سلام
1- گفتیم تابستون میشینیم به سر و وضع اینجا میرسیم، گلاب به روتون، کلاسهامون از شنبه همین هفته که گذشت شروع شدن و ...
2- راستش اصل ماجرا از 1شنبه صبح شروع شد و من تصمیم گرفتم ای رو اینجا بنویسم. صبح که این حقیر فقیر سراپا تقصیر(یعنی من)، داشتم میرفتم مدرسه، دیدم وسط بلوار یه سری سیم و نرده و طناب کشیدن که مردم از وسط بلوار رد نشن و ... این رو که دیدم خیلی بهم برخورد. راستش این کار شهرداری رو یه توهین بزرگ به تمام مردم میدونستم. به نظر شما خیلی زشت نیست که برا مردم نرده بکشن وسط خیابون که اینا بیان و از خط کشی رد شن؟ واللا تا اونجایی که من خبر دارم این کار رو توی جاده ها(ببخشیدا) برای گاو و گوسفند می کنن که نکنه اونا بیان وسط جاده و تصادف شه و ...
من فکر میکنم این کار شهرداری به این معنیه که آهای مردم! شما یه مشت گاو و گوسفندین که شعورتون نمیرسه که نباید همین طوری از وسط خیابون رد شین. واسه همین هم ما براتون نرده زدیم که ...
شما نظرتون چیه؟
همین
پ.ن.: من این مطلب رو(البته کلی بیشتر بود، الآن خلاصه اش کردم)صبح چهار شنبه تایپیده بود و میخواستم امروز بذارمش اینجا. اما همین امروز یه چیزی دیدم که فهمیدم خیلی خوب مساله و جوانبش رو ندیده بودم و خیلی تند رفته بودم.و متوجه شدم که نه! کار شهرداری هم معقول بوده.
حالا ماجرا چی بوده؟ الان میگم:
امروز یه دختر خانومی رو توی تاکسی دیدم، با اجازه به مدت نیم ساعت سیستم هالتد.بعدش هم این دختر خانوم یه کاری کرد که من جدا کف کردم و سیستم kernel32.dll error داد که راهی جز reset نداشت...
این خانوم که سوار شد، یه هد فون توی گوشش بود و داشت آهنگی رو که گوش میکرد بلند بلند زمزمه میکرد. دو دقیقه بعدش موبایلشون زنگ زد. (احتمالا ویبراتور داشته که با این سر و صدا، خانومه فهمید ). هدفون رو از توی گوشش در آورد که جواب موبایل رو بده. انگار کسی ازشون شماره تلفن می خواست. خانومه گفتش یه لحظه گوشی. اول توی موبایلش رو نگاه کرد. بعدش توی ساعتش که احتمالا دیتا بانک داشت، چند لحظه دنبال شماره گشت. انگار که شماره رو پیدا نکرد. بعدش کیف لپ تاپش رو گذاشت روی پاهاش و بازش کرد . غیر از لپ تاپ،یه PDA هم کنار لپ تاپش بو. PDA رو در آورد و این بار توی اون دنبال شماره گشت (نمی دونم چطوری، چون خانومه روشن کردنش رو هم بلت نبود). بـــــــله، انگار این بار پیداش کرد.(داخل پرانتز بگم که طی این مدت پنج دقیقه ای، ایشون که کلی برا خودشون مولتی تسک بودن، علاوه بر گشتن دنبال شماره، بلند بلند داشتن با موبایل هم صحبت می کردن.)
خلاصه، شماره رو که خانومه پیداکرد، حالا مشکلشون این بود که الآن من چطوری شماره رو برات بخونم. الکترونیک میل! هم که الآن نمی تونم برات بزنم ... نهایتا به این نتیجه رسیدن که خانومه شماره رو براشون پشت تلفن بخونن. با یه لهجه خارجکی - که من که یه قرون اینگیلیسی بلت نیستم، توی هفت تا عدد، بیست تا ایراد پرونانسشن ازشون گرفتم - بالاخره شماره رو خوندن... تو؛ زیرو(؟)، سون،... ببخشید، انگاری که قرار بود کسی شماره رو نفهمه...
بله، بعد ده دقیقه مکالمه ،(که احتمالا اصلا نیازی به موبایل و مخابرات و اینا نبود چون اون طرفش هر جا که بود با این صدای آروم! خانومه می تونست صداش رو بشنوه) ماشین یه ذره ساکت شد. یه چیز باحال دیگه هم اینکه راننده با شعور ماشین هم طی این مدت، ضبطش (ظبطش؟) با صدای نه چندان آرومی روشن بود...
خلاصه، (دهمین بارمه که می گم خلاصه و می خوام تمومش کنم، اما نمی تونم کمالات این خانوم رو کامل توضیح ندم.) این خانوم یک کوچه قبل کوجه ما پیاده شد! جل الخالق! کوچه ما هم از این آدما داشت و ما خبر نداشتیم؟ من هم دیدم زشته دوباره سوار بشم و ده متر جلوتر پیاده شم. کرایه ماشین رو همون جا دادم و رفتم سمت خط عابر.(فکر نکنین خبریه ها. من همون رضا هستم. از اونجایی که وسط بلوار طناب کشیده بودن - که اول این نوشته توضیحش رو دادم برا چی - و تازه این خط کشی، دقیقا سر کوچه ماست، رفتم که از خط کشی رد شم. وگر نه، من رو که میشناسین! طبق قضیه حمار که همین آقا ترنج یادمون دادن، معمولا کوتاه ترین راه رو انتخاب میکنم! مهم نیست اتوبان باشه یا ...) .
حالا اینجا اون واقعه دوم رخ داد که گفتم سیستم kernel32.dll error داد . اون خانوم با کلاسه بودش که هوار تا هم خارجی بود، خود ایشون با اینکه ده متر بیشتر با خط عابر فاصله نداشتن و وسط بلوار هم طناب بود، مثل اون موجودات شریف و نجیبی که اول نوشته، اسامی شون رو آوردم، سرشون رو انداختن پایین و از همون جا رد شدن و از رو طناب گذشتن و ...
یکی نیست بگه آخه آدم حسابی! خودت جهندم (همون جهنم). فکر راننده های بد بخت رو نمی کنی که اگه الآن بهت بزنن، غیر دیه خودت، هفت هشت میلیون هم باید پول لوازم جانبیت! رو بدن. (این نکته رو هم باز توی پرانتز بگم که طی این 20-25 ثانیه که ما منتظر خلوت شدن خیابون بودیم ، نمیدونم برا چی اما هر ماشینی که رد میشد احتمالا! فکر میکرد این خانوم مسافره و حس همنوع دوسیش گل می کرد و اگر سرعتش رو کم نمیکرد، لا اقل یه بوق برا این خانومه میزد. از رنو و پیکان و پژو و سیلو گرفته، تا راننده کامیون و راننده اتوبوس و ...)
و اینجا من به این نتیجه رسیدم که شهرداری همچین زیاد هم اشتباه نکرده. با این شعوری که ماها داریم، طناب که سهله، باید وسط خیابون ها دیوار بکشن...
همین.
رضا.
نظر شما ها چیه؟
Bill Gates vs. General Motor
Coming back after being a long time away from this weblog has made me unhappy. First of all, I have to apologize (Mazerat Khahi) from Mr. Toranj and Yasser and Reza and all you people who left me a comment in my last passages (Matn). In fact (Dar Vaghe), my computer had gotten some problems that made me away from Internet for a while (Modatti). I hope and I try to provide (Fraaham) some information which be helpful.
It was about a few months ago that the creator of Microsoft, Bill gates gave a speech (Sokhanraani) about the successes of his company, Microsoft. He compared (Moghaayese) the successes of the computer industry (San at), especially his Microsoft, to auto industry, especially General Motor Company that produces Cadillac, Chevrolet and some other important cars in the world.
.
He said, “If GM had kept up with the technology (Pishraft Karde Bood) like the computer industry has, we would drive $25.00 cars that got thousand miles to the gallon.” (Dar har 1000 mile 3.7 liter masraf mikard).
So, GM answered Bill Gates in 13 statements (Bayaan
For no reason, your car would crash (Tasaadof) two times a day
Every time they repainted (Dobare Khat Keshii) the lines in the road, you would have to buy a new car
Sometimes your car would die on the highway for no reason. You would have to pull over (Kenaar Bezanid) to the side of the road, close all of the windows, shut off the car, restart it, and reopen the windows before you could continue. For some reason you would accept this
.
Sometimes, making a left turn (Gardesh Be Chap) would make your car to shut down and refuse to restart, and then you would have to reinstall the engine again. .
Only one person at a time could use the car unless (Magar Inke) you bought "CarNT," but then you would have to buy more seats (Sandalii).
Macintosh would make a car that was powered (Ghodrat gereftan) by the sun, was reliable (Ghabele etminan), five times faster and two times easier to drive- but would run on only 5 % of the roads
.
I will write the rest (Baghiiye) of these statements in the nest passage. 
Amir