یاسر
مطلب "چرا وبلاگ مینویسم" فراموش نشده! ادامه خواهد یافت...
دوباره رفته بودیم طرفای آبیک... کارمون خیلی زودتر از حد انتظار تموم شد، گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم یه سر بریم جاده شمال! جاتون خالی رفتیم طرف جاده قزوین- رشت و د برو که رفتی! گردنه کوهین یه اتوبوس که در حال سبقت غیر مجاز سر پیچ بود (از روبرو) نزدیک بود لهمون کنه! به همین سادگی! اونوقت باید میومدین ختم وبلاگی!
یه اتوبوس داخل تونل قبل از لوشان خراب شده بود و یک لاین رو بند آورده بود و ترافیک و... نشون به اون نشون که ما رفتیم و برگشتیم ( حدود 2 ساعت بعد) اتوبوس هنوز اونجا بود! حال کنید از امداد جاده ای و خدمات راهداری و ترافیک! ( خیلی افتادم به انتقاد از همه جا ، خوب نیست)
توی رودبار رفتم از یه مغازه چیزی بخرم ، پسر فروشنده ( حدود 15 سال) پرسید: تهران شلوغه؟ گفتم نه آروم شده. یهو گفت: ای بوش کربلایی ، به شهر ما نیایی؟؟!!!! موندم چی بگم! رفتم تو ماشین...
و هوا کمی شرجی بود و بوی دریا می آمد...
منصور