی از این راهکارها عمومیه(یعنی غیرمفیدیها هم استفاده میکنند،و مام که از عموم...
-
یا من لا تدرک الافهام جلاله !
جمعه 21 مهر 1385 14:54
اللـــهم العن قتـلة امیـــرالمومنــــین چه خانه ی سرد و احمق و بی روحی است طبیعت که خدا از آن رفته باشد. چه قبرستان عزادار و غم زده ای است زمین که در آن معبد نباشد. چه شب دراز و تاریک زمستانی است تاریخ که علی در آن مرده باشد. « دکتر شریعتی» در باب عظمت و منزلت امیرالمومنین بارها و بیشتر از آن شنیده ایم و خوانده ایم(...
-
یک توضیح
پنجشنبه 20 مهر 1385 02:18
خدمت دوستان عزیز عرض کنم : بخاطر اینکه یک نفر (البته خاطرنشان میشود واحد شمارش شتر هم نفره!) پیدا شده که میاد و در قسمت نظرات ، مطالب زشت و کلمات رکیک استفاده می کنه ، مجبور شدیم به نظرات پس از تایید اجازه انتشار بدهیم . که از دوستان معذرت می خوام که اینجور شده. بالاخره دیدیم که بخاطر یک بی نماز مسجد رو هم میشه بست !...
-
بازگشت گودزیلا !
پنجشنبه 13 مهر 1385 11:18
بر می گردم ، صدایم را بردارم بر می گردم ، دستهایم را بردارم بگذارید برگردم ته چمدانم پر از شمعِ روشن رخت و برگِ سوخته ، گذرنامه من بگذارید برگردم بر می گردم ، دیروزم را بردارم بر می گردم ، هنوزم را بردارم بی سایه ام ، درختِ بی زمین ام بر می گردم ، میوه ام را ببینم بر می گردم ، بر می گردم بگذارید برگردم... ممنونم از...
-
مارمولک !
چهارشنبه 5 مهر 1385 17:54
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری افطار رطب در رمضان مستـحب است علت تأخیر در به روز شدن مطلب بر دوستان روشنه، شرمنده! البته این بار چون کلاسها دیرتر شروع شد دو روز بیشتر اونجا نبودم و چه دو روزی ، متفاوت ترین قسمت زندگیم یه شب تو خوابگاه بود با ۶ نفر آدمی که هیچوقت نمیشناختمشون و قرار شد چند سالی با هم زندگی...
-
من همچنان مفیدی ام !
یکشنبه 26 شهریور 1385 19:45
سلام امروز آمدم تا دوست شوم ! از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار کان جـادوی کمـانکـش بر عـزم غـارت آمد « حافظ » بعد مدتها غیبت دوباره از نو می نویسم ! ولی بسیار خوشحالم که مدتی که نبودم دیگر اعضا : نصیر و حامد هم بالاخره نوشتند و این یه سری معانی خوبی داره ! از رییس هم که همه خودتون بیشتر از من خبر دارید پس در نتیجه...
-
و پیامی در راه (۱) !
چهارشنبه 22 شهریور 1385 21:22
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم رهگذاری...
-
از هیچ و از همه
سهشنبه 14 شهریور 1385 00:59
این آخرین صبحه. که تو این شهر کثیف از خواب پا می شم و دنبال خورشیدمی گردم چون ساختمونا آسمونشو گرفتن . این آخرین صبحه که صورتمو تو ابن آب کدر می شورم و سعی می کنم چهره ای رو که نمی شناسم به یاد بیارم. توی راهرو موشها جولون می دن .گندیدن زباله هابه دماغم می رسه . از آپارتمان پایینی گریه ی بچه رو می شنفم .این آخرین صبحه...
-
بر سر راهم نشانده اند
یکشنبه 12 شهریور 1385 17:46
سلام غرلی که می خوانید از محمد قهرمان است. در انتخاب شعر حال وهوای آدمی نیز دخالت دارد بنابراین اگر شاد نیست به بزرگی خودتان ببخشید و دعا کنید که به برکت این ایام شریف دل ها به شود و حال ها از آن به تر. به قول مرحوم حاتمی یک دلاک سراغ داری که دل آدم را بشورد. هر چند که به جد در یافته ام که این نابسامانی ها و پریشانی...