رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دو گاو ...!!

*سوسیالیسم :دو گاو دارید.یکی را نگه می دارید.دیگری را به همسایهء خود می دهید.
کمونیسم : دو گاو دارید.دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
فاشیسم : دو گاو دارید.شیر را به دولت می دهید.دولت آن را به شما می فروشد.
کاپیتالیسم : دو گاو دارید.هر دوی آنها را می دوشید.شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.
نازیسم : دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم : دو گاو دارید.گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم : دوگاو دارید.به هر دوی آنها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.
آپارتاید : دو گاو دارید. شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
دولت مرفه : دو گاو دارید.آنها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا بنوشند.
بوروکراسی : دو گاو دارید.برای تهیهء شناسنامهء آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
سازمان ملل : دو گاو دارید.فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند.آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می کنند.نیوزلند رای ممتنع می دهد.
ایده آلیسم : دو گاو دارید.ازدواج می کنید.همسر شما آنها را می دوشد.
رئالیسم : دو گاو دارید.ازدواج می کنید.اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید.
متحجریسم : دو گاو دارید.زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.
فمینیسم : دو گاو دارید.حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید.از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.
لیبرالیسم : دو گاو دارید.آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
دموکراسی مطلق : دو گاو دارید.از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.
سکولاریسم : دو گاو دارید.پس به خدا نیازی نیست.

یاسر

برای چی وبلاگ مینویسم؟(۴)


هیچی!
برای هیچی! این چه وضعشه! اگه شما از اعضای وبلاگ ما خبر دارین من هم خبر دارم! غیبشون زده... دو تا مطلب باید Publish میشد که نشده... در وبلاگ رو ببندیم بهتره والا!!!

وبلاگ مینویسم برای آشنا شدن بیشتر و بهتر با کسانی که از قبل همدیگرو می شناختیم. و آشنا شدن بیشتر اونا با من. و خیلی این موضوع تا حالا موثر بوده... بعضی ها ترجیح میدن وبلاگشون مخفیانه باشه ولی من علاقمندم دوست وآشناها با توجه به اینکه نویسنده مطلب رو میشناسن نظر بدن.

مثلا من و یکی از دوستانم نزدیک به ۱۸ سال است که همدیگر رو میشناسیم ... ولی وبلاگش رو که یه مدت دنبال کردم و خوندم احساس کردم یه آدمی دیگه ست!!! یه زوایایی دیگر از وجودش برام روشن شد و حتی بعضی وقتا ازش میپرسیدم که همه این مطالب رو خودت مینویسی!!! و  باورش برام سخت بود که او نوشته .
خلاصه اینکه وبلاگ مینویسم برای آشنا شدن بیشتر با دوستان قدیم و آشنا شدن بیشتر بقیه با خودم...

دعا کنید این اعضای وبلاگمون پیداشون بشه! نمیدونم رفتن گل بچینن یا کار دیگه دارن که غیب شدن.
منصور




طفلکـی تازگی آدم شده  بود

به سرش هوای حوا زد و رفت


منصور

تقدیم به دانشجویان در بند

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است.
با ریشه چه می کنید ؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده ای
و پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید ؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید ؟

خسرو گلسرخی

                                                                         یاسر

داستان دنباله دار


مطلب "چرا وبلاگ مینویسم" فراموش نشده! ادامه خواهد یافت...


دوباره رفته بودیم طرفای آبیک... کارمون خیلی زودتر از حد انتظار تموم شد، گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم یه سر بریم جاده شمال! جاتون خالی رفتیم طرف جاده قزوین- رشت و د برو که رفتی! گردنه کوهین یه اتوبوس که در حال سبقت غیر مجاز سر پیچ بود (از روبرو) نزدیک بود لهمون کنه! به همین سادگی! اونوقت باید میومدین ختم وبلاگی!
یه اتوبوس داخل تونل قبل از لوشان خراب شده بود و یک لاین رو بند آورده بود و ترافیک و... نشون به اون نشون که ما رفتیم و برگشتیم ( حدود 2 ساعت بعد) اتوبوس هنوز اونجا بود! حال کنید از امداد جاده ای و خدمات راهداری و ترافیک! ( خیلی افتادم به انتقاد از همه جا ، خوب نیست)
 توی رودبار رفتم از یه مغازه چیزی بخرم ، پسر فروشنده ( حدود 15 سال) پرسید: تهران شلوغه؟ گفتم نه آروم شده. یهو گفت: ای بوش کربلایی ، به شهر ما نیایی؟؟!!!!   موندم چی بگم!  رفتم تو ماشین...


و هوا کمی شرجی بود و بوی دریا می آمد...
منصور