رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یک سلام و دو خدا حافظ...

 

    ***

رهروی شنید و گفت : کار عاشقان پاکباخته ست! گفتم : ای رفیق راه ؛ یک نگاه مهربان که از تو ساخته است. (فریدون مشیری)

     ***

  سلام من همان قدر بیرنگ است که بر شما خدا حافظی ام . سالی و ماه ها گذشت ومن آنچه پندار می کردم بر کردار روان نشد . کنون فصلی نو آغاز می کنم که فارغ از قیل و قال مدرسه ام و عبور از پلی تازه را پیش روی دارم . از ادامه ی کار در ترنج چشم پوشیدم که روزی با چه ذوقی سلام کردم و نوشتم وپی بردم روزمرگی چنان خواننده های ترنج را با خود برده است که آغازی برای راهی نو در آن بی معناست . سخن از پل و پول و رنگ و گرانی و خوان و خانه مرا می پژمرد که هرگز در این منزلگه قدم محکم نخواهم کرد . پس قدم بر می دارم و می گذرم .بلاگ جدید که ادامه خواهیم داد به سویی تازه : www.booksociety.blogsky.com 

***

آرزو می کنک به کردار باد بهاری در آیم ؛ تا در وزیدنم بر آنان که اندوهناک اند نظری بیفکنم . (ساساکی نوبوتسونا) 

باشید و پاینده      

 صد درود و  دو بدرود

حامد - علیرضا     

آقای اصلانی!

 

1- یکی از دوستان عزیزم که چند وقته ندیدمش و تلفنی ارتباط داریم – آرش – که نمی دونم وبلاگش فعال هست یا نه . یادمه یک بار تو بلاگش نوشته بود ( نقل به مضمون) : "فایده خوردن نیم کیلو آلبالو و کلی گوجه سبز و توت ، اینه که می فهمی مسیر اتاق تا دستشویی چند قدمه ، ساعت دو نیمه شب بارون زده ،  ساعت 3 و پنج دقیقه اذان را کامل می شنوی و ساعت 4 آتش نشانی از خیابونتون رد شد ! "

که نقل دیشب من بود ! که نمی تونم خوردن این چیزا رو کنترل کنم !

 

2- ایرانسل هم دیگه با این تبلیغاتش تهوع آور شده! هر کانالی می زنی ایرانسل . امشب داشت ایرانسل در رباط کریم رو تبلیغ می کرد! مطمئن باشید به این تبلیغ هم می رسیم که : نون خشک بیار ایرانسل ببر!

الغرض اینکه پر ایرانسل به ما هم گرفت. صاحبخونه عزیزتر از جانم ، پشت بام را اجاره داد به ایرانسل برای نصب آنتن . مفت ، ماهی یک و سیصد ! ما هم طبقه آخر. سرویس شدیم توسط عملیات ساختمانی این عزیزان . بکوب بکوب، ببر بیار ، تیر آهن و مبلگرد. آنتن 12 متری کلی دنبک دستک می خواد و کلی تاسیسات جانبی. به صاحبخونه عزیز هشدار دادم با بالا رفتن آنتن ، همسلیه ها می ریزن و کار را می خوابونن . اونوقت اینهمه هزینه فونداسیون و غیره به باد می ره . به .... مبارک هم حساب نکرد !! و همان شد که گفته بودم. با آژان و آژان کشی و دعوا و خلق تنگی و ...  همسایه ها پیش بردند کارشان را. و ایرانسل رفت و دام بر مرغ دگر نهاد. و  این بود ماجرای ما و ایرانسل.

 

3- حرف که زیاد هست برای زدن ، ولی خلقمان تنگ میشه ! سهمیه یندی و مجلس و دولت و مسکن و قطع اس ام اس و کنکور86 و غیره و ذلک. که نمیشه گفت. چون هم افهام سوزد هم بیان. ترجیح می دم یکی از تراوشات مشعشعانه ذهن مبارک را طرح کنم. که بند بعدی است.

 

4- می خواهم ثابت کنم زندگی یک آدم بسیار خر پول ( همان مولتی میلیاردر خودمون که از این به بعد آقای اصلانی صدایش می کنیم) در ایران با یکی مثل من تفاوت چندانی ندارد. فقط آسایش اتومبیل سواری آقای اصلانی از آر دی سواری من بیشتر است. همین !  و در عرصه های مختلف دیگر تفاوتی ندارد. بشنوید استدلال را:

 

الف –  مساله خورد و خوراک ،

من و آقای اصلانی کم و بیش غذا یک چیز می خوریم. تازه عمرا آبگوشت مامان من گیرش بیاد یا قیمه بادمجون مادر خانمم ( این قسمت را از ترسم نوشتم !) مثلا او چه رستورانی  میره که من نمی رم؟ یا از کجا غذا می آره که من نمی تونم ؟ این از این.

ب- مساله خانه ،

خونه من 70 متره و خونه او پنت هاوس 700 متری. از این که اختلاف شدیدتر نیست. تو خونش چه می کنه؟ در آنِ واحد در 8 تا مکان که نیست! یک جاست. روی یک مبل نشسته که من دراز کشیدم و زیر سرم متکاست و راحت! ریلکس ترین حالت! و یانگوم می بینم که او هم می بینه. یا ماهواره می بینه که من هم می بینم ( این قسمت رو دیگه مجبور شدم خالی ببندم که کم نیارم!)

ج- مساله پوشاک ،

من و آقای اصلانی هر دو یک دست کت و شلوار می تونیم بپوشیم. هر دو هم از هاکوپیان می خریم. اینم فرق نداره.

د- مسافرت ها ،

آقای اصلانی می ره تور اروپا و آنتالیا و جنوب فرانسه. درسته؟ من با رفتن به تنگ ارم بوشهر و بندر دیر و خورموج ، عشق دنیا رو می کنم. مگر نه اینکه لذت بردن و احساس خوب داشتن یک چیز درونیه؟

هـ - وسایل زندگی ،

کلید پریز هاش اسپانیاییه ، کاسه توالتش از ایتالیا اومده. ظرف غذاش فلان طوره ، دکور اتاق خوابش چنان جوره. کلید پریز باید چراغ رو خاموش روشن کنه، چه فرقی داره کجایی باشه؟! کاسه توالت باید .... چه فرقی داره مال ایتالیا باشه یا مال پارس سرام؟! و الی آخر. پس در این موضوع هم من و آقای اصلانی فرقی نداریم.

فقط می مونه ماشین آقای اصلانی که بی ام و 630 است و من آر دی. که اون سوار میشه پرواز میکنه. فقط فرقمون همینه !

و دیگر اینکه هر دو باید صف پمپ بنزین وایسیم ، هر دو باید توی خیابون خشونت و فحش مردم را تحمل کنیم، هر دو در ادارات بهمون توهین میشه ، هر دو در آلودگی هوا تنفس میکنیم، هر دو می ترسیم زن و بچه مون تنها از خونه برن بیرون ، هر دو .... که می بینید مشترکاتمون بیشتر از مفترقاتمون  است. پس چرا زور بزنیم که پولدار بشیم؟ بخاطر یک ماشین سواری ناقابل که تازه اونم بنزین نداره که راه بره !

 

منصور

یاد امام و شهدا

 

شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را به شما تسلیت می گویم.

 

 

1- بعد نود و بوقی ، پشتیبان فنی رو دیدیم و قرار شد یه دستی به سر و گوش قالب وبلاگ بکشه . البته اگه بکشه !

 

2- شما اگه نصیر و علیرضا رو دیدین و یا خبری ازشون دارین ، من هم دارم ! دلمون خوشه که اعضای وبلاگ داریم! کجایند یاران ! دورانی بود که وبلاگ با ده تا عضو می رفت جلو و جلسات آنچنانی. هی ی ی ...

 

3- بعض دوستان در کامنت هاشون می گن حرفای وبلاگ تیره و تاره  و آدم رو از زندگی نا امید میکنه . ببخشید! ما جور دیگه بلد نیستیم ! البته می دونم خیلی بی انصافیه در شرایطی که همه چیز تو مملکت میزون و روبراهه ، آدم تیره و تار حرف بزنه!

 

4- یاد امام و شهدا – دل و می بره کرب و بلا

شب حمله همهمه بود ، روی لبا زمزمه بود ، کی تو دلا واهمه بود، دعوا سر سربند یا فاطمه بود.

 

کلیپ قشنگیه، نمی دونم شعرش از کیه. کسی میدونه؟ منو که تحت تاثیر قرار داد. سعید حدادیان و پسرش ! دو صدایی اجرا کردن. بحر طویله . شهدایی که نام می بره. وعکس یا فیلمشون پخش میشه. چه شیرانی بودن. جهان آرا با اون حجب و حیای مثال زدنی. صیاد ، باکری ، آوینی ، بابایی با اون صلابت و مصممی . و البته چمران. غلامعلی رجبی که هروقت حاج منصور می ره تو حال شعرای اونو می خونه.  یاد شهدای دبیرستان م به خیر . دسته گلهای پرپر شده و غنچه های ناشکفته. به قول مداحا ، خداوند ان شاءالله سر سفره زهرای مرضیه میهمانشون کنه.

 

۵- دیروز رفتم اداره بیمه برای یکسری کارها. کی گفته بروکراسی کم شده؟ گنده. روسا از آی کیو بسیار کمی برخوردارند. یک شعبه ،سابقه بیمه منو  به این یکی شعبه ایمیل بزنه ، دستش شاقولوس در میاره؟ باید به روش دوره هخامنشیان یک هفته بعد برم شعبه دیگه نامه رو دستی بگیرم. حالا اگه بدن.

 

 الغرض ، نشسته بودیم توی نوبت تعویض دفترچه که یک آقایی شروع کرد درد دل و از بیماری دیابت خانمش و شوک و کمای هایپو گلاسمی اون تعریف کرد و هزینه ها و مشکلات فراوان و غیره. آقای بغل دستی ما گفت : ما که کار دیگه ای از دستمون بر نمیاد ، فقط دعا می کنیم.  من هم یک خطابه که : بزرگترین کار رو می کنی و می گی هیچی نیست. واقعا در فرهنگ جامعه هم "توحیدمون" خیلی ضعیفه. مثلا یه قرص به طرف بدیم کاره ولی دعا کنیم هیچی. یا جمله معروف" شهدا را یاد کنید ولو با یک صلوات" می بینید که صلوات خیلی اندک و کم جلوه داده شده . مثلا منظورش اینه که ولو با یک صلوات که هیچی نیست یاد کنید. یا این شبه ضرب المثل که " مملکت ما رو امام زمان می چرخونه" اتفاقا امام زمان نمی چرخونه که اینجوریه! اگه دست حضرت بود اینطوری بی حساب و کتاب بود؟!

 

خلاصه اینکه اعتقادات و باورهای دینی ما عمیق نیست و رسوخ نکرده. البته خودم و چهار تا لنگه خودم رو می گم، به خوانندگان فرهیخته و با معنویت وبلاگ توهین نشه خدایی نکرده !

 

۶- بازآی و بر چشمم نشین

 

منصور

خورشید بی حجاب

 

1-      خوانندگان وبلاگ ما ، تو کار نظر گذاشتن نیستن. فقط بازدید می کنن.

 

2-      یکی از دوستان ، اس ام اس زد و گفت :"وبلاگت رو آپ دیت نمی کنی ، ما زمانهای اضافه کاریمون رو چی کار کنیم پس؟" این شد که تصمیم گرفتم پست بدم !

3-      دیدار ورزشکاران در بیت امام . همه چیز داشت غیر از مسائل مربوط به امام و الگو سازی و امثالهم. برنامه شب شیشه ای ، درشب شهادت حضرت زهرا ( سلام الله علیها) علی دایی رو میاره، شب 15 خرداد ، وحید شمسایی رو! بدون توضیح !

4-      باز هم از خوانندگان عزیز وبلاگ درخواست دارد اگر دستتون به جایی می رسه ، یه کاری کنید که این جواد خیابانی پاش از تلویزیون بریده بشه که سلامت اعصاب ما حفظ بشه. تو این برنامه ورزشکاران هم مجری بود. نمی دونم این به کجا متصله؟ نمی دونم از دیدن او بیشتر عصبی میشم یا از دیدن سیاوش اکبرپور !

5-      کلا در نفهمی بسر می برم!  نفهمیدم سود بانکی چی شد، سهمیه بندی بنزین چی شد ، تاریخ انتخابات مجلس چی شد و خیلی "چی شد" های دیگر.

6-      ایام فراز و نشیب برایم شروع شده ، بین مثبت و منفی بینهایت در حال نوسانم.

7-      نامردی شاخ دم نداره.

8-      می دونم پست این دفعه مالی نشده . به بزرگیتون ببخشین و بذارید به این حساب که این روزا دل و دماغ درستی ندارم. هیچ کار قوی ازم صادر نمیشه. امیدوارم هر چه سریعتر این ایام بگذزه و به روال عادی برگردم.

9-      گوگل یکسری از سرویسهاشو در ایران اجازه نمی ده استفاده کنیم. کسی از دوستان میدونه راه حلش چیه؟

 

فکر من باش که هنوز مثل قدیمم
با همون رفاقت و همون سخاوت
با همون دل ، دل نبضی که همیشه
برای تو میزنه تا بی نهایت

 

منصور

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

 رفتیم مشهد. خلوت و خوب. راهها خلوت. بگیر و ببند پلیس توی راه زیاد بود. 100 تا بیشتر می رفتی می گرفتنت. ما هم جریمه شدیم. بالاخره باید تند نرفت دیگه ! همیشه آداب و ترتیب می جستیم برای رفتن به حرم. نصفه شب برو ، رواق فلان جا زیارت بخون، اونجا بشین ، نماز در فلان قسمت بالای سر بخون، آدمهایی که همدیگر رو هل میدادن و از سر هم بالا می رفتن که به ضریح برسن رو یک جوری نگاه کن که مثلا انگار تو بیشتر حالیته که اینجوری نمی کنی.

 

هیچ آدابی و ترتیبی نجستیم و هر چه خواست دل تنگمون گفتیم. یک راست رفتم داخل و رفتم لای جمعیت و مثل اونا رفتم تو فشار که برسم به ضریح. که نشد ! کار یکی مثل من نیست! ولی نزدیک شدم. دیدم این ماجرا هم دنیاییه. دفعه قبل که رفتم لای فشار جمعیت ، مرداد 1370 بود. تازه کنکور داده بودیم و با رفقا رفته بودیم مشهد. در اون حال و هوا رفتم لای جمعیت که برسم به ضریح ، یه آقایی مچم رو گرفت که داشتی جیب منو می زدی! حالا بیا و درستش کن. من؟ کنار ضریح ؟! مگه به خرجش میرفت. داشت منو کشون کشون می برد نگهبانی حرم. طرف شنیده بود که در اون شلوغی جیب می زنن و اینقدر برای خودش تصویر ذهنی ساخته بود که به زور آدمش رو هم گیر آورد ! من هم ترسیده بودم چون مرغ نون رو از دستم می گرفت چه برسه یکی به من بگه داشتی جیبم رو می زدی ! یادش به خیر ، یکی از دوستان به نام مهرداد کریمی ( البته الان آقای دکتر) اومد و از من حمایت کرد و شروع کرد به دعوا با طرف که یارو ولمون کرد. وگرنه شاید الان پشت میله های زندان بودم!

 

همه تون رو دعا کردم . شما هم مارو دعا کنید که به حاجاتمون برسیم.

 

بقیه مشهد دیگه حرفی نداره. اینور اونور رفتن و الماس شرق و وکیل آباد و ...

 

برگشتنه، نزدیکای گرمسار رفتیم برای نماز. وضوخونه ش خیلی باحال بود. این شیر رو باز می کردی از اون یکی آب می اومد! باور کنید اغراق نمی کنم ! عین لورل هاردی. تو کف این ماجرا بودم که یه آقایی گفت من همیشه از اینجا رد می شم ، ول کن شیرای اینجا قاطی داره . خودت رو خسته نکن. بعدش گفت: نگاه کن دم نمازه ،اونم تو جاده مشهد که زوار میرند و میان ، یه نفر نیومده برای نماز. راست هم می گفت. هیچکس نبود. یه تحلیل داد در مورد اسلام در جامعه و علل افت نماز و امثالهم. اومدیم بیرون ، گفتم ببینم طرف چی کارست. دیدم راننده کامیونه ! حال کردم. در بین مردم عادی اینقدر حرف حساب زن هست که حد و حساب نداره. ما فکر میکنیم فقط خودمون و دوستامون و حداکثر همسایه هامون آدم حسابین!

 

مورینیوی بزرگ برد. جام حذفی هرچند اعتبار نداره ولی مرهمی بود بر آلام طرفداران چلسی! سایپا هم برد حال کردم. قهرمان میشه احتمالا. بارسا هم که شیش تا تو خونه حریف زد. هفته هفته من بود! تیمهایی که طرفدارشون هستم برنده شدن. فردا هم که میلان می بره خیالمون راحت میشه. نه اینکه طرفدار میلان باشم، از منچستر متنفرم ! سایپا هم همینطور. طرفدارش نیستم ولی اینکه نذاره استقلال قهرمان بشه حال میکنم !

 

داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه

 

منصور